آنچه در تعالیم و احادیث بر آن تأکید شده است، «تفقه در دین» است. تفقه در دین یعنی فهم جامع دین به شکل مجموعی. فهم هم باید جامع و با ابعاد باشد و هم محتوای دین، مجموعی و تعقلی و استقلالی درک شود. فهم ناقص یا فهم تبعی یا فهم کامل بخشهایی از دین (اگر فهم کامل بخشی یا بخشهایی از دین جدا از دیگر بخشها تصور داشته باشد)، تفقه در دین نیست. تفقه، صورتی تعمیقیافته و جهتدار از تعقل است؛ تعقل دین. به طور مسلم برای تفقه در دین و تعقل درباره دین، راههایی هست، و به طور حتم راه صحیح یکی بیش نیست. راه صحیح، فراگیری دین و حقایق دین از قرآن و اهل قرآن است.
از اینجا به این موضوع مهم میرسیم که در باب معارف و عقاید، تمسک به اخبار و احادیث، خود اصلی است بنیادین و مبتنی بر ملاک اصلی تعقل (حجت باطنه). و در این مقام به هیچ روی جای ذکر اصطلاح «اخباری» نیست. اصطلاح «اخباری»، در برابر «اصولی» و «مجتهد»، مربوط است به قلمرو علم فقه و اخبار احکام فرعی که محل اجتهاد و اعمال نظر و اظهار رأی و فتواست. در معارف اعتقادی، اجتهاد به آن معنا که در «اصول فقه» میگوییم، جای ندارد. ما مجموعهای «قواعد فقهی» و «قواعد اصولی» داریم که در مرحله «اجتهاد» درباره احکام، آن قواعد را اعمال میکنیم تا به حکمی از احکام شرعی (که بر ما معلوم یا مسلم نیست) دست یابیم، مثلا «قاعده ید»، «قاعده لاضرر»، «قاعده اصاله اللزوم»، «قاعده ما یضمن بصحیحه بفاسده» و امثال آنها در فقه، و مانند اصول عملیه (اصل برائت، استصحاب و...) در علم اصول. اخباریان این قواعد را نمیپذیرند و به طور عمده به ظواهر اخبار، بدون اعمال قواعد تمسک میکنند. به سخن دیگر، اخباریان در استنباط احکام فرعی، کتاب و سنت را حجت میدانند، با حذف عقل و اجماع و دیگر قواعدی که یاد شد و روشن است این موضوع کلا مربوط به قلمرو اجتهاد و احکام فرعی است، نه اصول عقاید. در اصول عقاید نمیتوان گفت کسی اجتهاد کند و هر چه به نظرش رسید به همان معتقد شود و دیگرانی هم از او تقلید کنند. چنین چیزی نیست.
در آیات و اخبار معارف (شناختی) و عقاید (ایمانی) باید تحقیق و تفقه کرد، اجتهاد به معنای معروف آن. ما در فقه 2 گونه احکام داریم: «احکام واقعی» و«احکام ظاهری» که هر جا به حکم واقعی دسترسی نداشته باشیم، از طریق اجتهاد و اعمال قواعد به حکم ظاهری میرسیم، لیکن در عقاید چنین نیست که 2 گونه عقاید داشته باشیم، واقعی و ظاهری، و اگر به عقاید واقعی نرسیدیم، اجتهاد کنیم و عقاید ظاهری را به دست آوریم و بدانها معتقد باشیم. در عقاید باید به عقاید واقعی (نفسالامری) برسیم و آنها را که واقعیاتند عقیده خویش قرار دهیم تا شناخت ما از خدای متعال و صفات او، وحی و نبوت و وصایت و ولایت و انسان و سرنوشت و معاد، همه مطابق واقع و نفسالامر باشد.
اجتهاد در عقاید و معنای آن
البته این اجتهاد در عقاید و تشخیص مستقل و غیرتبعی که برای هرکس لازم و بر انسان واجب است، برای هر فردی به اندازه استعداد و قدرت درک او است. یعنی هر شخصی به اندازه استعداد و توان خویش باید درباره حقایق اعتقادی تحقیق کند و آنها را از روی تشخیصی مستقل بپذیرد و در آنها تقلید نکند، لیکن این چگونگی چنانکه معلوم است غیر از اجتهاد اصولی در احکام است. و آنچه در اخبار درباره جواز اجتهاد رسیده است (عقلا و شرعا) منحصر به همان مورد احکام است، بنابراین «اخباری» به کسانی میگویند که اجتهاد در احکام را منکر باشند. پس هرکس در معارف، مخالف التقاط باشد اخباری نیست. ما دهها مجتهد اصولی بزرگ داشتهایم که با مبانی فلسفی و عرفانی مخالف بودهاند، مانند علامه حلی و میرزای قمی و شیخ انصاری و آیتاللهالعظمی بروجردی. باید توجه داشته باشیم که بسیاری از قواعد فقهی (قواعد مصطاده) و اصول عملیه نیز از اخبار گرفته شده است، و اصول آلالرسول(ص) نیز بر اساس اخبار تدوین یافته است، و بزرگان و اصحاب «مکتب تفکیک» همه، اهل علم اصول و اجتهاد بوده و هستند. میرزایاصفهانی خود مبرزترین شاگرد میرزاینائینی بوده است، و دورههایی، «خارج اصول» تدریس کرده است، همینگونه سیدموسی زرآبادی که از تألیفات ایشان است تقریرات فقه و اصول، تعلیقه بر بخشی از «رسائل»، حاشیه بر جلد اول و دوم «کفایه الاصول»، و همینگونه شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی و... .
منـبـع: محمدرضا حکیمی/ مقام عقل