1- دکتر «سیدعلی موسویگرمارودی» از چهرههای ارزشمند و ماندگار تاریخ ادبیات ایران است.
وجه و شأن و مقام استاد موسویگرمارودی با وی همراه است، نیازی به تعریف و تمجید کسی ندارد و من در مقام احترام و وظیفه عرض میکنم وی از جمله چهرههای استثنایی تاریخ معاصر ایران است، چرا که وی در عین حال که شاعر بزرگی است، محقق و پژوهشگر برجستهای هم هست و نیز در ترجمه قرآن مجید و صحیفه سجادیه، ادیبانه و محققانه دست به قلم برده است. گرمارودی در سرودن قصیده، استاد است، در همان حال دستی توانا در سرودن شعر سپید دارد و از شاعران شاخص این عرصه است.
علاوه بر این، موسویگرمارودی از جمله شاعرانی است که نهتنها شعرش بین دوستداران شعر آیینی و شیعی پرطرفدار است، بلکه وی در پیش از انقلاب نیز اشعارش، بویژه اشعار سپیدش در جامعه روشنفکری از جایگاه والایی برخوردار بوده است؛ شاعری که با سربلندی در پیش از انقلاب، در جامعه روشنفکری نیز اشعار مذهبی و شیعی خود را با افتخار و اعتمادبهنفس ارائه میداده و همواره نیز به واسطه اشعار پیشرو و والایش، از احترام یک شاعر مطرح و شاخص برخوردار بوده است.
2- استاد سیدعلی موسویگرمارودی از جمله شاعرانی است که از کهنترین قالبهای شعر پارسی تا جدیدترین قالبها و شیوههای شعر پارسی را آزموده و در اغلب این آزمونها سربلند بیرون آمده است. اگر به قصیدههای بالا و والای «کوه دماوند» و «شب شراب و شب خون» او بنگریم، باور نمیکنیم این همان سراینده اشعار سپید مشهور «درخت»، «شعر»، «خط خون» و «در سایهسار نخل ولایت» است؛ سراینده همان اشعار مشهور سپیدی که دو نمونه آن برای امیرالمؤمنین و امام حسین علیهماالسلام است؛ همان شاعری که دست از دامان رباعی و مثنوی و چهارپاره و قطعه که هیچ، حتی گویا دست از سرودن ترکیببند و ترجیعبند و مسمط و مستزاد هم برنداشته است.
با این همه، میتوان گفت گرایش و جدیت استاد گرمارودی به سمت ادبیات و شعر پس از جنبش ادبی نیما بیشتر است و در کل، استاد بیشتر به عنوان یک شاعر متعلق به نسلهای بعد از نیما و شاعر جریانهای شعر نو و نیمایی به حساب میآید. بیشترین اشعار خوب گرمارودی را نیز میتوان از اشعار نو او انتخاب کرد و مشهورترین اشعار وی نیز اشعار نو او هستند؛ هرچند در این یادداشت قرار است مجموعه «تا محراب آن دو ابرو»ی استاد که مجموعهای از مثنوی، ترکیب، چهارپاره و رباعی است، مورد بررسی اجمالی قرار بگیرد.
3- مثنویهای موسویگرمارودی پیرو زبان و بیان شعر کهن است و پا جای پای مثنویسرایان پیشین گذاشته است؛ پیرو مثنویهایی که تعلیم میدهند:
«جهان چون دستخط کردگار است
خدا خود برترین آموزگار است»
یا
«نوجوان کشتزار پاک خداست
بذر حرف اندر آن مکار، خطاست
خواهی ار حاصلی از آن برداشت
بنگر تا در آن، چه باید کاشت
آب این نونهال، کردار است
وز عمل این گیاه را بار است»
و دیگر اینکه یا بهار را میستاید یا اینکه بهار را بهانه کرده و آن را خونین تصویر کرده برای بیان مبارزه علیه ظلم به کار میبرد یا درصدد است اسطورهای از میان ایشان را بستاید:
«بهارا، سیهپوش و غمگن نشین
میارای بیهوده، چهر زمین»
و شعرهایی که شاعر در سوگ و ستایش امامان بزرگوار حضرت علی(ع) و حضرت مهدی(عج) و نیز شهدای انقلاب یا پدر و خواهرش سروده است. مثنویهای گرمارودی حول همین موضوعات میچرخد و مضمونآفرینی میکند اما ببینیم زبان، این مهمترین عنصر تعیینکننده شعر و شعریت شعر در این میان چه نقشی دارد و استاد گرمارودی با آن چه نقشی به حیات آنها میزند؛ خاصه که زبان استاد، زبانی فصیح و بلیغ است و در هر قاب و قالب و به هر شیوهای که بسراید، به صورت طبیعی، زبان فصاحت و بلاغت را از دست نمیدهد:
«جهان شد ز کارآفرین چون بهشت
که چون او کسی تخم نیکی نکشت»
یا:
«خدایا سینه مالامال عشق است
دلم آشفته احوال عشق است
هزاران پارهام کن سنگ در سنگ
برآور جان جانم را فراچنگ
الهی سنگ سامانم بسوزان
مرا با شعله خود برفروزان»
ناگفته نماند نوگراییهای گرمارودی در مثنویهایش اگرچه آشکار است و قابل بحث اما با این همه، تا حد و اندازهای نیست که بتوان گرمارودی را با آن، از این منظر، شناخت و شناساند.
4- بخش «ترکیب» که در ستایش حضرت فاطمه زهرا(س) است، دارای سطرهای روان و پرتصویر و سرشار از تشبیهات زیباست و در آن تشبیهات، جای پای گفتار و کردار دختر نبی اکرم نیز پیداست، چرا که شاعر بر تاریخ و احادیث و روایات احاطه کافی دارد. یعنی به این دلیل، این اشارات از گرمارودی بعید نیست:
«پدر به دست تو گر مینهاد بوسه، بجاست
که دست پاک تو و همسر تو، دست خداست
وگر نبود علی، همسرش نبود کسی
که با غزاله دین شیر حق فقط همتاست
چقدر سادگی زندگیت شیرین است
بساط خانه تو لیف ساده خرماست
تمام مهر تو آب است و چند درهم سیم
همان که در نظرت هیچ نیست، این دنیاست
محل زندگیات یک اتاق روشن و سبز
به طول مهر، به ابعاد پاکی و تقواست...»
5- گرمارودی 3 چهارپاره پیوسته خود را نیز در این دفتر گنجانده؛ 3 شعری که نسبت به مثنویها و ترکیبهای کتاب، از سطح نازلتری برخوردار است؛ هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ صورت شعر و زبان آن. دو چهارپاره دیگر هم تقریباً از اشعار بیرمق این کتابند که اگرچه تصویرپردازیهای شاعرانه دارند اما جان بیتاب شاعرانه ندارند و حرف آخرشان بر این پایه و مایههاست:
«ای کاش در جزیره بینامی
آن دورهای دور، درختی بود
بر آن، دلم چو مرغک آرامی
سر زیر پر گرفته و میآسود»
6- بخش پایانی، بخش رباعیات است که این بخش هم مثل بخش قبلی کمجان و بیرمق است. به هر حال گویا قرار بر این بوده که کلیات اشعار استاد گرمارودی بر اساس قالبها در چند کتاب، با نامهای مختلف دستهبندی و چاپ شود و این رباعیات هم جزو کارنامه استاد سیدعلی موسویگرمارودی است که در مجموعه «تا محراب آن دو ابرو» آمده که دربرگیرنده مثنویها، ترکیبها، چهارپارههای پیوسته و رباعیات است.
اگرچه زمان داور و منتقد قهار و بیرحمی است اما با همه اینها، از همه باانصافتر و هوشیارتر هم هست، چون همیشه بزرگی و ارجمندی شاعران را بر اساس بهترین اشعارشان میسنجد، نه بر اساس دیگر اشعارشان. از این رو است که ما بهار و پروین و فرخییزدی و شهریار و نیما و اخوان و سپهری و دیگر بزرگان شعر معاصر را با همان 10، 20 یا 30 شاهکار و شعر خوبشان میشناسیم و ارج مینهیم، نه با دیگر اشعارشان. بالطبع ما نیز همچون زمانه، موسویگرمارودی را با اشعار سپید «درخت» و «شعر» و دو شعر سپید بلند دیگر که برای حضرت علی(ع) و حضرت حسین(ع) سرودهاند با نامهای «در سایهسار نخل ولایت» و «خط خون» و دیگر اشعار بلند و ارجمند سنتی و نوینش میستاییم و در پایان نیز با آوردن بهترین رباعی بخش پایانی مجموعه شعر «تا محراب آن دو ابرو»ی سیدعلی موسویگرمارودی، این یادداشت را به پایان میبریم:
«دانی دل لاله از چه رو پر خون است
فانوس شقایق ز چه آتشگون است
این یک ز تف عشق علی میسوزد
و آن نیز، ز خون پاک او گلگون است».