محسن شهمیرزادی: «زیزیگولو آسی پاسی درا کوتا تا به تا» جمله جادویی بسیاری از ما متولدان دهه 60 برای کارهای خارقالعادهمان بود؛ کارهایی که عمدتا فقط در تخیلاتشان امکان وقوع داشت و در بدترین حالت نیز خرابکاریهایی در واقعیت رقم میزد اما باز هم این نسل اعتقادی عجیب به این عبارت جادویی داشتند که بالاخره یک روزی و یک جایی به دردشان خواهد خورد. فقط «زیزیگولو» نبود که میتوانست اینچنین در دل و ذهن بچههای دهه خودش نفوذ کند؛ «مجید دلبندم»، «کلاهقرمزی»، «سنجد»، «مخمل»، «کپل»، «هادی و هدی» و... تنها بخشی از عروسکهای محبوب دهههای 60 و 70 بودند که نوستالژی آنها هنوز با یاد خوش از خاطره جوانها و میانسالان امروزی میگذرد. اما بعید به نظر میرسد نوجوانهای امروز و جوانهای آینده، نوستالژی خاصی با عروسک تلویزیونی و سینمایی داشته باشند. شاید اگر از آنها در آینده بپرسید کدامیک از عروسکهای سینما و تلویزیون را بیشتر از همه دوست دارید، نتوانند اسمهای زیادی را بهخاطر آورند و در نهایت با بیحالی بگویند چیزهایی از «جنابخان» و «پنگول» یادشان هست.
این روزها فیلم سینمایی موزیکال و عروسکی «خالهقورباغه» روی پرده رفته است. فیلمی از افشین هاشمی که کاراکتر خالهقورباغه را از سالهای دور به امروز کشانده تا بار دیگر عروسکها بر پرده سینما بدرخشند. به همین بهانه نگاهی خواهیم داشت به عروسکهای سینما و تلویزیون که سالهاست بازارشان از سکه افتاده است و در نگاه مردم مهجور ماندهاند.
بهشت عروسکها
دهههای 60 و 70 پر بود از کاراکترهای عروسکی که تلویزیون و سینمای کودک را قرق کرده بودند. مرضیه برومند و ایرج طهماسب از جمله پیشتازان این اتفاق محسوب میشدند که خیلی زود با خلق کاراکترهای عروسکی جذاب دل مخاطبان کودک و بعضا بزرگسال خود را به دست آوردند.
سالهای ابتدایی دهه 60، تشویق بچهها برای مدرسه رفتن باعث شد تا جُنگی به نام «مدرسه موشها» تولید شود اما تولید سریالی این مجموعه مدتی بعد به پیشنهاد شبکه یک رقم خورد و مرضیه برومند، موشهای دوستداشتنی را 3 سال میزبان خانوادههای ایرانی کرد. برومند سال 64 نسخه سینمایی آن را نیز تولید کرد و یکی از پیشگامان سینمای عروسکی روی پرده نقرهای شد.
مرضیه برومند سالهای پایانی جنگ را با «خونه مادربزرگه» همراه کرد. اثری که خیلی زود در میان بچهها جا باز کرد و کاراکترهای باورپذیر و مطابق واقعیتش، برای آنها ماندگار شد. «مخمل» از جمله برجستهترین عروسکهای این سریال بود که در قالب گربه، دشمنی بسیاری با شخصیت آقای «حنایی» و «گل باقالی خانوم» داشت اما پس از به دنیا آمدن دختر آنها یعنی «نبات» داستان تغییر میکند و به او علاقهمند میشود. شاید بتوان تیتراژ «خونه مادربزرگه» را به عنوان ماندگارترین تیتراژ تلویزیون معرفی کرد که صبحهای جمعه بچهها را به شوق گوش دادن «خونه مادر بزرگه هزار تا قصه داره، خونه مادربزرگه شادی و غصه داره...» سحرخیز میکرد. یک مورچه شاخکدار نه چندان خوش ریخت؛ این توصیفی است که میتوان از «کلاهقرمزی» در ابتدای دهه 60 بیان کرد. مورچهای که در یک برنامه کودک به نام «چتر» حضور پیدا کرد و ایرج طهماسب را برای استفاده از خود در برنامههایش ترغیب کرد. حذف شاخکها و چسباندن بینی به صورت آن مورچه شاخکدار باعث شد در ابتدای دهه 70 برنامه «جغجغه و فرفره» کاراکتر جدیدی به خود ببیند. اما سالها طول کشید تا طهماسب ترجیح دهد بار دیگر از آن استفاده کند و بنا داشت دستی به سر و رویش کشیده و او را تنها در یک قسمت از برنامهاش مورد استفاده قرار دهد. اما حالا آن مورچه شاخکدار تبدیل به یک کودک سمج و سادهدل شده بود و خیلی زود «کلاهقرمزی» به دل مردم نشست. از آن به بعد بود که ایرج طهماسب «کلاهقرمزی» را بهتر شناخت و پای او را به سینما کشاند. از سال 73 دیگر «کلاهقرمزی» یکی از محبوبترین عروسکهای سینما و تلویزیون شده بود. بعد از آن «کلاهقرمزی» بارها در قالب فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی ظاهر شد و خود را از مهلکه دهه 80 نجات داد. مرضیه برومند
بعد از درخشش در دهه 60، «زیزیگولو»ی محبوب را در دهه 70 خلق کرد. عروسکی جادویی که از عالمی دیگر به این دنیا آمده و روایت داستانش برای کودکان بهانهای برای آموزش آداب معاشرت بود. «زیزیگولو» را میتوان اولین عروسک فانتزی برای کودکان دانست که برخلاف آثار قبلی برومند ما به ازای بیرونی نداشت و عبارت معروف او در برآورده کردن آرزوها (زیزیگولو آسی پاسی درا کوتا تا به تا) باعث شده بود به دنیای خیالی بچهها شکلی جدید بدهد. «مجیدجان دلبندم» از دیالوگهای فراموشنشدنی است که هنوز هم هستند افرادی که در قبال اشتباه لفظی یک کلمه آن را به کار ببرند. کاراکتر «مجید» با دستهای بلند و اشتباه مدام او در تلفظ کلمات، سریال مجید دلبندم را به تلویزیون آورد. اثری از رضا عطاران که پیش از آن از کاراکتر مجید در یکی از آیتمهای سیب خنده استفاده کرده بود اما خیلی زود به استعداد او پی برد و آن را سوژه سریال جدید خود کرد.
دهه 80، دهه فراموشی
دهه 80 را میتوان دهه فراموشی عروسکهای محبوب تلویزیون دانست. بعد از این دهه رونق از بازار آنها افتاد و دیگر کمتر اثر ماندگاری پس از آن تولید شد. اگرچه در این دهه تعداد اندکی از عروسکهای جدید به چشم میخورند اما برخی از دل دهههای 60 و 70 تلاش داشتند خود را زنده نگه دارند. «کلاهقرمزی» در سال 1381، نسخه دوم سینمایی خود یعنی «کلاهقرمزی و سروناز» را روانه سینماها ساخت که از قضا در گیشه موفق جلوه کرد. 10 سال بعد یعنی در سال 91 نیز فیلم «کلاهقرمزی و بچه ننه» اگرچه فروش نسبتا خوبی را تجربه کرد اما فروش 7 میلیاردی این فیلم برای آن موفقیت بسیار چشمگیری محسوب نمیشد، چرا که «کلاهقرمزی» از سال 88 برنامه تلویزیونی خود را در ایام نوروز از شبکه 2 روی آنتن برده بود و اقبال چشمگیر کودکان و بزرگسالان پیشبینیهای بهتری را برای این مجموعه سینمایی رقم میزد. هرچند مجموعه تلویزیونی «کلاهقرمزی» تا عید امسال هم روی آنتن رفته است اما این کاراکتر دوستداشتنی نقش محوری در آن ندارد و رقبای جذاب «کلاهقرمزی» در برنامه او باعث شدهاند از محبوبیتش کاسته شود.
مرضیه برومند که 2 دهه پررونقی را از سرگذرانده بود، تلاش داشت عروسکهایش را همچنان زنده نگاه دارد اما سالهای بسیاری نیاز بود تا برومند بالاخره تصمیم بگیرد «شهر موشهای 2» را در سال 1393 روی پرده سینما ببرد. اثر پرخرج برومند ۱۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان فروش داشت و نشان داد اگرچه تحولات، عروسکها را به کنج انبارها تبعید کرده است اما هنوز اقبال به این اسفنج و سیم و پارچههای جاندار فراوان است. سالهای گذشته از «عادل بزدوده» سازنده عروسکهای مجموعه «خونه مادربزرگه» نقل شده بود وقتی او برای امانت گرفتن عروسکهای این مجموعه به آرشیو مراجعه کرده، متوجه شده تمام عروسکهای «خونه مادر بزرگه» و «هادی و هدی» نابود شده است و او از دیگر عروسکهای تلویزیونی خبر ندارد.
اما سالهای پایانی دهه 80 و آغاز دهه 90 «پنگول» توانست بعد از مدتها توجه کودکان ایرانی را به خود جلب کند. کاراکتر «گربه آوازخوانی» که با صداپیشگی هومن حاجیعبداللهی توانست در برنامه رنگینکمان شبکه تهران خوش بدرخشد. «پنگول» در فیلم سینمایی «شهر گربهها» نیز حضور پیدا کرد. «جنابخان» دیگر عروسک جذاب ایرانیها در دهه 90 است که بعد از حضور در فیلم سینمایی «کوچه مروارید» به خندوانه آمد و این روزها این کاراکتر مغرور، باهوش و در عین حال طناز و سادهدل بسیار در میان مخاطبان بزرگسال خود جا باز کرده است.
در حسرت نوستالژی!
با وجود اینکه همچنان تعداد اندکی از عروسکها در 2 دهه اخیر نزد مخاطبان خود زنده هستند اما کاهش قابل توجه رونق آنها در این چند سال اتفاق ناگواری محسوب میشود. عروسکهایی که بهترین راه انتقال تربیت و ادب زندگی به کودکان محسوب میشدند، این روزها جای خود را به مجموعههای ابرقهرمانی هالیوودی دادهاند. بسیاری رونق صنعت انیمیشن و قدرت بالای تخیل در انیمیشن را علت رکود عروسکها میدانند. نباید از این غافل شد که جذابیتهای پرقوت انیمیشن خیلی راحت میتواند کودک را از مشاهده عروسکهای ملالآور پشیمان کند و نظر او را نسبت به برنامه مورد علاقهاش تغییر دهد. در این میان اما خلاقیت بالا نهتنها این امکان را در خود دارد که عروسکی را محبوبتر از کاراکترهای انیمیشن جلوه دهد، بلکه همین کاراکتر دوستداشتنی میتواند به عنوان بدلی در برابر ابرصنعت انیمیشن دنیا حاضر شود و راوی فرهنگ اصیل و آداب صحیح زندگی ایرانیها باشد.
نبود پیوست فرهنگی از دیگر معایب عروسکهای تلویزیونی و سینمایی ما محسوب میشوند. زنجیره ارزش کاراکترهای هالیوودی با عروسک، تیشرت و سایر المانهایش تکمیل میشود اما کمتر پیش آمده عروسکهای ایرانی محبوب در دستان کودکان دیده شوند. عکس این اقدام هنگامی است که دارا و سارا بدون هیچ پیشینه رسانهای در بازار حضور پیدا کنند و همانطور که رهبر انقلاب از این اتفاق به عنوان یک شکست یاد کردند، «دارا و سارا» هم خیلی زود از روی تاقچهها محو شدند. کاهش خلاقیت فیلمسازان از دیگر اتفاقات ناگواری است که در 2 دهه اخیر رخ داده است و اقبال حداکثری به ساخت آثاری با مضامین رئالیسم سیاه باعث شده از ابعاد فراوان فرهنگی و اقتصادی سینمای کودک غافل شویم. حال آنکه هالیوود در سینمای جدی خود هم تخیل و دنیای غیرمعمولی را برای جذب مخاطب خود در اولویت قرار داده و به سرعت ذائقه مخاطبان جهانیاش را به سمت خود متمایل کرده است.