وارش گیلانی: دومین همایش «شب وصل» شب گذشته با تقدیر از «رضا برجی» عکاس و مستندساز باسابقه انقلاب اسلامی در مجموعه فرهنگی اسوه برگزار شد. به بهانه برگزاری این مراسم در پروندهای به مرور آثار و زندگی رضا برجی، عکاس و مستندساز عصر انقلاب اسلامی پرداختهایم.
1- یاد و کار شما هرگز فراموش نخواهد شد، حتی اگر گاهی غفلت رسانهها سبب نادیده گرفتن شما شود، چرا که دید و نگاه مردم مستند است؛ درست مثل کارهای شما که با عکسها و تصویرهایتان سند هر واقعه و اتفاق را به نام زمان و نام خود آن واقعه ثبت میکنید. شما عظمت لحظهها و صحنهها را ثبت و ضبط کردید و زمان و تاریخ نیز همت و عظمت شما را محفوظ نگاه خواهد داشت. شما ما را و تاریخ را به مکانهایی میبرید که پای کسی هرگز به آنجا نخواهد رسید و حتی چشمشان از دور هم آنجاها را نخواهد دید! شما دیدبانهای صادق و راستین هستید و حرفتان سند است. شما سفیران مردم و گوش و چشم و زبان ایشان هستند و نشانههای هویت ما با دستهای شما نشان داده میشود؛ اگرچه خود نیز گاه هویتسازید. هنگام جنگ همه به دنبال در دست گرفتن اسلحه هستند و شما تسبیحگویان با هر فشنگی که رها میشود. شما با دوربینهایی که در دستهایتان سماع میکنند، در حال راز و نیازید. شما دنیا را آینهسازید... .
2- رضا برجی، متولد 1343 زنجان، متاهل و دارای 3 فرزند، جدش از عیاران منطقه بود و پدرش الگویی برای زندگی بهتر و او خود در مسجد هدایت تهران یکی از خیل بسیجیهایی که24 اسفند 1359 عازم جبههها بودند؛ جبههای که او را با حقیقت چمرانها آشنا کرد و مجروحشدن و بعد شیمیاییشدن و... تا رسید به آوینی؛ یعنی از عکاسی در لشکر سیدالشهدا(ع) و عملیات بستان و رمضان و خیبر و فاو و شلمچه رسید به سیدمرتضی... از فرمانده دسته بودن و بیسیمچی شدن و مسؤول تبلیغات بودن رسید به سیدمرتضی و روایت فتح در سال 1365؛ آن هم بعد از اینکه فهمید عراقی ناگزیر را که هیچ، حتی دشمن را نباید از پشت زد و نباید در مرگش شادی کرد. رضا از اینجا به آنجا رسید؛ به آنجا که دانست مستندسازی، فرصتسازی و موقعیتشناسی است اما نه آنقدر و آنطور که بخواهد از جوان در حال پرپرشدنی عکس بگیرد که به او نگاه میکند. رضا از همان بچههای جنگ و جبههای بود که آموخت که گاه باید از ثبت عکسهای چند میلیون تومانی گذشت و تنها به جاریشدن اشکها دل داد و نگریست و مثل یک رزمنده کاری کرد؛ وقتی که دختر 12 سالهای را در شلمچه دیدی که مثل تو ماسک ندارد.
3- رضا برجی، متولد 43 همدان است. لیسانس عکاسی دارد. شروع فعالیتش از سال 61 تا 63 در حوزه عکاسی جنگ است. از سال 63 تا سال 71 در روایت فتح بود و با این مجموعه همکاری میکرد. زمینه فعالیت رضا برجی، مستند اجتماعی، جنگ و بحران در کشورهای مختلف است. رضا برجی در 75 کشور عکاسی کرده و تهیهکننده و کارگردان و تصویربردار 15 سریال مستند بوده است. رضا در ایران 15 نمایشگاه انفرادی برگزار کرد و شانس شرکت در نمایشگاههای انفرادی لبنان، سوریه، پاکستان، آلمان و ایتالیا را داشت. جایزه بهترین کارگردانی فیلم مستند و جنگ در سومین جشنواره فیلم سینما و نشان فیروزهای «سینماحقیقت» به پاسداشت فیلم مستند «سواحل اشک و زیتون» و 3 دهه فعالیت هنری از جمله جوایزی بوده که به رضا برجی تعلق گرفته است. مستند «سواحل اشک و زیتون» که مستندی است از جنگ 33 روزه اسرائیل با لبنان و مستند «سالهای گلوله و زنبق» و «مادران صربرنیتسا» و «لعل بدخشان» و «در امتداد غدیر» و دیگر آثار ارزنده از برجی عکاس و مستندساز عصر انقلاب اسلامی... اینها همه کارنامه هنری رضا برجی است؛ و همه رضا برجی نیستند.
4- رضا برجی کیست؟ رضا برجی همانی است که مهدی چمران و سیدمرتضی آوینی را شناخت؛ همانی که بهجای گرفتن عکسها و فیلمهای میلیونی، با دوربینش خاموش گریست. همانی که ماسکش را در منطقه شیمیایی شلمچه به دختری 12 ساله داد. همانی که با از دست دادن عزیزی همواره جنگ را در خانهشان احساس میکند. همانی که در جنگ 33 روزه لبنان و اسرائیل چون میدانست لبنان یک هفته هم دوام نمیآورد، پس وصیت کرد و مرگ را بارها به چشم دید. همانی که در 14 جنگ بزرگ دنیا در دهههای اخیر مستندهایی از آنها ساخت و رکورد تازهای به نام خود ثبت کرد. رضا برجی، هنرمندی است که از 19 سالگی عکاسی را در جبههها آغاز کرد. او از اواخر سال 1365 به گروه «روایت فتح» پیوست و یکی از اعضای ثابت این گروه شد و در ثبت تصویرهای جنگی و پشت جبهه در مجموعه ماندگار روایت فتح نقش فعالی داشت. در طول همین سالها و در جریان یکی از بمبارانهای شیمیایی دشمن بود که آسیب دید و زخمهای این آسیب، هنوز بر جسم و جان او است؛ آنچنان که نیاز به مداواهای مداوم و دشوار دارد. چندی پیش تاثیر مواد شیمیایی بر خونش کار برجی را بار دیگر به بیمارستان کشاند. رضا برجی مردی است که صدای شاتر دوربینش در میان صدای توپ و تفنگ 14 جنگ بینالمللی دهههای 60 و 70 و 80 قطع نشد. رضا برجی مردی است که از جنس عافیتطلبیهای هنرمندان این زمانه نیست. هنرش همراه با خبرنگاری، او را در بین خبرنگاران بحران رکورددار حضور در جنگ کرده است. جنگهای ایران و عراق، افغانستان، تاجیکستان، کشمیر هند و پاکستان، قرهباغ، چچن، بوسنی، کوزوو، لبنان، سومالی، سودان، غزه و جنگهای خلیجفارس از جنگهایی هستند که برجی در آنها حضور داشته است. تنها ۶ خبرنگار در دنیا هستند که ملامحمد عمر، رهبر طالبان افغانستان را از نزدیک دیدهاند ولی فقط شاید یک خبرنگار در دنیا وجود داشته باشد که 3 هفته با اسامه بنلادن، رهبر گروه القاعده زندگی کرده باشد و او کسی نیست غیر از رضا برجی.
5- اما ارزش کار رضا برجیها؛ به قول محسن مومنیها «در آنجا مقام دارد که پای دیپلماتها نیز به آنجا نمیرسد؛ آنها دیدبانهای صادق انقلاب اسلامی هستند و حرفشان سند است. آنها سفیران انقلاب اسلامی و گوش و چشم و زبان ما هستند...» و به قول آن جنگزده تاجیکستانی: «کاری که شما با فیلم انجام دادید، 300 هزار شهید و جانباز ما نتوانستند انجام دهند. شما حق ما را از یک ظالم گرفتید».
حال ببینیم که رضا برجی خودش را در کنار همکار دیگرش چگونه معرفی میکند: «آقای یعقوبزاده! من و شما ایرانی هستیم ولی با هم فرقی داریم؛ تو برای آژانس عکس فلان کار میکنی، من برای آرمانهای امام. تو عجله میکنی تا عکست زودتر به روزنامه برسد، من برای آگاهی مردم از جنایتهای اسرائیل عجله دارم. تو میگویی جنگ لبنان با تروریستهای حزبالله بوده؛ من میگویم جنگ بین صهیونیستهای اشغالگر فلسطین با نیروهای حزباللهی بود که امام(ره) رهبر آنهاست. آنها مقلد امام هستند و مقلد کسی که مقلد امام(ره) است. فرق من و شما همین است. فرق سعید صادقی هم با شما همین است. فرق علی فریدونی با شما هم همین است. شاید شما در دانشگاههای فرانسه عکاسی هم درس بدهی و حتی عکاس بهتری هم باشی ولی شما برای آژانست کار میکنی و من برای ولی فقیهم. من برای ولی فقیهم که الان در تهران است کار میکنم. شما چطور؟ شما برای اینکه عکست زودتر به خبرگزاری برسد عجله داری ولی من برای آرمانهایم میجنگم و مینویسم و مجروح شدهام. و برای آرمانها، در افغانستان ناخن پایم را کشیدند. برای آرمانهایم کتک خوردم. و برای آرمانهایم کتک خواهم خورد و دوباره مجروح خواهم شد. من سرباز ولایتم. و شما باید جواب بدهی که سرباز چه کسی هستی؟ من خبرنگار ولایتم و با صدای بلند اعلام میکنم تا خبرنگارهای داخلی و خارجی بشنوند که رضا برجی خبرنگار ولایت و عکاس ولایت است. حتی اگر شما در رسانههای غربی بگویید مزدور، من مزدور ولایتم. من برای ولایت میجنگم. خون میدهم و اینقدر مرد هستم که در 14 جنگ رفتهام. شما چند بار به افغانستان رفتید. من 18 بار. که گاه 9-8 ماه تا یک سال طول میکشید. آقای آلفرد یعقوبزاده، من 50 درصد جانبازم. شما چقدر؟»
6- زبان من که در بیان مقام هنرمند، آن هم هنرمند جانباز و انقلابی عاجز ماند، شاید شعر شاعر گرانقدر فاضل نظری این نقیصه را تا حدی جبران کند:
اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینمت که غریبانه اشک میریزی!
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گر چه تو با خنده هم غمانگیزی
خزان کجا، تو کجا، تکدرخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخهها بیاویزی
درخت فصل خزان هم درخت میماند
تو پیش فصل بهاری نه اینکه پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمیآمد که از تو جان گیرد
اگرنه از دگران کم نداشتی چیزی