printlogo


کد خبر: 192498تاریخ: 1397/2/26 00:00
نه به اسیدپاشی اجباری!
ای در دلت نِشَستم! از تو کجا گریزم؟
فاطمه سادات رضوی علوی

عزیزم سلام

اکنون که این نامه را برایت می نویسم، بچه ها با یخ افتاده اند به جانم تا این سریش را پاک کنند. لطفا دیگر آدامس سه بسته هزار نخر.
اگر احوال پُرزهایم را بپرسی، بهتر است. بچه ها دیگر بوی کرفس نمی‏دهند. دیگر با دیدن یک نخود فرنگی حس و حال فینال جام جهانی بهشان دست نمی‏دهد و دنبالش از این طرف به آن طرف نمی دوند. می‏دانند پشتش یک پره گوشت راسته گوسفندی می‏آید و از آن رژیم دیگر خبری نیست.
اما بعد، می‌خواستم در این نامه کمی گله کنم. لطفا آنقدر آبروی مرا جلوی در و همسایه نبر! درست است دکتر هم مثل فیلمبردار عروسی و فالوئرهای اینستاگرام محرم است اما ما هم برای خود اسیدِ رو داریم. نمی شود که تا کم می آوری ما را زخمی می‏کنی! زخم بستر که نگرفته‏ایم دور از رفلاکس‏مان! هنوز آنقدرها سوراخ نشده‏ایم که نتوانیم دوام آوریم و تو را تامین مالی و جانی نکنیم. به جان اسید هیدروکلریکمان آنقدر خزانه هایمان پر است که اگر رژیم صهیونیستی هم بگیری طوری نمی شود. مگر دو هفته پیش موقع عروسی نوه عموی مادرت جلوی فامیل برایت کم گذاشتیم؟
فکر نکن حسابش دستم نیست. چهل و هشت روز نخود فرهنگی در آب کرفس خر غلت می زد و  ما قارمان در نیامد چه برسد به قورمان. حالا نمی شود؟ و ما ضعیفیم؟! اصلا مگر مسؤولیتش با ما نیست؟ ما این یک ماه هم با روزه می‏گذرانیم و در عوض کمتر دنبال یک لقمه نان اسید رد و بدل می‏کنیم. بعدش اگر طوری‏ات شد، دو دبه ترشی خالی کن روی ما!
خب دیگر معده درازی نمی کنم.

امضا: معده

 


Page Generated in 0/0130 sec