printlogo


کد خبر: 194353تاریخ: 1397/4/4 00:00
تأملی در روانشناسی سارقان

سعید منتظرالمهدی* : تامل در ادبیات پژوهشی آسیب‌‌ها و کجروی‌های اجتماعی نشان می‌دهد پدیده «سرقت» از منظرهای متفاوت مورد تحلیل و واکاوی قرار گرفته است؛ به همین سبب در این‌باره حجم وسیع و انبوهی اطلاعات در دست است و با اندکی جست‌وجو در پایگاه‌های علمی و پژوهشی می‌توان به شمار زیادی از آن دست یافت. اما در مقابل این حجم انبوه اطلاعات مربوط به پدیده سرقت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، اطلاعات محدودی درباره «سارقان» در دسترس است.
گویی اندیشمندان و محققان قلیلی مطالعه و کاوش روشمند در این قلمرو انجام  داده‌‌‌اند. با این حال بسیاری بر این واقعیت اذعان دارند که درک و تبیین دقیق و کامل پدیده سرقت بدون درک ژرف و جامع  از سارقان میسر نخواهد شد.  با اذعان به این واقعیت، این نوشتار می‌کوشد به اجمال  و با بهره‌گیری از یافته‌های چند «تک‌بررسی» (Case Study)  و استفاده از اطلاعات استخراج شده از تعداد محدودی از پژوهش‌ها، نوری هرچند کم‌سو، بر این قلمرو بیفکند تا بلکه سرآغازی برای توجه فزون‌‌‌‌‌‌تر «بالینی‌کاران»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، «پژوهشگران» و «تحلیلگران» به این حیطه کمتر شناخته شده باشد.  در این نوشتار تلاش می‌شود از طریق ارائه پاسخ به چند پرسش مهم به تشریح برخی ابعاد روان‌شناختی «سارقان» پرداخته شود.
1- آیا تمام سارقان از حیث شخصیتی «همگن» و همسان هستند؟
2- آیا تمام سارقان را می‌توان در زمره بیماران روانی جا داد؟
3- کدام عوامل روانی موجب گرایش تعدادی از افراد جوامع مختلف به پدپده سرقت می‌شود؟
4- آیا فقر و محرومیت‌ها و محدودیت‌های مادی می‌تواند افراد را به سوی ارتکاب اقدامات کژسازگارانه‌ای همچون سرقت  سوق دهد؟
5- آیا می‌توان جامعه‌ای عاری از سارق داشت؟
1- اگر همچون گروه وسیعی از روانشناسان، شخصیت را مجموعه صفات، ویژگی‌ها و کنش‌های آشکار و نهان افراد بدانیم، پاسخ‌مان به پرسش نخست آشکارا منفی است؛ چه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، یافته‌ها نشان داده‌‌ است اگرچه اغلب سارقان در ویژگی‌هایی نظیر «ناپختگی روانی»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، «تکانش وری»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، «حس نوع‌دوستی ضعیف» و «وجدان اخلاقی ضعیف» شبیه یکدیگرند اما از حیث «تیپ شخصیتی» نمی‌توان آنها را در یک دسته جا داد، چرا که عده‌ای از آنها به صورت  مشخص «سایکوپات» (روان دردمند) هستند و بی‌محابا مال و جان دیگران را مورد تعرض قرار می‌دهند (بویژه آنهایی که سرقت به عنف دارند در این گروه جا می‌گیرند) اما عده‌ای دیگر از آنان (بویژه افراد کم‌سن و سال‌‌‌‌‌‌تر) دچار سندرم کلیپتومانی (جنون دزدی) هستند. این گروه به صورت وسواسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و بدون آنکه نیاز داشته باشند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، اشیا و وسایل دیگران را به سرقت می‌برند. همچنین گروه دیگری از سارقان تیپ شخصیتی «پارانوئید» دارند. اینان سوءظن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، کینه  و نفرت زیادی از افراد جامعه دارند، لذا با سرقت اموال آنان می‌کوشند کینه و نفرت خود را تسکین بخشند. در کل می‌توان اذعان داشت اغلب سارقان از حیث شخصیتی «غیرعادی» (آنرمال) هستند.
2- تحلیل‌های انجام شده پیرامون سارقان دستگیر شده نشان داده است نرخ شیوع انواع «روان رنجوری» در بین سارقان بیش از جمعیت عادی است. به عنوان مثال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، در چند مطالعه کنترل شده، سارقان در مولفه‌های 2 آزمون استاندارد روان‌شناختی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یعنی MMPI (سیاهه شخصیتی چندگانه مینه‌سوتا) و 90-SCL
(مقیاس سنجش اختلالات روانی) به مراتب در مقایسه با جمعیت عادی جامعه نمرات بیشتری کسب کردند. این بدان معناست که سارقان اضطراب بیشتری دارند، از انواع هراس‌ها رنج می‌برند، روابط بین فردی مختلی دارند و فاقد آرامش  و ایمنی هستند اما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سارقان «سایکوتیک» (روان‌پریش) نیستند، بنابراین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اگرچه از برخی اختلالات روان‌شناختی رنج می‌برند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اما چون هذیان و توهم ندارند و ارتباط آنها با واقعیت قطع نشده است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، نسبت به پیامدهای اعمال و رفتار خود هشیار هستند و لاجرم نمی‌توان آنها را به بهانه روان‌رنجوری از مکافات معاف کرد.
3- سرقت را می‌توان نوعی رفتار «یاد گرفته‌شده» تلقی کرد. به بیانی دیگر می‌توان اذعان کرد کسی سارق متولد نمی‌شود، بلکه سارقان سرقت را از طریق «الگوگیری» (مشاهده الگوهای زنده یا مشاهده الگوهای تلویزیونی)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، «شرطی شدن» و «خوگیری» (عادت کردن) می‌آموزند و بر اساس «پیامدهای حاصل از رفتار» آن را استمرار می‌بخشند یا به کناری می‌نهند. چند عامل درونی- روانی نیز سهم و نقش معناداری در گرایش برخی افراد به رفتار کجروانه دزدی دارد. برخی از آن عوامل عبارتند از:
‌الف- اجتماعی شدن ضعیف‌: اینگونه افراد به‌دلیل ضعف بنیان‌های تربیتی، سکونت در مناطق حاشیه‌ای، فقدان انضباط و قواعد معین در خانواده و حضور در خانواده‌های گسسته ناهنجار، نتوانسته‌اند هنجارهای جامعه را در سنین  حساس، درونی کنند.
ب- فقدان مهارت‌های بسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: اغلب سارقان فاقد مهارت‌های لازم برای زیست هنجارمند و شرافتمندانه هستند.
پ- ظرفیت انطباق و سازگاری اندک
ت- رویاپردازی افراطی
ث- احساس کهتری (حقارت)
ج- تمایل شدید به همنوایی با افراد ناهنجار
4- هم شواهد پژوهشی و هم تجارب معمول نشان می‌دهد فقر و محرومیت فی‌نفسه نمی‌تواند کسی را به سوی کجروی سوق دهد. چه بسیارند فقیرانی که نه‌تنها حقیر نیستند، بلکه بزرگوارانه و شرافتمندانه زندگی می‌کنند و هرگز دامن خود را به کجروی و سرقت آلوده نمی‌کنند. اما زمانی که فقر به یک انگیزش روان‌شناختی تبدیل شود، برای مثال چنانچه فرد فقیر از یک‌سو احساس تبعیض و بی‌عدالتی کند و از دیگر سو عامل بازدارنده درونی نداشته باشد و بیم و ترس گرفتار شدن نداشته باشد و امکان سرقت برایش فراهم باشد، امکان دست‌یازیدن  او به سرقت وجود دارد. به تعبیر و بیان روان‌شناختی، محرومیت موجب کجروی نمی‌شود، بلکه محرومیت نسبی می‌تواند زمینه‌ساز کجروی شود.
5- اگر با نگاهی واقع‌‌بینانه به موضوع سرقت و تیپ‌شخصیتی سارقان و ویژگی‌‌های روانی آنان و نیز به عوامل جامعه‌شناختی درون جوامع بنگریم، پاسخ سوال پنجم منفی خواهد بود اما بدون تردید با بهبود برخی فرآیندهای تربیتی (اعم از فرآیندهای درون خانواده و مدرسه) و اصلاح و بهبود برخی رویکردها، می‌توان از شمار سارقان آتی جامعه کاست. به عنوان مثال چنانچه خانواده‌ها و مدارس  در مواجهه با سرقت، حتی موردی کوچک و ناچیز از آن را، به منزله «خط قرمز» بنگرند و هیچ نوع اغماضی را در برابر  آن برنتابند و مرتکبان احتمالی را بلافاصله ناگزیر به «جبران»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، آن هم جبران مضاعف کنند، افکار عمومی به پدیده سرقت، از هر نوع و شکل آن، به منزله یک کجروی کثیف بنگرد و پلیس نیز حضور و نظارت بیشتری داشته باشد و سیستم‌ قضایی «پیامدهای» شدیدی برای سرقت لحاظ کند، آنگاه می‌توان امیدوار به کاهش تعداد سارقان در جامعه بود. افزون بر آن، از نگاه‌ درمانی به سارقان کم‌سن و سال نیز نباید غافل بود؛ چه، چنین افرادی ممکن است بر اثر عواملی چون آسیب‌های جزئی مغزی و کژکارکردی روانی، ناهشیارانه دست به چنین رفتارهایی بزنند.
*معاون اجتماعی ناجا


Page Generated in 0/0080 sec