زهرا شعبان شمیرانی: «آنسوی ابرها» روایت چرخه مهربانی و گذشت است. سینمای مجیدی که حالا یک فیلمساز تمامعیار جهانی شده، اگرچه نوع خاصی از سینمای اجتماعی هم قلمداد میشود اما بیش و پیش از آن سینمای فطرت است. انسانیت در آثار مجیدی تا پیش از این هم بنمایه اصلی و مفهوم محوری بود و از همین رو جهانشمول بود و توانست با دنیا مفاهمه برقرار کند. فطرت، زبان مشترک
انسانهاست.
فیلمساز صاحب سبک ما اگرچه با فیلم
به غایت بزرگ محمدرسولالله(ص)، جایش را در تاریخ سینمای جهان محکم و نام خود را در زمره فیلمسازان بزرگ جهان ثبت کرد اما پیش از آن و در آغازین آثارش نیز سینمای ایران را پرچمدار صلح و انساندوستی معرفی کرده بود. «رنگ خدا» و «بچههای آسمان» سفیران فرهنگی ایران در زمان خود بودند، فیلمهای دیدنی و خوشفرمی که نهتنها تاریخ انقضا نداشتند و ندارند بلکه الگویی شدند برای نسل بعد فیلمسازان جوانی که به مسائل اجتماعی نگاهی انسانی و فطری دارند و میخواهند انسان را در مقام کرامت نفس ببینند. «آنسوی ابرها» نخستین فیلم مجید مجیدی به زبان غیرفارسی است؛ فیلمی در فضای حرفهای سینمای هند؛ نه به سیاق آثار جدیدالاکرانی که به کمک یک بازیگر زن خارجی و ساز و آواز هندی و برزیلی و... گیشهها را فتح میکنند. در آخرین اثر آقای کارگردان، تنها 2 نفر از عواملش جز خود کارگردان که نویسنده هم هست، ایرانی هستند و این تجربه جدیدی برای سینمای ایران است. همکاری حرفهای در این سطح، آن هم با کشور صاحب سینمایی مثل هند، با جمعیت میلیاردی، فرصتهای جدیدی را برای سینمای ایران به ارمغان میآورد و از این پس راه نویی را به روی سایرین میگشاید. مجیدی یکی از چند کارگردان صاحب سبک سینمابلدی است که هم مخاطب ایرانی را به سینمای ایران امیدوار و هم چشم مخاطب جهانی را به سینمای ایران باز کرده است و مگر وظیفه یک سفیر فرهنگی چیزی جز این است؟ مجید مجیدی با «آن سوی ابرها» بچههای آسمان را در فرمی حرفهایتر، تکنیکالتر، دقیقتر و جذابتر و بهروزتر تکرار کرده است؛ تکراری از حیث موفقیت در انتقال پیام، تسلط به سینما به مثابه صنعت و لحاظ کردن وجه سرگرمی و جذابیت.
دشواری کار مجیدی آن بود که قلهای را که پیشتر - نزدیک به 20 سال قبل- خودش فتح کرده بود، باید دوباره به شکل تازهای فتح میکرد. فتح دوباره قله قبلا فتحشده تنها از امثال مجید مجیدی برمیآمد. «آن سوی ابرها» برای مخاطب ایرانی، خرق عادت محسوب میشود چرا که تصویری که ما پیش از این از سینمای هند داشتهایم، بالیوود بوده است؛ عشق به معشوق ساریپوش خالقرمز مو مشکی یا عشق به مام وطن. مجیدی اینبار اگرچه دوگانه فقیر و غنی و ساختارهای دوگانهساز هندوستان را بخوبی و استادانه به تصویر کشیده اما در پردازش این مفهوم حد نگه داشته است و اثرپذیری در رعایت همین اندازههاست. کارگردان محمدرسولالله(ص) این بار هم آنچنان که قبلتر گفته بود جهانبینی متفاوتش را نسبت به فرهادی با سینمای خود به تصویر کشیده و عملا به دیگر کارگردانان داخلی نشان داده است که چگونه میتوان در بالاترین سطوح جهانی کار کرد اما چشم به جشنوارههای سیاستزده نداشت. برای مثال مجیدی در «آن سوی ابرها» ماجرای تجاوز را هم طرح کرده اما با هوشیاری تمام این ماجرا را به حاشیه میراند و اتفاقا از مساله گذشت میکند البته به شیوه اخلاقی و انسانی خودش. ممنون شماییم جناب مجیدی که دوباره به یاد سینما آوردید که ما پایان بازهای دیگری هم داریم که برد - برد است. نسخه مجید مجیدی برای اخلاق و سینما حتما به انسانیت و صلح نزدیکتر است تا نسخههایی که در 10 سال اخیر نوشته شده است.