زهرا شعبانشمیرانی: ورود مهدویان به سینما از دریچه سینمای مستند است. ما در «لاتاری» هم با یک فیلم واقعا مستند روبهرو هستیم و همانگونه که مستند رسالت بازگویی و به تصویر کشیدن حقیقت را دارد «لاتاری» هم همین کار را کرده و حقیقتی سرپوش گذاشته شده را روی پرده آورده است؛ حقیقتی بسیار بسیار تلخ! سوژه فیلم سوژه ملتهبی است که اتفاقا آنقدر از ناحیه دستگاههای حافظ امنیت در این راستا اقدامی نشده و سیستم دیپلماسی نسبت به آن کاهلی کرده که افرادی خودجوش از جنس موسی مجبور شده بار مسؤولیت را خودش به دوش بکشد و از خودش هزینه بدهد. برخی معتقدند لاتاری مروج خشونت است، این در حالی است که اقدام غیرتمندانه موسی و به پشتگرمی او- امیرعلی- در واقع ناشی از قطع امید از دیپلماسی است. پس در تحلیل فیلم باید این نکته را هم در نظر داشت که دستگاههای امنیتی و دیپلماسی برای تامین امنیت زنان و دختران ایرانی چه میکنند؟ مگر عزت ملی از مؤلفههای امنیت ملی نیست؟ و اساسا مگر استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را نمیخواستیم تا عزت ملی داشته باشیم؟ مگر جز این است که ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد؟ مگر میشود چشم بر اسارت ناموس ایران بست و دم از امنیت زد؟ شهادت تنها امکان ما برای انتخاب میان زندگی با ذلت و مرگ با عزت است. «لاتاری» دفاع میکند، نه تجاوز و در کجای دنیا، دفاع، خشونت است؟ در ستایش ایستادگی رضوی و دغدغههای مهدویان و تیم کاربلد «لاتاری» باید گفت دستمریزاد. دفاع، مقدس است. در «آژانس شیشهای» امنیت ملی ما مساله عباس بود و 20 سال پس از آن در «لاتاری» امنیت ملی ما مساله عزت ملی ما است. موسای «لاتاری» و حاج کاظم «آژانس شیشهای» و حاج حیدر «بادیگارد»، آتش به اختیار عمل میکنند چون کسانی که باید عمل کنند، بیعمل و منفعلند. «لاتاری» خون به جوش آمده غیرت ملی است و صفهای طولانی مردم برای تماشای فیلم و تشویقهای ممتد در حین و پس از اکران فیلم، نشاندهنده آن است که کارگردان جوان آن توانسته نهایت همزادپنداری را در مخاطبش ایجاد کند و این اتفاقی است که فیلمسازان بهتر از همه میدانند چقدر دشوار است و آرزوی هر فیلمسازی است. از طرفی آنها که موسای «لاتاری» را با قیصر و قهرمانهای فیلمفارسی دهه 50 برابر کردهاند، یادشان رفته که «قیصر کیمیایی» آغاز جریان موج نوی سینماست و 40 سال است که سینما به او ادای دین میکند. از نظر من، یکی از اشکالات فیلم مهدویان که میتوان آن را یکی از محبوبترینهای جشنواره از نگاه مردم دانست، ابژهسازی زن است. بهتر بود سینمای مردانه مهدویان- که از این حیث به سینمای حاتمیکیا هم شباهتهایی دارد- وقتی سراغ سوژهای رفته که مستقیما در ارتباط با زن است، به زن بیش از اینها میپرداخت. مشکل دیگر قصه که مخاطب را با سوال روبهرو میکند واکنش پدر و خواهر نوشین است؛ واکنشی که مخاطب ایرانی سخت باور میکند و این را نقطه ضعف قصه میبیند. قطعا بخش عمدهای از باورپذیری قصه و دلنشین شدن این موضوع گریهدار، مرهون تلاشهای گروه بازیگرانی است که بسیار خوش درخشیدند و حتما از نامزدهای دریافت سیمرغ خواهند بود. هادی حجازیفر اگرچه شخصیتش همان نقش کمال را دارد اما بازی بسیار خوبی ارائه کرده، همینطور ساعد سهیلی، حمید فرخنژاد و جواد عزتی. حمید فرخنژاد فیلم تا حدی به رنگ ارغوان و 2 مامور اطلاعاتی آنجا را هم برای ما یادآور شده است. ساعد سهیلی هم بازی خوبی دارد اما کاش نقش او پرداخت متفاوتی پیدا میکرد. از طرفی شاید اگر نقش پدر نوشین را هم شخص دیگری بازی میکرد، آشناییزدایی صورت میگرفت. «لاتاری» فیلمبرداری، قاببندی و تصاویر مستندگونه و فرم تدوینی مشابهی با «ماجرای نیمروز» دارد که شاید اوایل فیلم کمی برای مخاطب اذیتکننده به نظر بیاید اما هرچه به نیمه و پایان فیلم نزدیک میشویم مخاطب با دوربین کارگردان همراهتر میشود و زاویه دیدش را تحسین میکند. «لاتاری» دلواپس است اما دلواپسیاش را با 2 نگاه متفاوت به امنیت ملی طرح میکند که البته بدون ژستهای رایج و فریب و شعار، موضع کارگردان و فیلم را میبینیم. موسی و مرتضی نمایندگان هر دو نگاه حاکم در بیرون از فیلم نیز هستند. اگرچه در سکانس داخل پارکینگ که موسی خطاب به امیرعلی میگوید: «فردا کاری میکنیم که صداش همه شهرو برداره»، مخاطب متوجه نقشه میشود اما باز هم در صحنه پایانی، مخاطب کاملا غافلگیر میشود و این شیطنت توأم با کاربلدی کارگردان، تماشاگر را بیش از پیش شگفتزده میکند.
دیالوگهای درخشان
موسی: خسته شدم از بس ماله کشیدم. یه بار کنار ما باش. چرا همیشه روبهروی مایی؟/ مرتضی: من یاد گرفتم بدون جنگ ببرم./ موسی: حالا که میدونو دادی رفت دیگه از این حرفا نزن!