فرهاد ملاامینی: آنچه تاکنون بیان شده مباحثی بود که سعی شد در آن اولا به تبیین برخی مبانی و مبادی توحید پرداخته شود و همچنین اهتمام بر این بود به چند شبهه در این حوزه نیز پاسخ داده شود، البته باید این نکته را نیز لحاظ کرد که آنچه بیان شد در اندازه ظرفی بود که ما در اختیار داشتیم، اگرنه مباحثی از این دست هم از لحاظ عمق و هم از بعد مثالآوری برای آنها بسیار وسیع است اما آنچه شایسته است تا به آن پرداخته شود برخی نظرات کسانی است که توحید شیعی را به دلیل داشتن مباحثی مانند زیارت، توسل و شفاعت دارای اشکال میدانند. در این نوشتار سعی خواهد شد به موضع قائلان به جسمانیت پروردگار متعال پرداخته شود. ابتدا باید گفت جسم دانستن خداوند دارای اشکالاتی عقلی و فلسفی است، زیرا اگر برای خداوند جسمی در نظر گرفته شود لازمهاش این است که او محدود در جسم خود باشد و محدود بودن نشانه مخلوق بودن و محتاج بودن است و از جسمانیت این حاصل میشود که خدای دیگری را نیز بتوان در کنار او تصور کرد، در حالی که عالم نیازمند وجودی است که نه سابقه نابودی داشته باشد و نه در آینده بتوان نبود او را تصور کرد. پس خداوند عقلا نمیتواند جسم داشته باشد، زیرا همانگونه که در صفات سلبیه گفتیم نداشتن جسم برای پروردگار کمال است و خداوند دارای تمام کمالات است. خداوند با همه است ولی یکی از همه نیست، زیرا او وجودبخش سایرین است همانگونه که قرآن کریم میفرماید: «هیچ گفتوگوى محرمانهاى میان 3 تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان 5 تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این [عدد] و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست، آنگاه روز قیامت آنان را به آنچه کردهاند آگاه خواهد گردانید، زیرا خدا به هر چیزى داناست».(1) اما از کجاست که ما نظری مانند نظر ابنتیمیه را میبینیم؛ او میگوید: «آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پیشینیان بر آن است، حق است. حال اگر این امر لازم آید که خداوند متصف به جسم بودن شود اشکالی ندارد، زیرا لازمه حق نیز اینچنین است».(2) اینکه اینگونه اعتقادات نادرست از کجا در اذهان برخی شکل گرفته است، شاید باید به این موضوع توجه داشت که عوام جامعه به دلیل درک نکردن پروردگار و انتظار اینکه خداوند را باید به گونهای درک کنند که سایر پدیدهها را درک میکنند، عامل شکلگیری این اعتقادات غلط هستند، غافل از اینکه خداوند وجودی بسیط است، یعنی دارای اجزا نیست؛ اول و آخر و ظاهر و باطن او یکی است و از همین رو است که نمیتوان او را در قالب ذهن فهمید، زیرا ذهن انسان برای تعریف کردن و فهمیدن نیازمند مختصاتی است ولی خداوند هیچ مختصاتی ندارد، از سویی او وجودی نامحدود است و ما موجوداتی محدود هستیم، از این رو است که ما نمیتوانیم او را آنگونه که شایسته او است درک کنیم، زیرا احاطه محدود بر نامحدود عقلا محال است. شاید عدهای به خاطر اینکه در دام ترک خداشناسی یا همان تعطیل نیفتند به سوی تجسیم و قائل شدن جسم برای پروردگار پیش میروند، در حالی که جسم قائل شدن برای خداوند موجب تشبیه او میشود ولی توحید صحیح آن است که مسلمان در مرز میان تشبیه و تعطیل باشد. امام رضا(ع) میفرمایند: «مردم در توحید 3 گروه هستند: تعطیل و تشبیه و اثبات اوصاف بدون تشبیه. مذهب تعطیل روا نیست و مذهب تشبیه باطل است، چرا که خداوند به هیچ چیز نمیماند. پس راه حق همان مذهب سوم است یعنی اثبات بدون تشبیه».(3) اما پیش از پرداختن به مابقی نظریه تجسیم بهتر است کمی درباره نگاه قائلان به تشبیه و قائلان به تعطیل سخن بگوییم. گروهی که قائل به تشبیه هستند کسانی هستند که نهتنها قائل به امکان شناخت هستند، بلکه میگویند خدا را با همین چشم ظاهری مثل سایر مخلوقات میتوان رویت کرد. گروهی با تمسک به آیات متشابه قرآن به این دام خطرناک افتادهاند تا جایی که برای خداوند متعال اعضا و جوارح مادی معتقد شدهاند. آنها عقیده دارند که میتوان خدا را لمس کرد و حتی با او دست داد و مسلمانان مخلص در دنیا و آخرت خداوند را در بغل میگیرند و با او معانقه میکنند».(4) در مقابل گروهی هستند که راهحل را تعطیل میدانند. این گروه معتقدند هرگونه معرفت نسبت به خدا غیرممکن است و حتی اطلاق اوصاف کمال مانند علم و قدرت و حیات نیز بر خدا روا نیست، چون موجب اثبات مثل برای او خواهد شد و این با آیه «لیس کمثله شیء» منافات دارد.
***
پینوشت
1- سوره مجادله آیه 7
2- الفتاوی ج5ص192
3- توحید صدوق 107
4-شهرستانی، ملل و نحل