printlogo


کد خبر: 189364تاریخ: 1396/12/8 00:00
یادداشتی بر فیلم سینمایی «امیر»
بازمانده‌ای از ژانر نکبت!

زهرا شعبان‌شمیرانی: آنچه بیش از همه به چشم می‌آید بی‌تجربگی و ناپختگی کارگردان فیلم‌اولی است. «امیر» از مصادیق دقیق فیلم‌های هنر و تجربه است و البته به یک تدوین مجدد نیاز دارد؛ اگرچه ریتم کند و کش‌دار فیلم در ذات آن است. همان‌طور که جنس نقش و بازی میلاد کی‌مرام هم جزو ذات این فیلم به نظر می‌آید. یک‌جا خواندم که بازی امیر (کی‌مرام) را یک بازی متفاوت و تازه در سینما و کارنامه خود بازیگر دانسته بودند اما باید گفت اساسا این شخصیت را به شکل کامل‌تری در «آفریقا» نخستین ‌اثر سینمایی هومن سیدی و با بازی شهاب حسینی شاهد بودیم. یک جور بازی در سکوت که در آنجا اتفاقا به اندازه «امیر» الکن و ابتر هم نبود. بازی «سحر دولتشاهی» هم که امسال در جشنواره جزو پرکارترین‌ها بود، بازی متفاوتی است، هرچند به نظر می‌رسد در این سال‌ها تعداد متقاضیان ایفای نقش‌ آدم‌های عجیب در میان بازیگران بیشتر شده چون از نظر برخی منتقدان که اتفاقا در ترکیب داوران جشنواره‌ هم- گاهی- هستند، اینگونه نقش‌ها جذاب‌تر است. در واقع نقش‌های ناهنجار حتی زمانی که هنوز روی کاغذ است و فراتر از فیلمنامه نرفته، به طور بالقوه نامزد دریافت سیمرغ بازیگری خواهد بود و نمی‌توان این موضوع را اتفاق مبارکی برای سینمای ایران دانست. معلوم نیست کارگردان بی‌تجربه «امیر» چرا ابهام‌هایی را که به وضوح به ضعف شدید فیلمنامه بازمی‌گردد، با تعلیق و گره‌افکنی اشتباه می‌گیرد و چرا اصرار دارد مخاطب را هم در این اشتباه شریک و حتی متهم به عام بودن کند؟! یکی از عواملی که فیلم را در دسته «هنر و تجربه» قرار می‌دهد قاب‌بندی‌های آن است؛ قاب‌بندی‌هایی که اغلب مزاحم مخاطب است و حتی به دلیل استفاده افراطی از آن تماشاگر را عصبی می‌کند. از دیالوگ‌های نسبتا بامزه هادی کاظمی در نقش سرایدار اگر بگذریم، فیلم هیچ دستاویزی در تمام 90 دقیقه‌ نمایشش ندارد. شوخی‌هایی که اصلا با فضای منجمد و تاریک و مایوس فیلم او تناسبی ندارد. تنها انطباقی که میان اجزای فیلم با فضای ذهنی کارگردان می‌توان پیدا کرد همین جنون موروثی خانواده امیر است که مخاطب را به یاد مثل «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید» می‌اندازد، چرا که در فیلم همه دیوانه‌اند فقط نوع دیوانگی‌شان متفاوت است! در پایان هم نمی‌فهمیم «امیر» قرار است قهرمان داشته باشد یا فقط ترکیبی از افراد خاکستری در جامعه‌ای خاکستری در نمایی از یک شهر خاکستری، کارگردان را راضی کرده است؟ چون اگر بنا بود امیر قهرمان باشد، پس قهرمان‌پردازی قصه کجاست؟ چرا از این آدم چیزی نمی‌گوید؟ چرا مولفه‌های قهرمان را هر چند هم به سبکی نامتعارف و خرق عادت، ندارد؟ آیا قرار نبوده امیر در ذهن فیلمساز یک جور داش آکل دهه نودی باشد؟ وقتی به همسر دوستش پناه می‌دهد و دست آخر هم فرزند آنها به او سپرده می‌شود. اگر چه تفاوت‌هایی در قصه صورت گرفته و مثلا اینجا امیر عاشق همسر دوستش که به او پناهنده شده نمی‌شود، با این همه به نظر می‌رسد گوشه ذهن کارگردان معطوف به صادق هدایت و داش‌آکل بوده است؛ اگرچه به هیچ روی نتوانسته ادای دینی به هدایت داشته باشد، چرا که فیلم بسیار عقب‌تر از داش‌آکل است.


Page Generated in 0/0064 sec