دوران دبیرستان، یکی از تفریحات سالم ما، زنگ آخر وایسادن دم در بود. بچه ها با بهانه و بی بهانه گرد و خاک همدیگر را می تکاندند و انصافاً لذتی که در تماشای صحنه های زد و خورد دم در مدرسه بود، در یکی زدن و دوتا خوردنِ آن طرف خیابان نبود! اما بچه ها هیچوقت ضعیف کشی نمی کردند. یعنی اگر قرار بود حساب یک بچه ننه لاغرمردنی را برسند، گولاخشان که ناظم مدرسه را راهی بیمارستان کرده بود نمی فرستادند جلو. یکی را می فرستادند که هم قد و قواره طرف باشد.
حالا این شعاری هم که از بلندگوی راهپیمایی روز قدس خارج نشده، بحث داغ شبکه های اجتماعی شد، حکایتش همین است. سابقاً ملت میرفتند راهپیمایی، شعار می دادند مرگ بر آمریکا و اسرائیل. آن طرفی هم با همین سه کلمه حساب کار دستش میآمد و حداقل یکی دو روز دست و پایش را جمع و جور میکرد (قبل از اینکه تزریق کند و همه چیز یادش برود!).
اما الان برای کسی که هربار در صحن سازمان ملل نقاشی میکشد، یا کسی که از مردانگی فقط نریّتاش را یدک میکشد و بدتر از بچههای دوساله لج بازی میکند، معلوم است که آن شعارها در حد و اندازهاش نیست و باید با ادبیات کودکانهتر با او برخورد شود! که حضرت مولوی میفرماید: چونکه با کودک سر و کارت فتاد، هم زبان کودکی باید گشاد...
سخت نگیرید. گندههایشان را بیاورند، محکم تر میزنیم. البته اگر گندهای برایشان مانده باشد.