حالا که قرار به رفتن است
بگو کجایی؟
قولنامه آوردهام
بگو سود این رفاقت عمیق با تو را
به کجا بریزم؟
تو که همچون مولایی آمدی
میان این همه
مرا که مرگ هم سراغم نمیگرفت را
خریدی برای خودت...
غلام خودت که نه
آزادم کردهای از بند تمام هیچ ها
و بگویی تو تمام هستهایی
چه تجارتی
که گناه خریدی از من و
ثواب توشه سفرم میکنی ...
آخر تو کیستی
که پیوند دلم به تمام بدیها را، فسخ کردهای...
بیا و ببین
آن نهالی که ریشههای سستش
تا تباهی فاصلهای نداشت
از عنایت تو ارباب
جان، جوانه زده از وجودش ...
با کدام نام بخوانمت
با کدام زبان بدون گناه
اسمت روی همه زبانهاست
و تنها این سکوت است میانمان
که میگویند علامت رضاست
رضایی به رفتنم؟
به ترک ماه صیامت؟
قولنامه آوردهام
من به تو توکل میکنم
تو هم دلم را
فقط به نام خودت کن فیکون کن
برداشتی آزاد از دعای وداع ماه مبارک رمضان