همین اول راه
که دلم را دوختهام
به آسمان شهر صیام
با من حرف بزن...
مرا که آمدهام
به سمتت
با زبانی که قرار است
نه بگوید به دروغ و تزویر و افترا
به هدایت برسانیاش
توشه اش را
پر از قول بیّن کنی
و نازل کنی به قلبش
بخشش را
دعوت نامهات
به دستم رسیده
سنگ تمام گذاشته روزگار
برایم
نوشتهای بیا
مقصدم تو...
اینقدر ذوقت را دارم که
جا گذاشتهام
تمام تعلقاتم را
شروع کردهام
نمیدانم از کجا
حالا که گفتهای بیا
همه شروعها
به تو ختم میشود
میان تلاوتهای سرصبح
که جان میدهد
به وجود خستهام
و قلبم
ساکن شهر رمضانت میشود...
برداشتی آزاد از آیه ۱۸۵ سوره بقره