محمد ابویی*: چندی پیش بود که رهبر انقلاب با یادآوری روحیه انقلابی و خدمتگزارانه حاکم بر مدیران کشور در دهه ۶۰ فرمودند: «آیا آن احساسات و رفتارهای تحسینبرانگیز را به یاد دارید؟ آیا آن بیاعتنایی به مال دنیا و اهتمام به خدمت را به یاد دارید؟ اشکال کار این است که گاهی آن ارزشها فراموش میشود.» آنهایی که مدیران و فضای دهه ۶۰ را به خاطر دارند، تایید میکنند که با وجود انواع گوناگون مشکلات، کوران جنگ و دفاع، کمبود منابع و موارد بسیار دیگر، باز حال و روز بهتری داشتیم و همدلیها و همراهی مردم و مدیران بیشتر بود. برخی میگویند اقتضای آن دوران بود، برخی دیگر جو انقلاب را موثر میدانند و شاید همه اینها باشد و هزار و یک عامل دیگر هم باشد اما فکر میکنم در کنار همه اینها، جوانی مدیران، عامل مهمی در این همدلی و همراهیها بود.
بیشتر مدیران آن زمان، از جوانانی بودند که به میزان کافی از شور و شوق خدمت و انگیزه تحول و انرژی دویدن، برخوردار بودند و اگر حرفی میزدند و تصمیمی میگرفتند، خود پیش و بیش از همه مجری آن بودند و اینطور نبود که چنان سنگین و کرخت شده باشند که توان حرکت نداشته باشند و تنها حرکتشان، فاصله بین پشت میز و اتاق جلساتشان باشد. اما از اینها بالاتر و مهمتر، بیاعتنایی به مال دنیا بود.
از سوی دیگر، اگر قرار است از وضعیت موجود گذر کنیم و نگاه به آینده داشته باشیم، چه افرادی بهتر از خود جوانان که سازندگان آن آینده باشند. ما میگوییم باید از «شهر موجود» عبور کنیم و «شهر آینده» را بسازیم. شهر آینده برای چه افرادی است؟ مشخص است: «جوانان.»
حال که قرار است «شهر آینده» مطابق با خواست شهروندان جدیدش ساخته شود، بهتر نیست خود آنها، امروز در بدنه مدیریتی وارد شوند تا خود طراحی کنند و خود اجرا کنند و خود ناظر تبعات تصمیماتشان باشند؟ بگذارید جوانان بگویند برای «شهر آینده» چه ساختمانسازیای میخواهند، چه نوع فضای سبزی دوست دارند، کدام سیاست زیستمحیطی شهری را قبول دارند و مهمتر آنکه بگذارید خودشان هم مجری این مطالبات باشند. اگر از پتانسیلهای جوانان شهر برای اداره شهر استفاده نکنیم، نهتنها سرمایهسوزی کردیم، بلکه «شهر آینده» ساخته شده از خلال تصمیمات کهنه و مدیران پیر، مطلوب شهروندان آینده نیست.
متاسفانه بدنه مدیریتی امروز ما در برخی بخشها پیر است و پیری هم در خود محافظهکاری و کمتحرکی دارد و به همین دلیل است که مشاهده میکنیم خبر چندانی از اتفاقات و تصمیمات مهم و تحولآفرین نیست و اگر هم باشد، آنقدر کند و آرام اجرا میشوند که خاصیت خود را از دست میدهند.
به همین دلیل، ضرورت تغییر پس از گذشت 4 دهه از انقلاب احساس میشود و نیاز به یک انقلاب مدیریتی وجود دارد؛ دیگر باید اعتماد کرد. باید به جوانانی که تربیتیافته همین نظام و انقلابند فرصت داد به ردههای مدیریتی نائل شوند تا با شور و انرژی جوانی خود بتوانند خون جدیدی در رگهای کشور وارد کنند.
وقت آن است که مدیران کمتحرک و پا به سن گذاشته از میزها و سمتهای خود دل بکنند تا جایی برای جوانان باز شود، جوانی که یکپارچه شور و امید و تحولخواهی است و بیتوجهتر به مادیات و ثروتاندوزی. باید دست بجنبانیم، قدیمیترها میدان دهند و جوانان هم مصممتر به میدان بیایند. اگر چه مقاومت زیاد است و تابلوی ورود جوانان ممنوع بر سر بیشتر مراکز تصمیمگیری کشور و مناصب مدیریتی نصب شده است اما از آنجایی که میدانیم چارهای جز اتکا به نیروی جوانی فرزندان این شهر نیست، ناامید نمیشویم و بر این خواسته خود پا میفشاریم تا روزی که سهم جوانان لحاظ و از ظرفیت آنان استفاده شود.
*کارشناس حوزه جوانان