آغاز سال 1318ش توأم با ادامه رخدادهایی بود که در قاره اروپا میگذشت و در بطن خود جنگی را میپروراند که در آخرین ماه تابستان این سال آغاز شد و جهان را به کام خونین خود کشید. سران اروپا برای هم شاخ و شانه میکشیدند. «موسولینی» در ایتالیا و «هیتلر» در آلمان بر طبلی میکوفتند که در سوی دیگر «چمبرلین» در انگلیس، «لوبرن» در فرانسه و «روزولت» در آمریکا با کوبشی دیگر بر آن مینواختند، «فرانکو» در اسپانیا پس از جنگهای داخلی به قدرت رسیده بود، شوروی در حال نزدیک شدن به انگلیس و فرانسه و اتحاد با آنها بود، آلبانی زیر چکمههای نظامیان ایتالیا نفس میزد، لهستان همواره از سوی آلمان تهدید میشد و مقدمات درگیری نظامی میان ژاپن و روسیه آماده شده بود. نیروهای نظامی در اروپا و شمال آفریقا در حال تغییر موضع و اتخاذ آرایشهای تازه بودند. وقوع جنگ برای آگاهان سیاسی امری قابل پیشبینی بود. در این نزدیکی، سران برخی همسایگان ایران، دار دنیا و سیاست را وداع میگفتند؛ «آتاترک» رئیسجمهور ترکیه پاییز 1317ش مرده بود، «ملکغازی» اول پادشاه عراق، در بهار 1318ش در حادثه برخورد خودرو کشته شد و «ظاهرشاه» پادشاه افغانستان، نخستین سالهای سلطنت 40 ساله خود را شروع کرده بود. این 3 کشور به همراه ایران پیمان سعدآباد را 17 تیر 1316 امضا کرده بودند. در ایران اما همه خبرها معطوف به ازدواج «محمدرضا پهلوی» با «فوزیه» بود. آنان در 24 اسفند 1317، روز تولد رضاشاه، در قاهره عقد کردند و اکنون با کشتی «محمدعلیکبیر» در حال بازگشت به ایران بودند تا عروسی کنند. رضاشاه 26 بهمن 1317 طی فرمانی، به فوزیه ملیت ایرانی داده بود تا ملکه آینده ایران یک دختر ایرانی مصریالاصل باشد. مطبوعات ایران مهمترین خبرهای خود را به ازدواج پسر رضاشاه و دختر ملک فؤاد اختصاص داده بودند. تدارکات وسیعی برای اجرای مراسم عروسی در نظر گرفته شده بود. هیأتهایی از مصر، ترکیه، افغانستان، انگلیس، ژاپن، فرانسه، ایتالیا، آلمان، سوئد، نروژ، بلژیک، دانمارک، فنلاند، هلند، لهستان، شوروی و آمریکا در راه تهران بودند. کاروان شادمانی مصر، مرکب از خانواده فوزیه و رجال لشکری و کشوری، بزرگتر از دیگر هیأتها بود. کاخ گلستان روز 28 صفر، سالگرد رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) یکی از پررفتوآمدترین روزهای خود را میگذراند. هیأتهای خارجی رسیده به پایتخت به حضور رضاشاه میرسیدند و مورد استقبال قرار میگرفتند. گارد احترام دائم در حال نواختن موزیک بود. در این روز 5 هواپیما از انگلیس که گروه شرکتکننده در مراسم عروسی را با خود آورده بود، در فرودگاه دوشانتپه به زمین نشست. قرار بود از اول اردیبهشت تا چهارم این ماه که با سالگرد تاجگذاری رضاشاه مصادف بود، جشنهای گستردهای برپا شود. اخبار داخلی مملکت (خبرهای غیررسمی و غیرحکومتی) بسیار کم منعکس میشد؛ در مقابل، اخبار خارجی با دست باز در جراید انعکاس مییافت. دمای هوای پایتخت، سوانح طبیعی، مسافرت مسؤولان ادارات به شهرها، گزیده شدن چند نفر توسط سگ هار(!) و... اجازه درج در مطبوعات مییافتند. انبوه خبرهای خارجی راجع به اروپا و کشورهایی بود که در آستانه جنگ قرار داشتند. مهمترین روزنامههای پایتخت عبارت بودند از «کوشش» به مدیریت «شکرالله صفوی»، «ایران» به مدیریت «مجید موقر»، «تجدد ایران» به مدیریت «میرزاسیدمحمد طباطبایی»، «ستاره» به مدیریت «احمد ملکی»، «اطلاعات» و «ژورنال دو تهران» به مدیریت «عباس مسعودی» و «ایران امروز» به مدیریت «میرمحمد حجازی» که وظیفهای جز همسویی و تمکین از اداره نگارش وزارت فرهنگ نداشتند. برای علاقهمندان به تعقیب مسائل جاری کشور و جهان، وسیلهای جز مطبوعات تحتنظر دولت نبود. هرچند فروش دستگاههای رادیو در روزنامهها تبلیغ میشد اما ایستگاه فرستنده امواج رادیو هنوز در ایران نصب نشده بود. مردم ایران در غیاب یک رسانه شنیداری، به شنیدن برنامههای رادیو بیبیسی و رادیو برلن تشویق میشدند. رادیو برلن از ساعت 8:35 تا 19:30 اخبار، موسیقی و سخنرانی پخش میکرد. رادیو لندن هم از حدود ساعت 18 تا 2 بامداد اخبار، ساز و آواز و نمایشنامه داشت. بعدها صداهای آنکارا و رم نیز به این دو بنگاه اضافه شد. دولت ایران امیدوار بود اواخر 1318ش رادیوی خود را راهاندازی کند. در 1316ش یک دستگاه فرستنده موج متوسط از کمپانی تلفنکن آلمان و 2 دستگاه فرستنده موج کوتاه از کمپانی استاندارد انگلیس خریده شده بود و بنای فرستندهها در بیسیم قصر در حال ساخت بود. واقعیت این است که توجه دولت «رضاشاه» به رادیو، در ذیل تنظیم و تدوین برنامههای «سازمان پرورش افکار» بروز کرد. هدف این سازمان که زمستان 1317ش تأسیس شد، تمرکز، تجمیع و پیشبرد امور فرهنگی بود. «شاهپرستی» هر چند در کنار تعابیر «خداشناسی» و «میهندوستی» مطرح میشد اما هدف نخست سازمان پرورش افکار، معرفی رضاشاه به عنوان ناجی و زندهکننده ایران برای نسل جدید بود. ابزار این سازمان به خدمت گرفتن مطبوعات، برگزاری جلسههای سخنرانی، تجدیدنظر در تألیف کتابهای درسی، تأسیس بنگاه سخنرانی در دادگستری، دانشگاه، دارالفنون و...، تأسیس هنرستان هنرپیشگی و راهاندازی رادیو بود. گفتهاند سازمان پرورش افکار، گرتهبرداری از نظامهای تبلیغاتی فاشیسم ایتالیا و نازیسم آلمان بود. هدف اصلی سازمان، تأثیرگذاری بر ذهن و ضمیر دانشآموزانی بود که در 1536 دبستان و کودکستان، 2653 مکتب و 246 دبیرستان تحصیل میکردند. مقاصد سازمان پرورش افکار توسط کسانی چون «رشید یاسمی»، «مظفر اعلم»، «میرمحمد حجازی»، «صادق رضازادهشفق»، «بدیعالزمان فروزانفر»، «غلامحسین مینباشیان»، «احمد متیندفتری» و «عیسی صدیق» تعقیب و تبلیغ میشد. بر بنیاد این تبلیغات بود که مهمترین سالگرد در تقویم سالانه ایران، سالگرد کودتای 1299ش بود. مطبوعات و سخنرانان از این روز به عنوان عید ملی، عید مقدس، عید نیکبختی و ظهور پیشوا، ظهور مصلح بزرگ و سرآغازی برای حیات جدید ایران یاد میکردند. در این دوره همه امور در تنها نهاد قدرت، رضاشاه، تمرکز یافته بود. قوه مجریه به ریاست «محمود جم» (نخستوزیر) و قوه تقنینیه به ریاست «میرزاحسنخان اسفندیاری»، کاری جز اجرای فرامین همایونی، تأیید برنامههای از پیش تعیین شده و پیشبرد امور معمول اجرایی و قانونگذاری نداشتند. بودجه پیشنهادی دولت برای 1318ش چنین بود: 987/481/613/2 ریال هزینه، 700/096/930/1 ریال درآمد. این ارقام بدون احتساب درآمد نفت بود. بیشترین هزینه طبق سنوات گذشته به وزارت جنگ اختصاص داشت و رقمی بیش از 410 میلیون ریال به آن وزارتخانه تخصیص داده شده بود. بودجه 1318ش نسبت به سال گذشتهاش جهشی فوقالعاده داشت و حدود یک میلیارد ریال افزایش نشان میداد. قرار بود این رقم صرف توسعه راهآهن و ایجاد بنگاههای اقتصادی شود. تراز تجاری ایران در سال مالی17-1316ش چنین اعلام شد:
واردات: 862/878/394/1 ریال.
صادرات: 226/881/559/2 ریال.
از رقم صادرات، 430/202/877/1 ریال مربوط به صدور نفت توسط شرکت نفت انگلیس و ایران بود. تجارت خارجی ایران در این دوره به ترتیب با کشورهای اتحاد جماهیر شوروی، آلمان، آمریکا، انگلیس، هندِ انگلیس، ژاپن، بلژیک، لهستان، چکاسلواکی، عراق، هندِ هلند، سوئد، هلند، سیلان، ماکائو (پرتغال)، هندوچین و اتریش بود. در 1318ش واردات ایران 092/756/085/1 ریال و صادرات 150/167/502/2 ریال بود. از رقم صادرات اخیر 372/064/680/1 ریال عایدی ایران از صدور نفت توسط شرکت نفت انگلیس و ایران بود. گفتنی است درآمدهای نفتی ایران به «صندوق ذخیره» واریز میشد و در بودجه عادی کشور گنجانده نمیشد. در واقع این درآمد تحتنظر دولت نبود و جنبه محرمانه داشت. محل صندوق ذخیره در بانکهای انگلیس و کلید آن در دست رضاشاه بود! طرفه آنکه چگونگی هزینه درآمدهای نفتی ایران بین سالهای 1306 تا 1320ش از اطلاع عموم دور نگه داشته شد. بنا بر آماری که بعدها منتشر شد، در این دوره (1928 تا 1941م/ 1307 تا 1320ش) درآمد نفت ایران 875/324/31 لیره برآورد شده که تقریباً با مبالغ تخصیص یافته به بودجه هر سال و باقیمانده لیرهها در صندوق ذخیره (پس از رفتن رضاشاه) برابری میکند اما گفته میشود 000/412/18 لیرهای که در طول زمان یاد شده صرف خریدهای نظامی شده، حداکثر 5/4 میلیون لیره آن هزینه شده و بقیه به حساب شخصی رضاشاه واریز شده است. ناظران خارجی معتقد بودند پولهای خرج شده برای ارتش، صرف احتیاجات دفاعی نشده و ارتش عمدتاً برای برآوردن نیازهای داخلی رضاشاه چون سرکوب عشایر و تضمین ثبات رژیم تقویت شده است. ارتش، طرح برنامهریزی شدهای برای دفاع در برابر تهاجم نداشت. اگر چه تجهیزات خریداری شده خوب برآورد میشد اما گفته میشد این تسلیحات فقط کفاف یک روز جنگ را میدهد. این ناظران میپرسیدند در کشوری که در طول 20 سال گذشته حداقل 60 درصد هزینههای دولت صرف ارتش شده و حداقل 60 درصد درآمدهای نفتی صرف خریدهای تسلیحاتی شده، چه بلایی بر سر مبالغ هنگفت یادشده آمده است؟ در 1318ش تولید سالانه نفت ایران 000/350/12 تن و مصرف داخلی 000/462/1 تن بوده است. اینک 6 سالی بود که از تجدید قرارداد دارسی میگذشت و ایران به جای دریافت سهم 16 درصدی خود از شرکت نفت انگلیس و ایران، در برابر هر تن تولید نفت، 4 شیلینگ دریافت میکرد. تجدید قرارداد دارسی در 1933م/1312ش چیزی جز پذیرش دربسته شرایط شرکت نفت انگلیس و ایران نبود. انگلیس توانست با تمدید این قرارداد و تحمیل شرایط جدید، امتیازی را که 28 سال بعد به پایان میرسید تا 60 سال دیگر ادامه دهد، ایران را از تملک همه داراییهای شرکت؛ چه در داخل و چه در خارج و نیز از 10 درصد تعلق مالکیت شرکت محروم کند. در قرارداد جدید، سهم ایران با افزایش قیمت جهانی نفت تغییر نمیکرد و این سهم فقط در برابر افزایش تولید بالا میرفت. بانک جهانی در مقایسه امتیازنامه دارسی با قرارداد 1933م/ 1312ش گفت قرارداد جدید از لحاظ اقتصادی به نفع ایران نبود و به مراتب امتیازاتی کمتر از دارسی داشت. قرارداد 1933م رضاشاه را یک خیانت تمامعیار خواندهاند. در 1303ش، رضاخان رئیسالوزرا، در توافق با سفارت انگلیس پذیرفته بود در قبال حذف شیخخزعل و سپردن امنیت تأسیسات نفت جنوب به قشون، قرارداد دارسی را تجدید کند. آن زمان، خبر این توافق در پایتخت پخش شده بود و مخالفان رضاخان در قالب اعلامیهای آن را چاپ و توزیع کرده بودند. سفارت انگلیس معتقد بود این خبر شایعه است! سال 1318ش کسی گمان نمیبرد رضاخان واپسین سالهای حکومت خود را میگذراند اما همه میدانستند غلتک دیکتاتوری او، همه صداهای مخالف و معترض را زیر کرده است. در این زمان جامعه ایران بشدت درونگرا و در خود فرورفته بود. خبری که نقل موقعیت سیاسی ایران کند، به گوش نمیرسید. صدایی جز تمجید و ثنا و توصیف و تقدیر از پادشاه بلند نبود.
منبع: هدایتالله بهبودی، شرح اسم
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی