printlogo


کد خبر: 193424تاریخ: 1397/3/12 00:00
با سندروم «زندگی تحریمی» چه کنیم؟!

حسن رضایی: وابسته شدن اقتصاد کشور به مسائل خارجی، فارغ از اینکه چه دولتی بر سر کار باشد، امری معقول و منطقی نیست. بر همین اساس، خلاف آن چیزی که معمولاً از سوی رسانه‌ها تبلیغ می‌شود، کشورها حتی در باب میزان و چگونگی فعالیت سرمایه خارجی در اقتصادشان هم ملاحظات متعددی دارند و عدم توجه به این مهم را مساوی در مخاطره قرار دادن امنیت اقتصادی و ملی خود تلقی می‌کنند. با این همه، دولت طی سال‌های گذشته به صورت بی‌ملاحظه‌ای، اقتصاد داخلی را نه به سرمایه که مستقیماً به سیاست(!) کشورهای خارجی وابسته کرده است. این در حالی است که کارشناسان اقتصادی موافق و مخالف دولت، طی سال‌های گذشته به صورت متفق‌القول و مکرر از تاثیر حداکثر 20 درصدی تحریم‌ها بر اقتصاد ایران سخن گفته‌اند و برخی چون دکتر حسین راغفر این رقم را تا 5 درصد هم کاسته‌اند.
آنچه مسلم است زیرساخت‌های اقتصادی ایران طی 5 سال گذشته، تغییر قابل توجهی نداشته است، لذا درصد تاثیر وجود یا عدم تحریم، در حال حاضر نیز تفاوتی با اردیبهشت ماه 92 ندارد. جامعه اما به لحاظ روانی، طی سال‌های گذشته به سندروم «زندگی تحریمی» دچار شده است. سندروم «زندگی تحریمی» را می‌توان نوعی بیماری اجتماعی دانست که جامعه بر اثر ابتلا به آن، بدون آنکه بفهمد، تصمیمات شخصی، شغلی، خانوادگی و سیاسی خود را با ضرباهنگ تحریم‌ها تنظیم می‌کند. ابتلای جوامع هدف به چنین سندرومی را می‌توان نهایی‌ترین هدف طراحان تحریم‌ها در واشنگتن، لندن و پاریس دانست. هدفی که طی 5 سال گذشته، به مهم‌ترین هدف برخی در داخل کشور بدل شده است! در واقع، بیماری فوق‌الذکر نسبت مستقیمی با گره زدن آب خوردن مردم به رفع تحریم و شعارهای قدیمی و کلیدی‌تری چون «چرخیدن همزمان چرخ سانتریفیوژ و چرخ زندگی مردم» دارد.
دولت و رسانه‌های اصلاح‌طلب، متاسفانه طی سال‌های گذشته تمام هم و غم خود را شرطی کردن افکار عمومی نسبت به مساله تحریم قرار داده‌اند و به نوعی آن را تبدیل به مساله اول کشور کرده‌اند. 
سعید حجاریان، تئوریسین مشهور اصلاح‌طلبان در همین زمینه تا آنجا پیش رفت که انتخابات مجلس گذشته را رقابت مابین برجامیان و نابرجامیان نامید و از تغییر مدل نظام انتخابات مجلس خبر می‌داد! از همان روز نخست اجرای برجام اما بتدریج مشخص شد برجام قرار نیست تاثیر محسوسی بر زیست اقتصادی مردم بگذارد و به فاصله کوتاهی، رئیس بانک مرکزی هم از عایدی «تقریبا هیچ» برجام برای اقتصاد ایران گفت. بخشی از واقعیات اقتصادی کشور اما باز هم به مردم گفته نشد و همچنان تا خروج آمریکا از برجام سانسور شد. واقعیات سانسور شده در واقع چیزی جز همان بدیهیات ابتدای این یادداشت نیست!
درصد قابل توجهی از جامعه اما حالا به سختی این واقعیات را می‌پذیرد، چرا که 5 سال ذهنش درگیر «مساله»‌ای بوده که اولاً دولت آن را به مساله اول کشور تبدیل کرده و ثانیاً اثبات‌کننده تاثیر فوق‌العاده تحریم‌ها ولو بر آب خوردنش بوده است! بر این اساس، راه رهایی از سندروم «زندگی تحریمی» در شرایط کنونی جز این نیست که دولت، سرانجام وزن واقعی تحریم‌ها را به مردم بگوید و مهم‌تر اینکه عملاً نشان دهد همچنان که برجام، چنان رونقی ایجاد نکرد تا کذا! نابودی برجام هم چنان مصیبتی ایجاد نمی‌کند که واویلا! اینکه اکنون باز دوباره تمام هم و غم خود را  مصروف توافق با اروپا به هر قیمت ممکن کنیم، چیزی جز ارسال همان پیام خطرناک قبلی به جامعه و تعمیق سندروم «زندگی تحریمی» در بطن جامعه نیست. پیامد روشن چنان وضعیتی، چیزی جز بستن دست نیروهای فعال اقتصادی به لحاظ ذهنی و عملیاتی، تزریق پنهان خودباختگی به جوانان این ملک و کشتن انگیزه، خلاقیت و پتانسیل‌های ملی نیست. بر این اساس، القای توهم وجود بن‌بست در کشور پس از خروج آمریکا از برجام، همانقدر مضحک است که ادعای ارتباط آب خوردن مردم به رفع تحریم‌ها، چنین بود! در زمینه القای این دروغ بزرگ دوم به جامعه هم اما دقیقاً کسانی پیشتاز شده‌اند که در ترویج دروغ اول نقش کلیدی داشته‌اند.
سعید حجاریان، تئوریسین اصلاح‌طلبان اخیراً طی مصاحبه‌ای، حرف از استعفای روحانی به دلیل ناتوانی وی در اداره امور کشور در مقطع کنونی به میان آورده است. به راستی کاسبی عجیبی است؛ اینکه 5 سال مردم را از تحریم بترسانی تا نانت در تنور اعتدال بپزد و حالا برای پوشاندن دروغ اول و عهده‌دار نشدن مسؤولیتش، دوباره مردم را بترسانی که تندروها می‌خواهند روحانی را وادار به استعفا کنند! ورای این بازی‌های سیاسی بی ارتباط با منافع ملی اما واقعیت همین است که برجام اساساً قرار نبود بار مهمی از دوش اقتصاد مملکت و دولت بردارد که حالا با نبودش، اتفاق خاصی افتاده باشد.
خود آمریکایی‌ها هم می‌دانند به واسطه پیچیدگی‌های روابط کشورها سازوکار تحریم برای مدت طولانی قابل ادامه دادن نیست. اساساً معنای روشن اینکه باراک اوباما و جان کری گفته بودند در صورت عدم انعقاد برجام، سازمان تحریم‌ها دچار فروپاشی می‌شد، چیزی جز همین نبود. چنانکه اکنون بانک‌های اصلی کشور چین به دلایل فنی، عملاً تحریم‌ناپذیر شده‌اند و بانک‌های روسی نیز به دلایلی دیگر از چنین مزیتی برخوردار هستند. ورای تمام اینها اما باید به منابع عظیم انسانی، سرزمینی و طبیعی کشور بی‌نظیری چون ایران نظر انداخت تا معنای دروغ اول و دوم را فهمید. پرداختن به این مهم البته فرصتی دیگر می‌طلبد!
 


Page Generated in 0/0068 sec