حباب: عامل گرانی، متهم ردیف اول، هرچیزی که سرش کاسه یا کوزه بشکنند.
احباب: حبابهای دم دستی، مجموعه دلار و طلا و خودرو، پوستکن حرفهای.
حبابیه: محاوره شده «حبابی است»، گرانی به دلیل کف! کردن.
محبوب: قیمت کالاهای اساسی، عشق حباب، بچه شش ماهه.
ح ب ب: عملیات میکروبی حبابزایی، گرانی بدون اطلاع دولت.
حبابت: درمان بیماری حبابی، حباب ترکاندن.
حبابیون: گروهی از مسئولان، کسانی که پشت حباب قایم میشوند، حباب گرفتهها.
حبابزدگی: حبابدار شدن خود حباب، از حد گذشتن، شوری زیاد.
حبابدره: وسطای تهران، ساختمان وزارت بوق.
حبابیسم: مکتب توجیهگرایان، منطق کشکی.
حبابف: حباب روسی، حبابی که سریع سقوط کند.
حبابونه: شامپو پرحباب پرژک.
استحباب: حباب جایز، گرانی به شرط بقا.
حباب فرهنگی: از آنور بوم افتادن، غربِ غرب.
حباب نو: حباب بدون قید و شرط، حباب بدون وزن.
حبابشکن: هرآنچه حباب را بشکند، بچه خردسال، تدبیر حداقلی.
حوتباب: ورزشی مفرح شامل یک توپ حبابی و گروهی از مسئولان که به دنبال آنند.