توحید افضلی: رفتار سیاست خارجی ایالاتمتحده آمریکا از ابتدای پیدایش تاکنون همواره و بهصورت تدریجی به تکروی و یکجانبهگرایی فزاینده تمایل داشته است. این رویکرد با فروپاشی شوروی تقویت شده و بهطور روزافزون و علنی پیش تاخته است و تا جایی پیش میرود که بهمقتضای منافع خود حتی تمام سازوکارها و ساختارهای بینالمللی را که خود ایجاد کرده نیز شکسته و نادیده انگاشته است. برخلاف «باراک اوباما» که تمایلی عجیب به چندجانبهگرایی و همسو کردن دیگر کشورها و متحدان آمریکا در تصمیمگیریهای بینالمللی و احترام به ساختار نظام بینالملل داشت اما «دونالد ترامپ» با احیای رویکرد تاریخی ایالاتمتحده و با دستور کاری متفاوت و ناهمگون به کاخ سفید پا گذاشته و الگوی کنش و اقدام آمریکا در نظام بینالملل را باز تعریف کرده است. ترامپ با رد سیاستهای اوباما تلاش دارد یکجانبهگرایی را جایگزین چندجانبهگرایی اوباما کند و طرحی جدید را در چارچوب مکانیسمهای راهبردی ایالاتمتحده دراندازد و این تغییر نگاه و رویکرد همهجانبه را بهوضوح میتوان در راهبرد امنیت ملی آمریکا که توسط کاخ سفید تدوین شده است مشاهده کرد که در قالب نوعی یکجانبهگرایی و بر پایه سیاست و مدل کنشگر دیوانه کیسینجر بر اصلیترین وجوه تمایز با راهبرد اعلامی از سوی اوباما دلالت دارد.
مبانی یکجانبهگرایی ایالاتمتحده
راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا که بر محور رویکرد یکجانبهگرایی نوین ترامپ طراحی شده است دارای 4 رکن اصلی است که شامل حفاظت از کشور و مردم، ارتقا و بهبود رفاه در آمریکا، نمایش صلح از طریق قدرت و پیشبرد نفوذ آمریکا در دنیاست. بنابراین باید برای فهم رویکرد یکجانبهگرایی غالب در متن این سند که نقشه راه آمریکاست، سند امنیت ملی دولت ترامپ را بر محور یکی از 4 مکتب اصلی حاکم بر سیاستهای ایالاتمتحده آمریکا در برهههای مختلف تاریخی تحلیل و طبقهبندی و مبانی و مؤلفههای این مکاتب را که بر یکجانبهگرایی یا چندجانبهگرایی دلالت میکنند، استخراج کرد. از بین 4 مکتب اصلی، «همیلتونیسم» با شاخصه تأکید بر ارزشهای آمریکایی بهجای منافع آمریکا در خارج از کشور، مکتب «جکسونیسم» با شاخص قرار دادن منافع ملی بهعنوان سکاندار سیاست و روابط خارجی، «ویلسونیسم» با تأکید بر حفظ صلح و رد جنگ بهعنوان راهحل مشکلات جهان و مکتب «جفرسونیسم» با تمرکز بیشتر بر سیاستهای اجتماعی داخلی شناخته میشود، بنابراین با توجه به محورهای منتشرشده و بر مبنای موارد احصا شده سند امنیت ملی دولت ترامپ، این موارد گویای انطباق خطمشی و رویکرد آن بر مبنای تلفیق مکتب همیلتونیسم با تأکید بر ارزشها و منافع آمریکا در خارج از کشور و درونگرایی مبتنی بر ساخت کشور، با مکتب جکسونیسم با شاخصههای منافع ملی سکاندار سیاست و روابط خارجی، پذیرش مداخله نظامی در دیگر مناطق جهان برای حفظ منافع ملی، گسترش موقعیت جهانی بهعنوان یک قدرت بزرگ و واکنش به تهدیدات از طرق نظامی در صورت نیاز است که این مؤلفهها در مجموع مبانی یکجانبهگرایی حاکم بر دولت فعلی آمریکا را تشکیل میدهد. در حقیقت تأثیر انگارههای مکتب جکسونیسم بر نگرش ترامپ است که موجب شده انزوایی که آمریکا در دوران اوباما از آن فاصله گرفته بود دوباره بهسوی آمریکا بشتابد و متحدان دیرین و استراتژیک این کشور نظیر اروپا را نیز برنجاند تا فاصله خود را از آمریکا حفظ کرده و با دیده تردید به اقدامات و مواضع ترامپ نظاره کنند. آنچه بهوضوح در دکترین ترامپ در دوران معاصر و بر اساس مواضع وی و البته بر اساس سند راهبردی آمریکا قابلمشاهده است، دیدگاهی است که بر اساس مکتب واقعگرایی به روند تحولات سیاسی و امنیتی در عرصه بینالملل مینگرد. در دکترین یکجانبهگرای ترامپ کشورها در رقابتی همیشگیاند و ایالاتمتحده برای حفاظت و دفاع از استقلال خود برابر دوستان و دشمنان باید در تمام جبههها بجنگد. هرچند دولت آمریکا اغلب میگوید «آمریکا نخست» به معنای «آمریکا تنها» نیست اما در راهبرد امنیت ملی که از سوی ترامپ ارائه شده، تصریح شده است ایالاتمتحده برای حفظ منافع خودش خواهد ایستاد، حتی اگر این به معنای اقدام یکجانبه یا رنجاندن دیگران بر سر مسائلی مانند تجارت، تغییرات اقلیمی و مهاجرت باشد. بر این اساس ریشه سیاستهای یکجانبهگرای ترامپ رویکردی واقعگرایانه آنهم از مدل تهاجمی به تحولات بینالملل است که در این چارچوب فکری واقعگرایی تهاجمی یا رئالیسم تهاجمی که یک نظریه ساختاری و بخشی از مکتب نوواقعگرایی است، ادعا میشود آشوبزده بودن نظام جهانی باعث رفتار تهاجمی دولتها در سیاست بینالملل است. ترامپ در چارچوب این تئوری بر این باور است رهبران کشورها باید آن دسته از سیاستهای امنیتی را دنبال کنند که دشمنان بالقوه آنان را تضعیف میکند و قدرت آنها را نسبت به بقیه کشورها افزایش میدهد. در نگاه او اگر کشوری خواستار بقاست باید رئالیست تهاجمی خوبی باشد، زیرا از منظر رئالیستهای تهاجمی، ماهیت رقابتآمیز روابط بینالملل دائماً در حال تشدید شدن است، بنابراین لازم است کشورها همواره در حال افزایش قدرت خود باشند تا به حدی از قدرت برسند که هیچ کشوری برای حمله به آنها طمع نکند، بنابراین گزارههای یکجانبهگرایانه تاکید بر «حفاظت از صلح از طریق قدرت»، «تقویت بودجه و توان نظامی آمریکا» و «در اولویت قرار گرفتن منافع آمریکا» ذیل شعار «آمریکا نخست»، در همین چارچوب قابل تحلیل است.
تعارض یکجانبهگرایی و هژمونی آمریکا
اما سؤال اینجاست که این یکجانبهگرایی چگونه میتواند زمینهساز افول قدرت و هژمونی آمریکا شود؟ «جان ایکنبری» معتقد است هژمونی آمریکا به دلیل توجه به ساختارها و قواعد بینالمللی یک هژمونی نهادین و لیبرال است و تا زمانی که ایالاتمتحده برتری و هژمونی خود را از طریق نهادهای تأسیسشده پس از جنگ دوم جهانی و در چارچوب قواعد موضوعه بینالمللی پیش ببرد و همکاری خود را در فضای یک سیاست چندجانبهگرایی و تعامل با دیگر قدرتها حفظ کند، میتواند برتری و هژمونی خود را نیز در نظام بینالملل حفظ کند. ایالاتمتحده تا زمانی میتواند قدرت خود را مصون بدارد که تعامل و یکپارچگی را جایگزین یکجانبهگرایی و موازنه قوا را بدیل خصومت قرار دهد، در غیر این صورت و در شرایطی که رضایت قدرتهای غربی را نادیده بگیرد و دلایل عدم ایجاد موازنه یکی پس از دیگری از بین برود، بهطور طبیعی نظم بینالمللی دچار تغییر شده و به سمت مهمترین نظریه رئالیسم یعنی تعارض قوا و تضعیف قدرت ایالاتمتحده حرکت خواهد کرد. درصورتیکه روند فعلی دولت ترامپ تداوم یابد و ایالاتمتحده از چندجانبهگرایی خارج شده و به سمت یکجانبهگرایی حرکت کند، این اتفاق بیاعتمادی در عرصه بینالملل را کلید خواهد زد و روشن است که این کار بتدریج جایگزینی و چالش قدرت آمریکا را در اذهان متبادر میکند و بیاعتمادی را درباره این کشور فراگیر خواهد کرد. یکجانبهگرایی آمریکا میتواند بهمرور ارائه کالاهای عمومی در سیستم مستقر را نیز با چالش مواجه کند و در شرایطی که ایالاتمتحده از تأمین امنیت اروپا، ژاپن و سایر متحدان امتناع کند و از سوی دیگر نقش حفاظتی از رژیمهای مالی، اقتصادی، زیستمحیطی و حتی امنیتی خود را نیز کنار بگذارد، آن زمان است که بهسرعت اعتماد و انتفاع از سیستم حاکم فعلی بر نظام بینالملل بتدریج تخریب خواهد شد و قدرت و جایگاه ایالاتمتحده رو به افول و تضعیف خواهد نهاد. اما آنچه تا امروز مشاهده شده است مؤید تلاش برای تعمیق همین یکجانبهگرایی است که به هیمنه آمریکا آسیب خواهد زد و آنچه با تحلیل سند استراتژی دفاعی آمریکا نیز که دومین سند مهم راهبردی این کشور است استنباط میشود، عدم درک شرایط جدید بینالمللی از سوی واشنگتن است. برای رهبران آمریکایی و بویژه رئیسجمهور این کشور افول نظام تکقطبی بینالمللی و شکلگیری نظام چندقطبی بسیار ناگوار است و هژمون بینالمللی دیروز علاقهای به روبهرو شدن با بازیگران بینالمللی هموزن خود ندارد. در عین حال تداوم سیاستهای یکجانبهگرایانه این کشور را به سمت همین دستاورد و تضعیف ایالاتمتحده هدایت خواهد کرد. در همین رابطه، مواضع ترامپ در رابطه با برجام و توافق هستهای نیز قابل بررسی است. اگرچه دولت اوباما توانست بر مبنای چندجانبهگرایی و تعامل با شورای امنیت، اجماعی علیه برنامه هستهای ایران ایجاد و 6 قطعنامه تحریمی علیه کشورمان تصویب کند اما اکنون ترامپ با اقدامات یکجانبهگرایانه دیگر قادر نیست اجماعی جهانی علیه ایران تشکیل دهد و امروز ایالاتمتحده نمیتواند با میل مقامات کاخ سفید قطعنامه 2231 شورای امنیت را نادیده بگیرد که در این حالت واقفند که خود را در مقابل جامعه جهانی، سازمان ملل و شورای امنیت قرار خواهند داد و این هم لطمهای بزرگ بر قدرت و جایگاه این کشور خواهد بود.
اقدامات یکجانبهگرایانه ایالات متحده در دوران ترامپ
اگرچه فشارهای بینالمللی تاکنون مانع اقدام یکجانبه ترامپ درباره برجام شده اما دولت ترامپ تاکنون اقدامات یکجانبه زیادی را در کارنامه خود به ثبت رسانده است. در حوزه سیاسی، بهصورت یکجانبه تصمیم گرفت ناوگان جنگی خود را به شبهجزیره کره هدایت کند، بحران بین دو کره را تشدید کرد، به نقش نهادها و سازمانهای بینالمللی و کشورهای همپیمان خود نیز توجهی نکرد، با بیتوجهی به درخواستهای بینالمللی پایگاه هوایی سوریه را مورد هدف قرار داد، در همین راستا و اقدامات یکجانبه، مادر بمبها را در افغانستان آزمایش کرد، بهرغم وضعیت وخیم حقوق بشر در عربستان و هشدارهای متعدد در این رابطه در نخستین سفر بینالمللی خود به این کشور سفر کرد و همچنین بهرغم همه اعتراضات از موافقتنامه ترانس پاسیفیک (Trans-Pacific Partnership) خارج شد تا نشان دهد دونالد ترامپ بدون توجه به همه نقدها همچنان سیاست خود را که همان یکجانبهگرایی است پیش میبرد. با توجه به نتیجه سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا فاصله قدرت این کشور با سایر قدرتها روبه افول گذاشته است و در پیش گرفتن سیاست یکجانبهگرایی، بتدریج رضایت و مشروعیت سیستم مستقر به رهبری آمریکا را با چالش مواجه کرده و این امر تا جایی پیش رفته است که همپیمانان آمریکا نیز به این روند معترض شدهاند. ایجاد اعتماد و همکاری بینالمللی بهواسطه ایجاد و تداوم رژیمهای بینالمللی مالی، اقتصادی، امنیتی و زیستمحیطی یکی از مهمترین ستونهای سیستم مستقر بینالمللی به رهبری ایالاتمتحده است که مورد انتفاع اغلب قدرتها و حتی همه کشورها قرار گرفته. این در حالی است که دولت فعلی آمریکا به شکل بیسابقهای از مسؤولیت خود بهعنوان حافظ سیستم، امتناع کرده و در حال خروج از این رژیمهاست. خروج آمریکا از پیمان تجاری اقیانوس آرام، خروج از سازمان علمی- فرهنگی یونسکو، خروج از توافق بینالمللی آب و هوایی پاریس، بررسی خروج از برجام، انتقاد شدید از توافق تجارت آمریکای شمالی و بررسی خروج احتمالی آن در آیندهای نزدیک و حتی انتقاد از پیمان آتلانتیک شمالی [ناتو] از جمله این سلب مسؤولیتهای یکجانبه است که عقبنشینی از مسؤولیتهای بینالمللی یک هژمون تلقی میشود، بنابراین در این شرایط یک تردید جدی نسبت به توانایی مدیریت بحرانهای جهانی توسط آمریکا در بحرانهای جاری همچون یمن، مساله فلسطین، سوریه و مساله خروج از برجام در رهبران دیگر کشورهای همسو با آمریکا ایجاد میکند.
نتیجهگیری
با این وصف میتوان اینگونه استنتاج کرد که تمام عواملی که سبب تحکیم نظام مستقر بینالمللی به رهبری ایالاتمتحده شده بود اکنون بهواسطه اقدامات یکجانبه ترامپ در حال تزلزل است و اگر دولت کنونی با خروج از معاهدات و رژیمهای بینالمللی و سر باز زدن از مسؤولیتهای بینالمللی دولت آمریکا، به بیاعتبار کردن نهادها و سازمانهای بینالمللی به نفع ایالاتمتحده ادامه دهد و سیاستهای خود را بیتوجه به منافع دیگر متحدان بهپیش ببرد و صرفاً منافع آمریکا را در نظر بگیرد، ادامه این نظم موجود با چالش اساسی مواجه خواهد شد و آمریکا باید بهصورت کامل با هژمون آمریکایی وداع کند و منتظر افول روزافزون قدرت این کشور در مقابل متحدان اروپایی و دیگر کنشگران مهم عرصه بینالملل باشد.
منبع: تبیین