اولین باری که خبر ازدواج دخترخاله را شنیدم شوکه شدم چرا که ما از سیصد و شصت و پنج روز سال سیصد و شصت و شش روزش را باهم بودیم. ظاهرا خانواده عروس و داماد توافق کرده بودند که چندماهی نامزد باشند و هیچ کس حتی بزرگترهای خانواده باخبر نشود تا اگر احیانا این توافق به شکست عشقی خورد، مهریه کم و زیاد شد یا ایراد عروس و داماد تابلو شد پخش سراسری نشود و آبروی دو خانواده حفظ شود. اینها هم طوری چراغ خاموش پیش میرفتند که یقین کرده بودم این اپراتور تلفن همراهش است که شخصاً زنگ میزند و بیست و چهاری با دختر خاله تلفنی صحبت میکند و این خندههای ریزی که گاهی بینش میآید هم به خاطر بستههای تشویقی و تخفیفات است تا در یک مراسم نیمه خصوصی از داماد رونمایی شد. از دختر خاله دلخور بودم تا نوبت ازدواج خودم شد و برای اینکه همسایه ها مرا با تازه داماد نامزد شده نبینند دو چهارراه بالاتر سوار ماشینش میشدم و جلوی فامیل پشت تلفن به جای سلام عچقم اوبی؟ سلام علیکم و موید باشید میگفتم تا از انتخاب خود مطمئن شوم. حالا که عدهای از مسکوت ماندن دوماهه این لایحه الحاق ایران به FATF در مجلس گله میکنند یاد این رسم خانوادگی افتادم و به آنها اطمینان دادم که اینهایی که اجرا میشوند، FATF نیستند و همان قانونهای خودمان هستند که تازه تصویب شدهاند.