حسام آبنوس: «غدیر نبات تزیینشده را داد دست فرح. فرح گفت: چه خوشگله! غدیر گفت: اگر ما نبودیم کی این ساعت خوش را برای شما فراهم میکرد. تا بوده همین بوده. فقیر هست که شما آخ و واخ میکنید و شادمانید. از نداری مردم و زحمت و ذلت آنها».
شاید این پاراگراف نهچندان طولانی از دیالوگی را که در داستان «رؤیای آقتاریم» میان شخصیت قصه (غدیر) و فرح پهلوی برقرار شده بتوان جانمایه اصلی این داستان و قصه دانست. قصهای که «مصطفی جمشیدی» آن را برای خوانندگانش روایت کرده تا تصویری از روزهایی که خودش آن را با تمام وجودش لمس کرده، مقابل دیدگان خواننده قرار دهد. در واقع مبارزه با ظلم و دستگیری از مظلومان و یاری رساندن به آنها آن چیزی است که پس از مطالعه این اثر، خواننده با آن روبهرو خواهد شد.
این رمان در واقع سرگذشت سرگشتگی و آوارگی است. آوارگی آنهایی که عشق وطن دارند ولی شرایط روزگار به هجرت وادارشان کرده، هرچند تا پایان عمر با خاطرات وطن و روزگاری که در آن داشتهاند، سر میکنند و به مرور آن خاطرات میپردازند. مصطفی جمشیدی را باید یکی از نویسندگانی دانست که روبهرو شدن با آثارش تأمل و تحمل بیشتری میطلبد، زیرا او با توجه به بنمایههای ذهنی و فکری که در آثارش بازتاب روشنی دارد، اثری به رسم مألوف روزگار خلق نمیکند و اغلب خوانندگانش را با آثاری سختخوان و بهعبارت دیگر دیریاب، رو در رو میکند و همین سبب شده خوانندهای که با آثار او آشنایی ندارد، در اولین مواجهه دچار نوعی حیرت شود و به تعبیری، قلم او را «سختخوان» بنامد اما در واقع اینطور نیست، بلکه او در روزگاری که نثرهای سست و کممایه در سایه گسترش شبکههای اجتماعی در حال افزایش است، نثری جاندار و مستحکم خلق میکند و در تار و پود آن اندیشه و باورهایی را میگنجاند تا خواننده را دعوت به تأمل و تفکر کند. از این حیث است که هرکدام از آثار مصطفی جمشیدی پیشنهادی به ادبیات معاصر است. او در داستان «رؤیای آقتاریم» هم کاری مشابه آنچه عنوان شد انجام داده و خواننده را در جهانی که نیاز به دقت و تفکر دارد وارد میکند تا از دریچه آن افقی ارزشمند را فراروی نگاه خواننده خلق کند.
در رمان «رؤیای آقتاریم» که انتشارات «بهنشر» آن را روانه بازار کتاب کرده، خواننده با شخصیتی روبهرو میشود که دارای اسامی متعدد است. «غدیر»، «قلی»، «اسماعیل» و... نامهایی است که شخصیت اصلی قصه به آنها در مناطق جغرافیایی یا مقاطع زمانی مختلف شناخته میشود و هرکدام از این اسامی نیز میتواند قصههایی برای بیان داشته باشد اما این تعدد اسامی سبب نشده مصطفی جمشیدی از اصل ماجرا غافل شود و خط اصلی داستان خود را فراموش کند. شاید باید نگاههای مختلفی به این تعدد اسامی داشت. از یک سو میتوان گفت هرکدام از این اسامی نماد یکی از شخصیتهایی است که در تاریخ این سرزمین مابهازای بیرونی دارند و در واقع نویسنده با این روش نشان داده این قصه، منحصر در شخصیت این کتاب نیست و برای بسیاری از ایرانیان روی داده و این قصه انسانهای این سرزمین است. از دیگر سو باید گفت شاید این تعدد نامها نشان از بیثباتی شخصیت قصه دارد و در واقع قلی هویت درستی ندارد. جمشیدی کوشیده شخصیتی خلق کند از انسانی ایرانی پیش از انقلاب ۵۷ که به دلیل شرایط اجتماعی حاکم بر جامعه اعم از مشکلات اقتصادی، معیشتی، فرهنگی و سیاسی فاقد یک هویت مشخص و ثابت است و این تغییر نامها این پیام را دارد که ایران پیش از انقلاب به نوعی ایران بیهویت بوده است که با توجه به شخصیت مصطفی جمشیدی و گرایشهای انقلابی او چنین برداشتی دور از ذهن نیست و میتوان از این نویسنده چنین حرکتی را انتظار داشت. خط اول رمان «رؤیای آقتاریم» نیز این مساله را برای خواننده تأیید میکند و گمان نگارنده این یادداشت را تقویت میکند که شخصیت قلی در واقع یک شخصیت بیهویت است که حتی تعلقات درستی نیز ندارد.
باید یادآوری کرد همان خط اول میتواند نمادی باشد بر اینکه شخصیت غدیر سلوک خاصی دارد و تعلقی به دنیا و مافیها ندارد و به عبارت بهتر دل از دنیا و متعلقات آن بریده است و این هم وجه دیگری از ابعاد شخصیتی به نام «غدیر» است که مصطفی جمشیدی با زبردستی اقدام به خلق آن کرده است. این مساله نیز با توجه به شخصیت مصطفی جمشیدی میتواند باورپذیر باشد، زیرا او نیز خود شخصیتی با سلوک خاص است که میتوان این شخصیت را بازتاب و انعکاسی از شخصیت نویسنده در اثرش دانست. سیر تحول شخصیت غدیر، یکی از وجوهی است که در این اثر بخوبی درآمده است. در واقع نویسنده، حرکت و رسیدن شخصیت غدیر از نقطه اول به نقطه دوم را بخوبی در داستانش رقم زده و به تعبیری آن را باورپذیر کرده است. این مساله در واقع نوعی حرکت از ظلمت به سوی نور است؛ حرکتی که خواننده با اندکی تأمل بخوبی آن را در خواهد یافت. با توجه به اینکه گفته شد در آثار جمشیدی نوعی دعوت به تفکر مستتر است، خواننده برای رسیدن به این تحول شخصیتی باید اندکی تأمل کند و با حوصله این اثر را مطالعه کند. به واقع این اثر برخلاف بخشی از آثار به اصطلاح ادبی روزگار ما که نوعی لیز خوردن خواننده روی محتوای شعاری و دمدستی را رقم میزند، خواننده را دعوت به توقف بیشتر میکند. توقف و درنگی که ناشی از عمق باورها و اندیشههای نویسنده به موضوع است و همین سبب میشود خواننده کمحوصله فضای مجازیزده روزگار ما در مواجه شدن با چنین اثری به سرعت عبارت «سختخوان» را روی اثر بگذارد و از خیر تفکر و تأمل و دقیق شدن روی محتوا بگذرد و به ادامه لیز خوردن روی محتوای شبکههای اجتماعی ادامه دهد. «رؤیای آقتاریم» بر بستر یک روایت غیرخطی سوار است که مخاطب پیوسته در رفت و برگشتهای ذهنی شخصیت اصلی با اتفاقات و حوادثی که «غدیر» با آنها مواجه بوده آشنا میشود. این روایت غیرخطی گاهی آنقدر شدت دارد که ممکن است خواننده نظم منطقی داستان را گم کند و شاید این از نقاط ضعف داستان باشد. باید یادآوری کرد این سبک داستاننویسی مصطفی جمشیدی است و در دیگر آثار این نویسنده نیز ما شاهد چنین رفتارهایی هستیم و مخاطبی که با آثار این نویسنده آشنا باشد، بیشک نسبت به این نوع حرکت فرمی تعجب نمیکند. مصطفی جمشیدی یکی از داستاننویسهای عصر پس از انقلاب اسلامی است که همواره مشغول نوشتن و تجربهکردن در عرصه زبان و شکل داستان است و از این حیث باید او را یکی از نویسندگان جدی و پرکار دانست که نوشتن یکی از مسالههای اصلی او را شکل میدهد. او در این اثر نیز خواننده را با پیشنهادی تازه روبهرو میکند تا در بستر داستان به تماشای تاریخ و انسانهایی که تاریخ نامی از آنها نبرده بنشیند.