ابر ِرحمت میرسانَد باز باران غم مخور
کشور ِما میشود بیشک گلستان غم مخور
وعده های اشتغال از دم محقق میشوند
پس سر ِکارند دیگر کل ِایران غم مخور
هسته ای را ما بتن کردیم اما در عوض
پیکر ِتحریم شد با خاک یکسان غم مخور
شاخص ِنرخ ِتورم گرچه باشد زیر ِصفر
نرمنرمک میرود پایینتر از آن غم مخور
دشمن از پیمان اگر خارج شده این روزها
میشود از نقض ِعهد ِخود پشیمان غم مخور
ای که از جنگیدن ِما توی لبنان دلخوری
میرسد این جنگ روزی هم به تهران غم مخور
گرچه تا نزدیک ِتنبان* آمده دشمن ولی
تا نبُرده دست ِخود را سوی تنبان غم مخور
اینقَدَر از کفر روس و نیّت شومش نگو
شخص ِپوتین میشود آخر مسلمان غم مخور
حزبها شمشیر ِخود را گرچه از رو بستهاند
پشت ِسر دارند بازیهای پنهان غم مخور
تا شود آسان تردد کردن ِبرخی به غرب
میکشیم از غرب تا اینجا اتوبان غم مخور
قوت ِغالب در زکات ِفطریه غیر از برنج
در کنار نان، شود مرغ و فسنجان غم مخور
تا نگیرد وقتتان را، گفتن ِلاطائلات...
در همینجا میرسد شعرم به پایان غم مخور
*تنب کوچک و بزرگ