printlogo


کد خبر: 189503تاریخ: 1396/12/10 00:00
جنبش دانشجویی کجای تاریخ ایستاده است؟

امین حیدرلو: جنبش دانشجویی فرانسه در مه ‌1968 بزرگ‌ترین جنبش قرن بیستم فرانسه بود. دانشجویانی که روزی با انتشار بیانیه‌ای با عنوان «چرا جامعه‌شناسی؟» موجودیت خود را اعلام کردند، فقط چند ماه کافی بود  که رهبری بزرگ‌ترین جنبش قرن بیستم در فرانسه را بر عهده بگیرند و صحنه‌های تاریخی و جالبی از حکومت خود بر خیابان‌های شهر پاریس را به نمایش جهانیان بگذارند. بسیاری معتقد بودند بعد از تشدید خشونت پلیس علیه دانشجویان، جامعه فرانسه که سرشار از بی‌تفاوتی بود، جرأت پذیرش این جنبش را نداشته باشد و نسبت به این موضوع هم بی‌تفاوت باشد اما با تشدید این خشونت، موج حمایتی عظیمی از دانشجویان انقلابی به راه افتاد. به‌طوری که جامعه بی‌تفاوت فرانسه، نگاه‌های خود را معطوف به خیابان‌های پاریس کرد و نه‌تنها آنارشی حاکم بر این جنبش را نفی نکرد، بلکه با تأیید بزرگان، آن را پذیرفت. به‌طوری که حمایت اتحادیه‌های کارگری از این جنبش در 13 مه، هشدار مهمی به حکومت فرانسه بود. دیگر این چند دانشجو نبودند که «دوگل» را خائن می‌خوانند، خیابان‌های پاریس شاهد جمعیت بی‌نظیری از اقشار مختلف بود که شعار  «دوگل خائن» را فریاد می‌زدند. دوگانه «انقلابی‌گری» و «اصلاح‌طلبی» و تعلیق میان این‌ دو، شکاف مهم و تاثیرگذاری بود که از اولین روز‌های آغاز جنبش دامنگیر دانشجویان انقلابی شده بود. دوگل با سوءاستفاده از این شکاف، آخرین تیرش را پرتاب کرد. «نفوذ و تأثیر کلام دوگل» شهره عام و خاص بود. او طی یک نطق 4 دقیقه‌ای، مردم رنجیده از راهپیمایی و سرگردان در خیابان‌های پاریس را خطاب قرار داد و خود را پادشاه فرانسه نامید. همین کافی بود که لحظاتی بعد، شعار «زنده باد فرانسه» سرتاسر شهر را پر کند. حوادث ماه مه ‌1968 فرانسه را اگر چه نمی‌توان به ‌طور قطعی  موفق خواند ولی تاثیر این اتفاقات بر فرآیندهای اجتماعی بعد را نمی‌توان منکر شد.  جنبش دانشجویی فرانسه و نتایج آن، ما را به این  نتیجه می‌رساند که این نوع جنبش‌ها و کنش‌های انقلابی زمانی به نتایج قطعی می‌رسد که صرفاً از تاثیر «نیاز‌های بیرونی» و  «فرد» سرچشمه نگیرند. این دو باید ترکیب شوند و متحد و حالت قبلی خود را از دست بدهند و بدین ترتیب با یک صورت اجتماعی جدید در جامعه شناخته شوند. هر مجموعه‌ای  زمانی به مرحله گروه یا جنبش می‌رسد که قالب خاص خود را بیابد، «کنش» خاص خود را انجام دهد و به زبان خاص خود، سخن بگوید. جنبش دانشجویی در ایران فرازونشیب‌های مختلفی را طی کرده ‌است. نگارنده در این نوشتار، قصد بازخوانی تاریخ جنبش دانشجویی را ندارد. جنبش دانشجویی امروز در برهه‌ای از تاریخ قرار دارد که انقلاب اسلامی، نیازمند گام‌‌های مهمی در عرصه تمدن‌‌سازی است. اگر عرصه تمدن‌سازی را به‌عنوان یک «عرض» در نظر بگیریم، برای ایجاد یک تمدن جدید، 2 تفکر «قدیم» و  «جدید» در یک عرض قرار می‌گیرند. تفکری که توانمندی‌های جدیدی نسبت به تفکر دیگر دارد، «تفکر جدید» محسوب می‌شود. تفکر جدید در آغاز امر، تفکر قدیم را  «ماده» می‌انگارد و در متعلقات آن، یعنی وجود و تجلیات وجود و مراتب آن، یا به عبارتی «خدا»، «جهان» و «انسان» تفکر می‌کند. بتدریج وجه غالب تفکر جدید، شؤون تفکر قدیم را منحل می‌کند و وجود غیررسمی خویش را به رسمیت می‌رساند و در نهایت عنوان «تمدن» به خود می‌گیرد و اریکه قدرت را فتح می‌کند. متفکران این تمدن جدید در حکم مظاهر این تفکر هستند و بالطبع بر شؤون سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه حکومت می‌کنند. پس اگر تفکری، در اصل ماده انگاشتن تفکر قدیم و انحلال متعلقات آن ناتوان باشد، این متفکران تفکر جدیدند که مرتکب کوتاهی شده‌اند. مهم‌ترین مشکلی که امروز دامنگیر جنبش دانشجویی شده‌ است انگاره‌های غلط و سطحی‌ای است که از این جنبش وجود دارد. عده‌ای جنبش‌های دانشجویی و فعالان آن را  «دماسنج جامعه» می‌دانند. به‌زعم نگارنده، دانشجو و جنبش دانشجویی را دماسنج انگاشتن، عین اطلاق صفت  «منفعل» به این جریان است. جنبش دانشجویی باید  «دماساز» جامعه باشد و نه دماسنج. جنبش دانشجویی ایران، امروز باید در مرحله اول باور کند که ذهن انسان یا دانشجو به مثابه اعضای جنبش‌های دانشجویی می‌تواند به طور فاجعه‌باری ظاهربین و فاقد هرگونه خلاقیت و اندیشه‌ورزی باشد. اگر به این امر بالقوه اعتقاد داشته باشیم، بتدریج این مسأله مهم می‌شود که هر لحظه ممکن است این امر بالقوه در ما «فعلیت» یابد و ما نیز دچار این بیماری در اندیشه‌ورزی شویم. آن‌وقت است که این خوف، تکانه‌هایی در جنبش‌های دانشجویی ایجاد کرده و دغدغه تغییر را در آنها درونی می‌کند. در مرحله دوم، این جنبش نشانه‌های تغییر را در کنش‌های خود بروز می‌دهد. همان چیزی که برای جنبش ‌دانشجویی ایران بسیار ضروری به‌نظر می‌رسد. این جنبش باید در اسرع وقت نسبت خود را با ارکان مختلف جامعه مشخص کند و در نسبت خود با احزاب و جریان‌های سیاسی، تغییرات بنیادین ایجاد کند. برای مثال جنبش دانشجویی می‌توانست نقش مهمی در یاری رساندن به مردم در مسأله موسسات اعتباری و رساندن صدای آنها به مسؤولان امر ایفا کند ولی چون نسبت این جنبش با جامعه مشخص نیست و اگر هم مشخص است آمیخته به «تبختر» و رویکرد «از بالا به پایین» است، این نقش ایفا نشد. وقتی جنبش دانشجویی، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین اقدامات خود را محدود به قشر نخبگان و در قالب‌های نامناسب برای عموم مردم مانند مناظره‌های سیاسی آمیخته به نزاع بدون محتوا یا همایش‌های بدون دیالوگ می‌داند، براحتی می‌توان قضاوت کرد که نسبتی بین جنبش دانشجویی و مهم‌ترین رکن جامعه یعنی مردم برقرار نیست. از سوی دیگر جنبش‌ دانشجویی مطالبات خود را تقلیل داده‌ است به مطالبات دانشگاهی یا حزبی- جناحی، در حالی که «خلأ هژمونیک» جریان‌های موسوم به چپ و راست در فضای سیاسی کشور، فرصت بی‌نظیری را برای جنبش دانشجویی ایجاد کرده‌ است تا با تکیه بر پشتوانه فکری قوی منبعث از آرمان‌های انقلاب اسلامی، هندسه فکری جدید یا به عبارت دیگر «راه سومی» را در فضای سیاسی کشور ایجاد کند. در این صورت است که فضای حرفه‌ای کار سیاسی در جامعه، بویژه برای قشر دانشجو فراهم می‌شود و دانشجویان به معنی واقعی کلمه «تمرین سیاست» می‌کنند. این امر جز از راه نگرش فراحزبی و فرادولتی میسر نیست. اصولگراها خود را «اصول‌طلب» بخوانند و مستقل از رهبران این جریان، نقد درون‌گفتمانی را در اولویت قرار دهند و اصلاح‌طلب‌ها هم خود را «اصلاح‌گرا» بخوانند و رهبران خود را به دلیل کاستی در توجه به امر مهم استقلال  بازخواست کنند. فضای سیاسی امروز کشور بهترین فرصت برای جنبش دانشجویی است که با برگزاری جلسات تخصصی با متخصصان حقوقی و مسؤولان قوه‌قضائیه از جمله رئیس قوه و معاون اول ایشان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، از یک سو بی‌صداقتی بعضی عناصر سیاسی، از جمله  فرقه محمود احمدی‌نژاد را که این ‌روزها ناجوانمردانه در حال اتهام‌زنی بی‌پایه به قوه‌قضائیه است اثبات کند و از سوی دیگر الگوی مناسبی در جهت اصلاح قانونی و صادقانه قوه‌قضائیه پیش ‌روی جریان‌ انقلابی قرار دهد. مسأله دیگری که بسیار مهم به نظر می‌رسد این است که جنبش دانشجویی باید توجه کند به دلیل رشد چشمگیر فضای مجازی و تسهیل در ارتباطات بین‌المللی، می‌توان با دانشگاه‌ها و دانشجویان دیگر کشورها ارتباط برقرار کرد و به تبادل ایده‌ها پرداخت؛ امری که تا کنون بدان توجه چندانی نشده است. این نگرش فرادولتی و فراملی قطعاً بسیار کارساز است. تقلیل دادن سطح مطالبات به  «دولت» و تقلیل کنش‌ها به  «نقد دولت»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، با اینکه جذابیت خاصی دارد ولی قطعاً در بلندمدت نمی‌تواند در تحقق اهداف بزرگ‌تر و مهم‌تر، انقلاب اسلامی را یاری کند.  جنبش دانشجویی امروز هر چه هست، در نقطه مهم و تاریخی‌ای ایستاده است. نگاه راهبردی به انقلاب اسلامی و تدوین چشم‌اندازهای عملی برای آینده، می‌تواند جنبش دانشجویی را به مثابه متفکران تفکر جدید، در تمدن‌سازی یاری کند. بهترین گزینه برای تحلیل چالش‌های قابل پیش‌بینی در انقلاب اسلامی، جنبش دانشجویی است. این جنبش هم می‌تواند خود را در رکود فعلی نگه دارد و هم می‌تواند خود را ذیل 3 مقوله مهم  «رشد علمی، نشاط سیاسی و تربیت نسل آینده» تعریف کند و بدین ‌ترتیب خود را از رکود نجات دهد.


Page Generated in 0/0059 sec