تغییر رویکرد بیلبوردها!
وحید حاج سعیدی: این روزها استفاده از جملات انگیزشی یا کلمات قصار بزرگان و انتشار آنها در فضای مجازی یا حتی نصب روی بیلبوردهای بزرگراههای مملکت در قطع و اندازههای مختلف، مُد شده است. یعنی هم کلاس و هم برای عدهای نان دارد! در کنار این جملات و کلمات قصار، عجالتا برخی اصول بدیهی و اظهرمنالشمس نظیر ضرورت عذرخواهی در برابر اشتباه، احترام به بزرگتر، نچیدن گل، دعوت به رانندگی بین خطوط و... هم دیده میشود که نشان میدهد آموزش ما در این سالها فقط جیب موسسات کنکور را پر پول کرده است و حتی نتوانستهایم الفبای حداقلی زندگی را در جامعه نهادینه کنیم! البته بخشی از دلایل بزرگنمایی و نوشتن با فونت درشت هم به رویکرد و نگرش ما بازمیگردد که جسارتاً نسبت به اجدادمان کمی سر به هواتر و بیتوجه شدهایم. خدا همه رفتگان را بیامرزد؛ دوره خدابیامرز حافظ «ارباب معرفت که اکثر اوقات مست بودند و گه هوشیار، اگر قصدشان برملا ساختن نهفته اسرار بود با ایما اظهار میکردند» و به قولی اگر طرف میگفت «ف»، مخاطب تا «فرحزاد» را بدون فوت وقت و یک کله میرفت ولی الان در بزرگراه تهران- کرج بیلبورد نصب کردهاند از این طرف اتوبان تا آن طرف که «بین خطوط رانندگی کنیم» اما دریغ از «یک بین خطوط رانندگی کن»! تازه اگر کسی هم بخواهد ادای آدمهای با فرهنگ و قانونمند را دربیاورد و مثل آدم بین خطوط رانندگی کند، آنقدر چراغ و بوق و فحش نثارش میکنند که طرف مجبور میشود جهت رسوا نشدن و همرنگی با جماعت، لائی هم بکشد! شوربختانه یا خوشبختانه تعداد این جملات و اصول که برای ما نصبالعین کردهاند، کم نیست؛ در برابر اشتباه خود عذرخواهی کنید، لطفاً کف اتوبوس آشغال نریزید، لطفا موبایل خود را در مطب خاموش کنید، لطفاً گل نچینید، لطفاً روی چمنها راه نروید، لطفا در اطراف استخر ندوید، لطفاً در پارک آتش روشن نکنید، در دستشویی عمومی... یعنی اصولی را که علیالقاعده باید در مهدهای کودک و در بدبینانهترین حالت، کودکستان و کلاس اول ابتدایی به ما آموزش میدادند، الان روی بیلبورد و تابلوهای عریض و طویل نمایش میدهند. تازه! اگر گوش شنوایی و چشم بینایی پیدا شود! هرچند شاید عدهای این مدل آموزشی را نپسندند ولی ما نمیتوانیم در این گیرودار اول سال که سوژهها هنوز سر از تخم بیرون نیاوردهاند، از بقچه پیشنهادیمان با این رویکرد بسادگی بگذریم. فلذا توصیه میشود با توجه به تغییر ذائقه مردم در امر یادگیری، از این شیوه برای آگاهیبخشی به تعدادی از مسؤولان هم استفاده شود. چه ایرادی دارد از هر 10 تا بیلبورد 8 تا را به مردم اختصاص دهیم، 2 تا هم برای مسؤولان! بیلبوردهایی نظیر: «مسؤول محترم! حمایت از کالای ایرانی با سوار شدن بر خودروی خارجی منافات دارد»، «برای مبارزه با فساد اقتصادی جدی باشید»، « مسؤولانه جلوی واردات بیرویه کالا را بگیرید»، « داوطلبانه قانون از کجا آوردهای را اجرا کنید»، «سادهزیستی را از خودتان آغاز کنید»، «برای حل مشکلات مردم پیشقدم باشید» و... تا نظر شما چه باشد؟!
نوسان نرخ ارز؛ جنگ اقتصادی یا بیتدبیری اقتصادی!
دکتر محمودرضا امینی: اختلالات ارزی بویژه در نیمه دوم سال 96 و روزهای ابتدای 97 تاکنون، نشان داد متاسفانه روند اقتصادی کشور بشدت تحت تاثیر دلار آمریکا قرار دارد و این یعنی عدم کنترل روند اقتصادی. زیرا:
1- اگر متغیرهای تاثیرگذار در اقتصاد ملی و بازار مالی تحت کنترل سیاستگذاران و مدیران اقتصادی خودمان باشد، دامنه تغییرات نباید آزاردهنده باشد. در حالی که داد و فغان همه را بالا برده است و اگر فرض بر تسلط بازار از سوی تصمیمگیران و مدیران مربوط باشد، باید پذیرفت این ناآرامی از سوی خود آنان و به دلایل دیگر پشتپرده است.
2- اگر فرض بر این باشد که عوامل داخلی سوءاستفادهکننده از جمله برخی صرافیها یا افراد مشخص، توانستهاند این ناآرامی را ایجاد کنند؛ در این فرض نیز یا باید پذیرفت این عوامل قدرتمند، وصل به منابع تصمیمگیر و تصمیمساز هستند یا حداقل از رانت و حمایت اطلاعاتی آنها بهرهمندند که اگر چنین باشد بدان معناست که شاخکهای تغییر اقتصاد، بازار پولی و ارز از سلامت لازم برخوردار نیست یا در اختیار غیرتصمیمگیران است.
3- اگر فرض بر این باشد که مبادی تولید و توزیع دلار برای کشور مثل چین، دوبی و برخی کشورهای اروپایی تحت تاثیر آمریکا در این بازار و روند ارزی چنین اختلالی را میتوانند ایجاد کنند، در این فرض میتوان گفت تصمیمگیران و مسؤولان اقتصادی توان لازم را برای جلوگیری از اعمال نفوذ و قدرت بیگانه در اقتصاد کشور ندارند. همه موارد ذکر شده نشاندهنده 2 مسأله است:
الف- چرخه دلار در اقتصاد کشور، بیش از اندازه موثر است و این یعنی اقتصاد ملی تسلیم دلار است. ب- تصمیمگیران در فضای اقتصادی توان، ظرفیت یا میل به تنظیم صحیح اقتصاد و بازار مالی را به اتکای ظرفیتهای داخلی ندارند و داوطلبانه منافع خود و منافع ملی را در گرو دلار قرار دادهاند.
این یعنی خطر ملی، یعنی از دست دادن منافع ملی، یعنی داوطلبانه تسلیم حمله اقتصادی شدن، یعنی وادادگی و بیگانهمحوری اقتصادی. وقت آن رسیده که مسؤولان اقتصادی باور کنند باید از شاخصها و متغیرهای بومی و قابل کنترل و در دسترس استفاده و دل از دلار جدا کنند.