محمد خورشیدی : اوایل انقلاب در یکی از روستاهای کشور، ماجرای جالبی اتفاق افتاد. قرار بوده آقای استاندار برای بازدید به آن روستا برود، مردم روستا آماده استقبال میشوند و یکی از روستاییان، گاوی را برای قربانی کردن جلو پای آقای استاندار به صحنه استقبال میآورد. یک تیم پیشقراول، زودتر از استاندار به محل میرسند که بین آنها یک نفر شبیه استاندار بوده است. روستاییها گمان میکنند خود استاندار است و به استقبال میشتابند. آن روستایی هم گاوش را زمین میزند تا ذبحش کند. شخص مورد نظر که متوجه میشود مردم روستا وی را به اشتباه جاى استاندار گرفتهاند، فریاد مىزند: «من استاندار نیستم! من استاندار نیستم!» ناگهان یکی از روستاییان خطاب به قصاب گاو میگوید: «بیخود کرده! دروغ میگه! سرش رو ببر!» و این حکایت، داستان پرحاشیه انتخاب نجفی به عنوان شهردار از سوی شورای شهر، استعفای نجفی به خاطر بیماری و ضعف جسمانی، اقرار خودش به بیماری و نداشتن توانایی برای ادامه کار مدیریت پایتخت و در عین حال، اصرار شورای شهر به ماندن نجفی، نپذیرفتن استعفای وی و رأی دوباره به ادامه حضورش در شهرداری است!
با اینکه محمدعلی نجفی در جلسه بررسی استیضاح، در کمال صراحت اعلام کرد بیمار است و ادامه ماندنش به عنوان شهردار «خیانت» به مردم و پایتخت است اما اعضای شورای شهر در اقدامی که به نظر برخیها لجوجانه و عصبی و به باور افرادی دیگر، سیاسی و از پیش طراحی شده بود، به ماندن شهردار بیمار و «خیانت» به مردم و شهر رأی دادند، عجب حکایت غریبی!
در حالی که در 7 ماه حضور نجفی در شهرداری پایتخت، به باور بسیاری از کارشناسان حوزه شهری، عملکردش در حوزه مدیریت شهری آنطور که باید چشمگیر نبوده است و همه پروژههای دوره شهردار قبل هم تعطیل شده و با اینکه خودش استعفا کرده و تصریح میکند که بیمار است، نمیتواند کار کند و ادامه ماندش خیانت به مردم است اما اعضای شورای شهر، همچنان رأی میدهند که بماند و کار نکند. تازه این هم بماند که این انتخاب آنها از همان ابتدا با چالشهایی مواجه بود که در مجال دیگری باید به این موضوع پرداخت. براستی چگونه میتوان به شورای شهری امید بست که با وجود ناکارآمدی و بیماری شهردار و اعلام رسمی وی درباره اینکه نمیتواند بماند و کار کند، همچنان وی را ابقا میکند؟! آیا برای چنین شورایی، اداره «شهر» مانند یک بازی است؟!
شورای شهری که شجاعت پذیرش اشتباه بزرگ خود در انتخاب شهردار را ندارد و با ناچیز فرض کردن افکار عمومی، بر ادامه این اشتباه اصرار میورزد، بر چه اساسی مدعی کار برای مردم است؟ از عجایب روزگار این است که شورای شهری که آشکارا «رأی به خیانت» میدهد «دم از خدمت» بزند! آیا مجموعه مدیریت شهری، عرصه لجبازی، هیجانزدگی و سیاسیکاری است یا عرصه کار جهادی برای شهر و مردم؟! چه کسی قرار است خسارات و هزینههای هنگفت انتخاب اشتباه یک شهردار و اصرار بر ادامه حضور وی با وجود عذر پزشکی و ناتوانی مدیریتی را که بر شهر و شهروندان تحمیل میشود بپردازد؟ آیا اعضای شورای شهر، این خسارات را از جیب خودشان میپردازند یا از جیب مردم؟! البته از شورای شهری وقتی که بیش از ۵۰ هزار خانواده در تهران به نان شب محتاجند، تنها ۱۴ میلیون تومان از بیتالمال خرج سفره هفتسین ساختمان شورا میکند، نمیتوان انتظار داشت حواسش به تضییع حقوق شهر و شهروندان باشد. جای ابهام و پرسش است که اعضای شورای شهر، اشتباه را پشت اشتباه مرتکب میشوند اما همچنان سرشان را بالا میگیرند و فریاد «اناالحق» سر میدهند! مدتها پیش در یکی از کتب مدیریتی جمله تأملبرانگیزی خواندم: «کسی که قدرت پذیرش اشتباهش را ندارد، قدرت کار کردن هم ندارد».