شروین طاهری: گویا قرار است سنت قطارنویسی در ستون جامجهانی ما برقرار باشد. ستون. هفته پیش در حالی نوشتم که در «ترن خواب» به سمت دروازه غربی روسیه در حرکت بودم و بیخواب شبهای سفید پطربورگ. حالا سوار بر ترن به سمت شرق در حرکتم؛ کازان، زمردی سبز بر تاج جهان اسلام و در شمالیترین نقطه آن. قلب تاتارستان که امروز قلب مردمش برای ایران میزند.
در ستون اول بیآنکه تلاشی برای پیشگویی دیدار با مراکش کرده باشم، بیطرفانه راوی شواهدی از چرخش دراماتیک توپ جام بیستم به سود تیمملی بودم و حالا که پیروزی یوزهای پارسی بر شیرهای اطلسی - هرچند این لقبی کذب است و ادعای مراکشیها درباره زندگی شیرها در قلمروی این کشور سندیت تاریخی و جغرافیایی ندارد- به شگفتیسازی و حماسهآفرینی فوتبال ایران تعبیر میشود، باید بگویم فتح پطربورگ یک رویداد خلقالساعه نبوده و این هنوز از نتایج سحر است. از همان ساعات نخست پس از پیروزی بر مراکش مصادف با شامگاه جمعه گذشته که همراه جمعیت هوادار ایرانی از جزیره کریستوفسکی، پایین پای اسکاندیناوی به داخل شهر و قلب تپنده پطربورگ، بلوار «نفسکی» برگشتیم که به تسخیر هزاران ایرانی بوق و پرچم به دست در آمده بود، تحلیلهایی هوشمندانه از مردم عادی میشنیدیم که انگار مشهورترین مفسران در شبکههای متعدد داخلی و خارجی از جمله شبکه 3 خودمان، ایاسپیان آمریکا یا بیاین اسپورت و... زبانشان از گفتن آن الکن بود. یکی از مهمترین آنها را از یکی از چند هزار روس که برای تشویق ایران به ورزشگاه آمده بودند، شنیدم. جالب اینکه او اهل مسکو بود نه پطربورگ و رشته مورد علاقهاش هم بسکتبال بود نه فوتبال و به نکته عجیبی اشاره کرد: «اینجا جامجهانی فوتبال است اما شما بسکتبال بازی کردید و بردید! اگر بتوانید به بسکتبال بازی کردن جلوی فوتبالیستهای بزرگ اسپانیایی و پرتغالی ادامه دهید آن وقت گروه مرگ واقعا گروه مرگ میشود اما برای ستارههای بزرگ رقیبتان!» این زمانی بود که تساوی 3-3 اسپانیا و پرتغال هم مسجل شده و تیتر «ایران صدرنشین گروه مرگ» به اخبار راه یافته بود. فورا به یاد آوردم آخرین تیمی که به بسکتبال بازی کردن در زمین فوتبال مشهور شده بود، یونان بود که با فوتبالی ابردفاعی، فیزیکی و هوایی، با بستن تمام فضاهای زمین، از گروه دشوارش در یورو 2004 شامل پرتغال (میزبان) و اسپانیا صعود کرد و با حذف فرانسه مدعی و چک نوظهور و شکست دوباره پرتغال اسکولاری با همراهی فیگو، دکو و رونالدو در فینال، فتحی تاریخی را رقم زد.
آن شب جمعه عید، به عنوان یکی از حدود 40 هزار شاهد ایرانی پیروزی تاریخی در پطربورگ بر مغرب- در حالی که حدود 10 هزار مراکشی و همین حدود روس در ورزشگاه 68 هزار نفری مدرن سنپترزبورگ حاضر بودند- دیده بودم که چطور در لحظات پیش از هر ضربه کاشتهمان در نیمه دوم، هواداران ما به طور دستهجمعی دست به دعا میشدند و از خدا طلب گل میکردند و پیش از کاشته پایانی احسان حاجصفی، ذکر گفتنها به اوج رسیده بود. گل به خودی دقیقه 95 عزیز بوهدرین، مدافع حریف در حقیقت نقطه اوج و پایانبندی یک تاکتیک پیروزمندانه جمعی در مسابقهای بود که در آن 11 مرد سپیدپوش ما در درون زمین به شکلی بیسابقه در اتحاد با یار دوازدهمشان روی سکوها در قالب یک پیکر واحد جنگیدند. تعلیق این لحظات کشدار بیشتر مانند اوقات پیش از پرتابهای بسکتبال و سرویسهای والیبال بود تا ورزشی مثل فوتبال که بیشتر در جریان است تا در توقف. طی مدت زمانی نزدیک به 2 ساعت، تیم ملی فوتبال ایران با رهبری کیروش، حس همبستگی مثبت و خللناپذیر بازیکنانش و صیحه شیپور بیوقفهای که به مثابه مارش پیروزی با ترجیعبند «ایران ـ ایران» فضای ورزشگاه کریستوفسکی را قبضه و آن را به یک ورزشگاه آزادی دیگر تبدیل کرده بود، یک دگردیسی باورنکردنی را جلوی چشم ما پشتسر گذاشت. تیمملی تحریم شده کشورمان و محاصره شده در زمین خودی پس از نیم ساعت نخست که آماج حملات مراکشیها بود و سراسیمه زیر توپ میکشید به تیمی برتر تبدیل شد و
رفته رفته مطابق شعار رسمیاش در این جام؛ «هشتاد میلیون ایرانی، یک ضربان»، ریتم خاص خود را با از جریان انداختن مداوم بازی و بازیابی انسجام و به دست گرفتن ابتکار عمل روی شروعهای مجدد و همچنین جنگ روانی از روی سکوها به حریف قدرتمند آفریقایی دیکته کرد. قطعا آخرین باری که مردم ما شاهد چنین بازگشت بزرگ نمایندگانشان در طول مسابقهای حساس بودهاند نه بازگشت 1997 ملبورن مقابل استرالیا در پلیآف جامجهانی فرانسه، بلکه در همین 4-3 سال اخیر بوده است؛ در لیگ جهانی والیبال یا رزمهای انفرادی روی تشک المپیک ریو. به زبان دیگر ورزش و مردم ایران در این چند سال به لطف جهانی شدن ورزشمان موقعیتهای زیادی برای تمرین ذهنی جمعی با هدف تمرکز روی گل زدن و امتیاز گرفتن در لحظات حساس مسابقات ملی داشتهاند. هنر کیروش این بود که این ظرفیت ملی را تشخیص داد و با تاکتیکهایی که در نظر اول ضدفوتبال میآمد، راهی برای از جریان انداختن بازی رقبای جهانی و تبدیل جریان بازی به بازهها و لحظات منقطع پیدا کرد تا ملیپوشان و ملتمان را در یک «آن» مقدس با هم متحد کند. فوتبال باشگاهی ایرانی این روزها به وضوح فاقد یک سبک بومی یا ملی مشخص است اما همانطور که پیش از بازی با مراکش هم نوشته بودم، این استاد کارکشته فوتبال میتواند با تغییر تعاریف اساسی بازی شامل زمان، مکان و نحوه جابهجایی توپ، یک سبک کاربردی را بر اساس ذهنیت دفاع مقدسی ملی ما همراه با «خلاقیتهای آتش به اختیار»، «نفوذهای موشکی و پارتیزانی» و «حملات متمرکز ایستگاهی» به وجود آورد تا بهرغم سقوط فوتبال بومی، در میادین جهانی همچنان سربلند بمانیم.
فرافوتبال
زمانی که اینها را مینویسم ترن خواب زیر آفتاب شبانگاهی از میان جنگلهای مناطق شمال مسکو به سوی کرانههای رود بزرگ ولگا در مناطق جنوبیتر که کازان در آن قرار گرفته تغییر جهت میدهد و به موازات سریال بیخوابی ما در شبهای روشن روسیه، آسمانخراشهای والیبالمان در نبردی نزدیک و حیثیتی با آمریکا در بزرگترین رقابت جهانی در لیگ ملل هستند. از نگاه نسلهای قبلی ورزشینویسان و روزنامهنگاران ایرانی، نبرد توامان و غرورآفرین ورزشهای تیمی ما در دو جبهه نمادین شرق و غرب، نهایت آرزو و حتی نشانه شکوفایی و توسعه ملی کشور قلمداد میشد، حال آنکه نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی ناشی از سوءمدیریت کارگزاران نه چندان خدمتگزار، باعث شده دستاوردهای بزرگ ورزشی اخیر نه به عنوان رهیافت اجتماعی و ملی، بلکه صرفا به چشم راه فرار برای فراموشی کابوس اقتصادی نگریسته شوند. اما غافل نشویم که خیزش ورزشهای تیمی همراه با استقبال جمعی عظیم ملت، یک موهبت ملی برای همگرایی ما در زمانهای دشوار است که بیش از هر زمان دیگر برای نجات از فردیت لجامگسیختهای که سرمایهداری و لیبرالیسم فاسد با ابزارهای سیاسی، اقتصادی و رسانهایشان به آن دامن میزنند مورد نیاز است.
این یک حقیقت است که در این 2 دهه ورزش ایران بویژه ورزشهای گروهی با وجود سایه سنگین تابوی ورزشهای انفرادی رزمی و سنتی پیشرفت شگرفی داشته است.
در حالی که بارقههای نبوغ فردی قهرمانانمان در کشتی و وزنهبرداری و تکواندو و جودو، پرچممان را در المپیکهای متوالی بالا نگه داشته است، والیبال و بسکتبال و هندبال و فوتبال ایران با حضور متوالی در بزرگترین جامهای بینالمللی، فرصت تجربه تحرکات اجتماعی هماهنگ و عظیم را فراهم کردهاند که برای زنده ماندن یک ملت انقلابی ضروری است. بهرغم پروپاگاندای ضدایرانی رسانههای زنجیرهای و شرکتی غربی، این پدیده اجتماعی چیزی نیست که از دید مربیانی بزرگ با رویکردی راهبردی و علمی به ورزش پنهان بماند. نه فقط کارلوس کیروش که برخی از پیشروترین و صاحبسبکترین مربیان والیبال، بسکتبال و فوتبال در جهان در سالهای اخیر متوجه رشد ورزشی و اجتماعی کشور ما شده و برای کار به ایران آمدهاند، در حالی که دیگر ثابت شده برای چنین حرفهایهایی مستعد بودن بستر کار مهمتر از درآمد مالی آنچنانی است که در شیخنشینهای عربی و اخیرا چین انتظارشان را میکشد، چون آنها به دنبال ردپایی در تاریخ هستند نه تفریح.
این فقط کیروش نیست که از رشد همهجانبه ورزش ما برای طراحی و تعریف سبکی کاملا جدید در فوتبال ملی در قالب یک گروهان و نه فقط یک گروه از بازیکنان بهره برده است. برانکو ایوانکوویچ 12 سال پیش در آخرین حضورش روی نیمکت تیمملی در جریان جامجهانی 2006 آلمان، به دستیارانش گفته بود در حال الهام گرفتن از هندبال در تاکتیکهای دفاعی خود است. قطعا در آن دوران الهامبخش اصلی او «اتو رهاگل» سرمربی آلمانی عجیب و غریب تیمملی فوتبال یونان بود که 2 سال جلوتر با تکیه بر تاکتیکهای فضاگیری و یارگیری مبتنی بر سنت بسکتبال این کشور، موفق شده بود آنچه را بزرگترین شگفتی تاریخ فوتبال نامیده شد با قهرمان کردن تیمش در یورو 2004 مقابل تیمهای پرستاره اروپا رقم بزند. این نوآوریها همواره در بطن فوتبال جریان داشته و به همین دلیل طی یک قرن و نیم از ورزش دانشگاهی خشن و راگبی مانند انگلیسیها به آوردگاه جهانی برای 7 میلیارد ساکن کره خاکی تبدیل شده است. هر ملتی تلاش کرده مزیتهای خود را در قالب فوتبال به کار بگیرد تا در تورنمنتهای بزرگ سری بین سرها در آورد.
برزیلیها و آرژانتینیها مهارتهای فردی فوتبال ساحلی و خیابانیشان را، ژرمنها برنامهریزی و سازماندهی ماشینیشان، مجارهای جادویی دهه 1950 سنت سیرکهای کولی، روسها نظم آهنین شوروی، هلندیها هنر پستمدرنشان، فرانسویها فلسفه اجتماعیشان، اسپانیاییها هنرمندیشان و پرتغالیها فردیت اجتماعیشان را مبنای قدرتمندترین تیمهای ملی خود قرار دادند. سبکهای یکجانبهتر هم داشتهایم؛ کرهشمالی در جامجهانی 1966 انگلیس با یک مشت دونده دوی سرعت، ایتالیا و جهان را غافلگیر کرد و آمریکاییها فوتبال راگبی مانند خود را بسط دادهاند.
حتی روشی که یونان 2004 برای کنترل و پوشش فضاهای کلیدی نزدیک به 2 دروازه ابداع کرد، خیلی جدید نبود و از دفاع کمربند سوییسی متداول در مرکز اروپا و سپس کالچوی ایتالیا در دهههای 1940 و 1950 الهام گرفته بود. یارگیری توأم با فضاگیری هم اتفاقی جدید نبود و کامرون 1990، پاراگوئه 1998، سنگال 2002 و اوکراین 2006 به لطف همین روشهای دفاعی که آن زمان هنوز ضد فوتبال خوانده میشد، به جمع 8 تیم برتر جامجهانی رسیده بودند. اما تلفیق دفاع پوششی منطقهای توسط یونانیهای تنومند با فضاگیری و یارگیری خاص بسکتبال که ورزش اصلیشان محسوب میشود، یک انقلاب در فوتبال مدرن ایجاد کرد که حالا در حال تکثیر است. هر کشوری که تبحری در ورزشهای توپ و تور دارد میتواند به این انقلاب بپیوندد. درباره تیم انقلابی کیروش میتوان چنین دستورالعملی را فرض کرد:
پوشش دفاعی 2 یا چند لایه در اطراف هجده قدم خودی، تنگ کردن فضای حرکتی حریف در کانالهای کناری و میانی، کشتی گرفتن با توپ یا بدون توپ با بازیکنان حریف در این فضاهای تنگ، مرتکب شدن خطاهای فنی مداوم یا زدن تکلهای شیرجهای برای گرفتن شهامت حرکات پا به توپ از حریفان تکنیکیتر، بلند کردن توپ از سطح زمین و در حقیقت دور کردن آن از زیر پای بازیکنان خلاق حریف، پرتاب مستقیم توپ به دورترین نقاط در طول و عرض زمین، فرار و گریزهای مداوم انفجاری در فواصل 30-20 متری با بازیکنان حریف به دنبال توپ همراه با پرشهای بیپایان برای هد زدن و تصاحب توپ روی هوا که ستارههای اسپانیایی و پرتغالی را دچار فرسایش فیزیکی و ذهنی کند، حمله به حریف صاحب توپ در اسرع وقت و خلع سلاح او با این تز مورینیویی که تیمی که بیشتر توپ را در اختیار دارد بیشتر اشتباه میکند، اقدام به حملات سریع (برک) به سمت دروازه حریف از کوتاهترین مسیر ممکن، اوت کردن یا اوت گرفتن مداوم و پرتابهای بلند اوت دستی.
در نهایت اصل طلایی این سبک، از جریان انداختن بازی به هر قیمت ممکن از جمله خطا کردن یا خطا گرفتن برای تبدیل زمان مسابقه به بازههای کمتر از یک دقیقهای است که در حقیقت جریان مسابقه را به صدها موقعیت ایستگاهی تدافعی یا تهاجمی تجزیه میکند که میتوان از قبل روی آنها برنامهریزی و تمرین کرد.
خواه شما این رویکرد را میانبر تاکتیکی بنامید یا فرافکنی فوتبالی، این هم نوعی از فوتبال است که به شیوه خود تکامل یافته و مشروعیت و حتی مقبولیت دارد. در حقیقت به جای ضد فوتبال میتوان از واژه «فرافوتبال» برای آن استفاده کرد. این واژه زمانی معنای حقیقی خود را مییابد که بازی پرفشار داخل زمین با کنشهای هواداران در ورزشگاه تکمیل شود. مصداقی کامل از آنچه برای ایران در کریستوفسکی رخ داد.
در همین روسیه 2018 رویکرد فرافوتبالی آشکاری را در دور اول بازیهای گروهی شاهد بودهایم و برخی نتایج حتی شگفتآورتر از پیروزی ایران بر مراکش بودهاند. ایسلند کوچکترین ملت حاضر در جامجهانی با همین ترتیب آرژانتین را یک-یک متوقف کرد و سوییس با همین سبک، برزیل مدعی دیگر قهرمانی را. حتی روسیه که با یکی از ضعیفترین تیمهای ملیاش جام را میزبانی میکند، با وجود بازی تهاجمیاش مقابل سعودی نگونبخت و ضعیف، به شکل کاملا مشهودی تلاش ناکام ماههای اخیر خود برای ارائه فوتبالی استاندارد را کنار نهاده و «بوریس چرچسف» عناصر اصلی سبکی فرافوتبالی را به کار گرفته است.
کارلوس کیروش مداوم با این انتقاد مواجه است که لیگ داخلی را رصد نمیکند و به لژیونرها اهمیت بیشتری میدهد اما در حقیقت رجعتی کاملا بومی در طراحی سبک بازی ملی داشته است. بازیهای تدارکاتی پیش از جامجهانی و دیدار مقابل مراکش نشان داد تیمملی تا چه اندازه وامدار پرشهای مداوم همانند والیبال یا چرخشهای سریع و توانایی تنه به تنه شدن با حریفان است. فوتبال غریزی (خیابانی)، والیبال و کشتی مهمترین ورزشهای بومی ما هستند و مزیت این تیم علاوه بر چشمههای فوتبال جوهری و فردی که بویژه در فرارها و دریبلهای جهانبخش، قدوس، شجاعی و امیری میبینیم، در سابقه والیبالی آزمون و انصاریفرد و کشتیگیری رضاییان و ابراهیمی نیز هست. در عین حال آنچه کیروش از بازیکنانش طلب میکند، استاندارد بسیار بالای آمادگی فیزیکی و روانی و همینطور قدرت بازیخوانی و ارتباط با کادر فنی است یعنی شاخصهایی که اغلب باشگاههای بزرگ داخلی ما بازیکنانشان را موظف به حفظ آنها نمیدانند. به قول محسن معتمدکیا، دستیار رسانهای تیمملی، این پرتغالی 65 ساله که حداقل یک دهه از سن حقیقیاش جوانتر به نظر میرسد، با همان دیسیپلین و سختگیری خاصی که در حق خود روا میدارد موفق شده شاگردانش را هم ملزم به رعایت استانداردهای مشترک فنی و اخلاقی کند. او یک تیم کاملا یکدست، منضبط و عاری از ستارهسالاری ساخته و در حقیقت همین برگ برنده اصلی کیروش مقابل 3 مربی رقیبش یعنی «ارو رنارد» سرمربی فرانسوی مراکش، شاگرد سابقش در رئال «فرناندو هیرو» سرمربی تازهکار اسپانیا و دیگر شاگرد سابقش «فرناندو سانتوس» سرمربی پرتغال است. آنها برای کنترل ستارهها و فوقستارههایشان در قالب یک تیم واحد هیچ ابزار مطمئنی ندارند. همین که تکروی «لوپتگی» سرمربی ماتادورها تا هفته پیش، اردوی اسپانیا را به هم ریخت، نشان میدهد ایجاد فضای مشترک تیمی در یک تیمملی چه کار طاقتفرسایی است.
حتی شاید بتوان گفت تاکید کیروش بر انتخاب بازیکنانی که به زبان خارجی مسلط بوده یا تجربه لیگهای اروپایی را داشته باشند به دلیل نیازی بوده که او به درک مشترک با آنها و جلب اعتماد صد در صدی شاگردانش برای پیاده کردن «فرافوتبال» مورد نظرش داشته است. حتی میتوان تاکید او بر حضور شجاعی در ترکیب ثابت را بهخاطر زبان اسپانیولی دانست، آنقدر که میتوان گفت کیروش روی قدرت رهبری یا آمادگی فنی هافبکش چنین حسابی باز نکرده است.
مسیر مشابه حماسه ایرانی با ادیسه یونانی
جمعه گذشته ایران به نخستین آسیایی تبدیل شد که پس از 8 سال در جامجهانی طعم پیروزی را میچشد. این مشابه تجربه یک دهه پیش والیبالمان است، زمانی که رکوردهای آسیایی را شکستیم و به دنبال قیاس خود با بقیه جهان و جایگاهی فراقارهای پوسته آسیاییمان را هم شکستیم و امروز پای ثابت لیگ جهانی و لیگ ملل هستیم. این همان انگیزهای است که اینک در کمپ باکوفکای مسکو موج میزند و بدون تردید دیروز با ورود ملیپوشانمان به آغوش شهر کازان، بهشت مسلماننشین روسیه مضاعف شده است.
طبق همان گفته دوست روسمان، ما دیگر نباید از اسپانیا و پرتغال بترسیم، چرا که با آنها در ورزشی جدید به نام «فرا فوتبال» مواجه میشویم، در ورزشگاههایی که در کنترل هواداران پرشمار ایرانی و روس و در تسخیر سلاح استراتژیکمان روی سکوهاست؛ بوق زلزلهای ایرانی به سبک «وو وو زلای» هواداران آفریقایی.
تجربه یونان 2004 نیز به ما دلگرمی میدهد. مسیر «فرا فوتبال» شگفتیساز رهاگل در حالی پیش روی نسخه ایرانیاش قرار گرفته که در یورو نیز اسپانیا و پرتغال میزبان رقبای اصلی یونان بودند اما مردان المپ در مقابل آنها یک برد و یک پیروزی کسب کردند. عجیب آنکه یونانیها مغلوب ضعیفترین تیم گروه یعنی روسیه شدند اما باز هم صعود کردند. حال در جام 2018 نیز ما با شکست مراکش وارد گروه رقابت مستقیم بر سر صعود در کنار اسپانیا و پرتغال شدهایم در حالی که مراکش هنوز قابلیت امتیازگیری از 2 قدرت اروپایی و عقب انداختن آنها از ما در این گروه اختصاصی را دارد. به عبارت دیگر ما با تنها 2 تساوی میتوانیم صعودی تاریخی را جشن بگیریم آن هم در حالی که 2 رقیب بزرگمان هر یک با دریافت 3 گل از یکدیگر در بازی نخست، مزیت اصلی ما را که سخت گل خوردن است ندارند.
مشابهت حماسه نه چندان غیرممکن ایران 2018 با ادیسه یونان 2004 زمانی بیشتر میشود که بدانیم ما هم یک روسیه در گروهمان داریم که به عنوان میزبان جام نهتنها سد راهمان نیست، بلکه به ما پر و بال هم میدهد. استقبال ویژه روسها از ایرانیان و حتی حمایت آشکارشان از تیمملی در مسکو و پترزبورگ بر کسی پوشیده نیست. همچنین حضور بیش از 50 هزار ایرانی در شهرهای میزبان تیمملی عملا باعث شده تا ایران میزبان دوم رقابتها باشد. احساس میزبانی مزیتی است که هیچگاه در یک جامجهانی فوتبال نداشتهایم. قطعا امشب در ورزشگاه کازانآرنا هم سردار آزمون و هموطنانش روی سکوها و در فضای عمومی ورزشگاه از ماتادورها پیش بوده و میزبان محسوب میشوند. همه اینها باعث میشود بوی شگفتی در هوا موج بزند و با ایمان بیشتری چشم به حماسهای بدوزیم که «فرافوتبال» ایرانی میتواند در کازان و سارانسک و شاید حتی پس از آن در سوچی و مسکو و دوباره پترزبورگ و کازان خلق کند. لحظه خودباوری فرا رسیده است.