printlogo


کد خبر: 190498تاریخ: 1397/1/15 00:00
نگاهی به مجموعه شعر «نِماشُم» سروده «مرتضی امیری‌اسفندقه»
در دامان طبیعت

سیف‌الله نجاریان: همزمان با انقلاب صنعتی در قرن هجدهم، این انقلاب در عرصه‌های مختلف از جمله فرهنگ نیز رسوخ و تغییراتی را در زیرشاخه‌های فرهنگ از جمله ادبیات ایجاد کرد و ارزش‌های جدیدی برای این موضوعات بنا نهاد. شعر نو پارسی نیز عبارتی است که از آن در مقابل عبارت شعر کهن پارسی یاد می‌کنند و در تلاطم‌های پس از مشروطیت
سر برآورد و توانست هوای تازه‌ای به فضای شعر پارسی بدمد. با توجه به اینکه این نوع شعر از وزن و قالب‌های شعر کلاسیک پارسی تبعیت نمی‌کند، آن را با این نام می‌خوانند که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز شاعران بسیاری بعد از «نیما یوشیج» (پدر شعر نوی پارسی) به عنوان شاگردان و ادامه‌دهندگان مسیر او در شعر نو طبع‌آزمایی کردند و شاهد اتفاقات در خور توجهی در این حوزه بودیم اما قالب نیمایی یا همان شعر نو بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، کم‌کم از صحنه طبع‌آزمایی شاعران رخت بربست. پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ در واقع بازگشت به ارزش‌ها بود و شاعران نیز با احیای قالب‌های سنتی و کهن شعر پارسی، در واقع بازگشتی به ارزش‌های ادبی کردند. تا چند سال قالب شعر نو بویژه نیمایی فراموش شد، زیرا به دلیل شرایط اجتماعی، شعر سنتی بهتر می‌توانست میدان‌دار اتفاقات اجتماعی و فرهنگی باشد اما به مرور شاعران شناخته‌شده‌ای چون «قیصر امین‌پور» وارد این عرصه شدند. «مرتضی امیری‌اسفندقه» از شاعرانی است که در این عرصه دست به سرایش شعر زده و جدا از اینکه همه او را با قصیده‌هایش می‌شناسند اما در شعر نو یا نیمایی، یکی از چیره‌دست‌ترین شعرای این روزگار است که اشعارش گواهی بر این مدعاست. از آنجا که نیما کاربردی نو از وزن عروضی و قالب بی‌سابقه ارائه کرده و قبل از اشکال دیگر اشعار نوظهور، نشو کرده‌ است، غالبا شعر نیمایی را با اصطلاح شعر نو برابر می‌دانند اما باید یادآوری کرد شعر نیمایی وزن عروضی دارد اما جای قافیه‌ها مشخص نیست، مثل اشعار اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری.
در کتاب «نماشم» (به معنای نماز شام در گویش کرمانی) که مجموعه‌ای از نیمایی‌ها، غزل‌ها و رباعی‌های مرتضی امیری‌اسفندقه است، شاهد حجم قابل توجهی از اشعار امیری‌اسفندقه در قالب نیمایی هستیم که نشان می‌دهد این شاعر در این عرصه نیز توانایی‌هایی مثال‌زدنی دارد. این کتاب در بردارنده 86 قطعه شعر نیمایی، 38 غزل، 3 قطعه و 40 رباعی است. البته غزل‌ها و رباعی‌های کتاب «نماشم» این پیام را به خواننده منتقل می‌کند که با شاعری روبه‌رو است که در دیگر قالب‌های شعری نیز توانایی‌های بالایی دارد و ساده نمی‌توان از کنار پیشنهادهای این شاعر به مخاطب و به طور کلی ادبیات این روزگار گذر کرد. امیری در این مجموعه از شهر و زندگی شهرنشینی فاصله گرفته و به دامان طبیعت رفته است. با نگاهی حتی گذرا بر فهرست این کتاب، این نکته دستگیر خواننده می‌شود که شاعر از عمق طبیعت؛ آن هم طبیعتی زنده- و نه مسخ‌شده- با خواننده سخن می‌گوید. اشعاری با عنوان «گنجشک»، «ابر»، «درخت»، «باران»، «انگور»، «باد»، «پرنده»، «ماهی» و... حکایت از توجه ویژه شاعر به طبیعت دارد. در کنار این، نگاه بکر و بدیع شاعر به طبیعت نشان می‌دهد شاعر تا چه اندازه به این پدیده‌ها ریزبینانه نگریسته و اینچنین آنها را برای خواننده‌اش روایت کرده است. به تعبیری شاعر از اسامی اجزای طبیعت برای رمانتیک شدن اشعارش استفاده نکرده، بلکه در دل طبیعت حضور یافته و مشاهدات دقیق خود را با زبان فاخر شعرش بازگو کرده است. «شارل بودلر» از شعرا و منتقدان ادبی قرن نوزدهم در فرانسه در توصیف شعر نوشته: «شعر تنها اثری مکتوب و سلسله‌ای از تصویرها و صوت‌ها نیست، بلکه نوعی روش زندگی کردن است». این مساله در اشعار امیری‌اسفندقه نمود بسیار بالایی دارد و او با اشعارش به خواننده راه و رسم زندگی می‌آموزد. او حتی زندگی شاعرانه را نیز پیش روی چشمان خواننده ترسیم می‌کند. حتی می‌توان اشعار او را برشی از زندگی این شاعر در روزگار کنونی دانست. او در اشعار این کتاب، برداشت خود از شعر و شاعری را در اشعار مختلف بیان کرده و بر این باور است شعر حاصل عریانی روح شاعر است و ما در اشعار این کتاب و به طور کلی در اشعار مرتضی امیری‌اسفندقه، این عریانی روح را به چشم می‌بینیم:
«شعر
نه تابش ایمانی روح است
نه خواهش شیطانی روح است
عریانی
روح است».
علاوه بر اینکه اشعار این مجموعه با محوریت طبیعت سروده شده اما می‌بینیم شاعر از پیرامون خود غافل نبوده و نسبت به آنها واکنش‌های هوشمندانه دارد. برای مثال او در شعری با عنوان «آسانسور» تشبیه جالبی از این وسیله زندگی شهری نشان می‌دهد که نشان از ضمیر آینه‌وار این شاعر دارد و اینکه چقدر نسبت به مظاهر مدرنیته حساسیت دارد تا جایی که آسانسور را به «قبر عمودی» تشبیه کرده است. البته می‌توان این موضوع را نشان از مرگ‌آگاهی شاعر نیز دانست که در همه حال از یاد مرگ غافل نیست:
«مات در آینه‌ای شطرنجی
همه در خود
بی‌خود
چشم‌ها
هیچ به هم روشن نیست
گور دسته جمعی‌ست
یا اتاقِ اشباح؟
آه!
این قبر عمودی
این...
آه!
در آسانسور جز من
هیچ‌کس
با من
نیست».
مرتضی امیری را باید از زمره شعرایی دانست که همواره نسبت به اتفاقات روز موضع داشته و این موضع نشان از اوج هوشمندی این شاعر دارد. او شاعری دغدغه‌مند و انقلابی است که هرگاه انسانیت تهدید شده، فریادش بلند شده و در اشعارش نسبت به سکوت هنرمندان بویژه شاعران اعتراض کرده است. او در شعرش سخن گفتن از کژی‌ها را ناپسند نمی‌داند و از آن دست نیست که شعر را برای شعر بخواهد. در این کتاب نیز می‌بینیم که او در یکی از اشعار نیمایی تصویر خود از شعر و شاعر را ترسیم می‌کند و بر این باور است شعر آن چیزی است که به واسطه آن «به کسی بربخورد»:
نیست شعر آن سخن خنثایی
که به هر خشک و به هر تر بخورد
هم به درد دم صبح اول
هم به کار شب آخر بخورد
سخنی که به مذاق همگان خوش باشد
و صِله
قند مکرر بخورد
نخورد بر به شما!
شعر یعنی:
سخنی که
به کسی
بر بخورد».
«در شعر نیمایی کوشش بر این است که صور خیال هر شاعر از تجربه شخصی او سرچشمه گیرد. به همین دلیل می‌توان «صبغه اقلیمی» یا «رنگ محلی» را در شعر شاعران نیمایی احساس کرد.» این جمله از دکتر «شفیعی‌کدکنی» می‌تواند راهگشای خوبی باشد. در اشعار کتاب «نماشم» نیز این رنگ به چشم می‌آید و حتی در نامگذاری کتاب نیز این مساله جلب توجه می‌کند. در مجموع مرتضی امیری‌اسفندقه شاعری است که نگاه‌های خاصی به پیرامونش دارد و باید او را شاعری صاحب‌جهان دانست؛ جهانی که شالوده‌های آن در اشعار این کتاب خودنمایی می‌کند و مخاطب می‌تواند با مرور دقیق این کتاب، تصویری از آن چیزهایی را که این شاعر هم‌روزگار به آنها توجه دارد و بر ذهن و زبانش جاری شده، به دیده جان بنگرد. شاعر ملی، شاعر‌ آیینی، شاعری که درد مردمش را دارد، شاعری که سر در لاک شخصی خود ندارد و به جهان اطراف خود می‌نگرد و نسبت به آنها بی‌تفاوت نیست.


Page Generated in 0/0064 sec