سیدامیر میری: در روزها و ماههای اخیر، بحث بر سر اقتصاد ایران از مراکز علمی و دانشگاهی به خیابان کشیده شده و همچنان که خبری از سوی دولتمردان در باب حل مشکلات اقتصادی به گوش نمیرسد، مردم نیز هر روز بیشتر از گذشته نسبت به آینده ناامید میشوند. مشکل اصلی اقتصاد ایران غیر از افزایش بیوقفه نرخ ارزهای خارجی، بیکاری، تعطیلی کارخانهها و کاهش درآمدهای مردم، نبود کارشناسان با جرأت و همچنین دولتمردانی است که به صدای بخش علمی و دانشگاهی کشور گوش کنند. مشکلات اقتصادی امروز ایران اگرچه پیچیده به نظر میآید؛ با این حال نمونههایی از این دست مشکلات در دیگر کشورهای جهان نیز وجود داشته است. کشور ترکیه در زمان «بولنت اجویت» دارای تورم افسارگسیخته بود. کشورهای شرق آسیا در اواخر دهه 90 میلادی دچار کاهش ارزش پول ملی خود شدند. بیشتر از یک دهه از فروپاشی اقتصاد آرژانتین نمیگذرد. آمریکا 10 سال پیش با یکی از بدترین بحرانهای اقتصادی خود روبهرو شد. با این حال هیچ کشوری نیست که در بحران فرورفته و از آن بیرون نیامده باشد. با این وجود به نظر میرسد ایران از این قاعده مستثناست. مردم صبور ایران امروز بیش از همیشه نسبت به اقتصاد بدبین و خشمگین هستند. چرا؟ دلیل آن یک چیز بیشتر نیست؛ سردرگمی و نبود نقشه راه واقعی برای اقتصاد ایران. اقتصاد، علم دو دو تا چهار تاست که هر دولتی و هر حزبی در هر جای جهان باید به قواعد آن عمل کند. مشکلات امروز ایران نیز خیلی پیچیده نیست و اکثر اقتصاددانان بر راهحلهای برونرفت از آن متفقالقول هستند با این حال چرا مشکل ایران سالهاست حل نمیشود؟
مشکل اصلی ایران این است که کارشناسان دولت واقعیتها را نمیبینند. برای مثال در زمان دولت دهم که قیمت ارز 3 برابر شد، بسیاری از کارشناسان دولتی متفقالقول گفتند این رویه به نفع صادرات ما است. با این وجود صادرات ما تغییری نکرد. دلیلش یک چیز بود؛ دولتیها و کارشناسانشان ندیدند ما صنعتی نداریم که بتوانیم صادر کنیم. ماهیت امروز اقتصاد ایران چیست؟ این نخستین سوالی است که باید به آن پاسخ دهیم. آیا ما مزیت نسبی در تولید کالا و صادرات کالاهای صنعتی داریم یا در ارائه خدمات فنی- مهندسی از قابلیت بهتری برخوردار هستیم؟ وقتی در ایران ما نمیدانیم چه میخواهیم انجام دهیم، نمیتوانیم فرصتها و تهدیدهایمان را بشناسیم. ما هنوز نمیدانیم توانمندیهایمان در کدام حوزههاست. در این کره خاکی 2 ابرقدرت اقتصادی وجود دارد؛ چین و آمریکا. اقتصاد چین بیشتر بر مبنای صادرات کالا به اقصی نقاط جهان است تا صادرات خدمات و بر عکس آن بیشتر اقتصاد آمریکا بر اساس صادرات خدمات به دیگر کشورها استوار است.
در کشور چین هر قدر ارزش یوآن پایین باشد، به نفع مردم و اقتصاد کشور است و بر عکس آن در آمریکا افزایش ارزش دلار باعث افزایش رفاه مردم میشود. دیگر کشورهای جهان نیز همواره سعی میکنند چنین نقشی در منطقه جغرافیاییای که در آن حضور دارند برای خود تعریف کرده و آن را بهوجود آورند. کشورهای «خدماتمحور» کشورهایی هستند که از دانش و نیروی تحصیلکرده خوبی برخوردارند و به دلایل متعدد مانند مسائل ژئوپلیتیک یا حتی مسائل اجتماعی، پتانسیل بیشتری در ارائه خدمات دارند تا تولید کالا. در نقطه مقابل، کشورهای تولیدکننده کالاهای صنعتی هستند که میتوانند کالاهایی با قیمت مناسب و کیفیت بالا تولید کنند، مانند ترکیه در منطقه غرب آسیا. حالا باید چه کرد؟ ابتدا باید تواناییهایمان را بشناسیم و تهدیدها و فرصتها را دریابیم. برای مثال ایران دارای 3 مزیت نسبی است؛ اول در بخش نفت و گاز که خدادادی ما مقدار زیادی از آن را در اختیار داریم. دومین مزیت، بخش معادن ما است که ایران از این حیث، کشوری بسیار غنی محسوب میشود. بخش کشاورزی سومین مزیت ما محسوب میشود. دلیل آن هم کشیده شدن ایران در طول جغرافیایی زمین و اختلاف دمایی میان شمال با جنوب ایران است و این امکان را میدهد که ما هر 4 فصل سال توانایی برداشت محصول را داشته باشیم.
بخش کشاورزی که خود یکی از مزیتهای ما محسوب میشود و میلیونها نفر در آن مشغول به کار هستند، امروز تهدیدی برای حیات ایران هم هست. ایران امروز با مشکل آب مواجه است. این یک تهدید است. حال باید از خودمان بپرسیم: آیا باید بخش کشاورزی را تعطیل یا از کشت محصولات پرمصرف آبی اجتناب کنیم؟ برای مثال باید از خودمان بپرسیم: آیا بخش کشاورزی در استان اصفهان برای ما اهمیت دارد، یا بخش صنعتی این استان مانند کارخانههای ذوبآهن که مقدار زیادی آب مصرف میکنند؟ اینها سوالاتی است که جواب دادن به آنها سخت نیست و باید دو دو تا کرد و بعد از جواب دادن به آنها باید عمل کرد. آیا تولید برنج و هندوانه را نمیتوانیم متوقف کنیم و آنها را وارد کنیم و از سوی دیگر به تولید محصولاتی مانند گندم و جو بپردازیم؟ آیا بهتر نیست به کشت و تولید آووکادو که 50 سال پیش در ایران کشت میشد بازگردیم؟ محصولی که میتواند ارزآوری بهتری از هندوانه داشته باشد. مشکل امروز ایران سردرگمی و نبود نقشه راه است که به دلیل نبود کارشناسان شجاع و مجرب از سویی و همچنین نبود گوش شنوا از سوی دولتمردان به آن دچار شدهایم. اول باید مسیر را مشخص کرد. اگر بدانیم چه میخواهیم، میتوانیم راههای رسیدن به آن را ترسیم کنیم. شفافیت مهمترین اصل در توسعه اقتصاد است. باید یکبار برای همیشه به چند نرخی بودن ارزهای خارجی پایان داد. مطمئنا در ابتدا سختیهایی وجود دارد ولی نتایج آن بسیار بیشتر و بهتر از آنچه امروز است خواهد بود. اگر شفافسازی را شروع کرده و ماهیت اقتصاد را مشخص کرده باشید و برنامههای مدون را نیز به اجرا گذاشته باشید سختیهای مسیر نتایج شیرینی را در پی خواهد داشت. یکبار برای همیشه باید به این مسائل پایان داد. تاریخ نشان داده بحرانهای اقتصادی به مرور زمان به بحرانهای امنیتی تبدیل میشود. اگر امروز حواسمان نباشد، فردا خیلی دیر است.