جنس فریادهایم
کر کرده، گوش دنیا را
میشنوی، صدای مرا
بریده از همه
جانش را آورده تا بگیری
نفسی که خرج تو نشود
تنها رفت و آمد هواست
در وجودی که
آرزوهای بلند
هواییاش کرده
و خوشبختی داشتن دنیا
چه دردها که تزریق نکرده
به این تن تبدار
تمام من درد است
که بارها رفتهام
برای رسیدن و هر بار
بدجور به درهای بسته خوردهام
دلم تعبیر رویا میخواست ...
دنیا با تموم خوشیهایش
یک عمر جنگیدن
تا دست بدهد آرامش با دستانم
حالا تنهایی است تمام روزگارم
خودم را نمیشناسم و حتی تو را
دلم میخواهد یکی بیاید
چشم و دست و پایم را ببرد
مفصل زلالش کند برگرداند
درد بسیار و طبیب
نیست که نیست
نفسهای آخرست
از نعره گذشته
و جنس التماس است
حالم آنقدر محتاج توست
که تا حد مرگ میبردم
مرا که بعد از تو
هیچ روی آرامشی ندیدهام
انتخابم کن برای خودت
برداشتی آزاد از ابوحمزه ثمالی