تاریخ جمهوریت در ایران باستان
اگر برگزاری انتخابات را مهمترین نشانه وجود جمهوری در یک کشور بدانیم باید دانست در تمام تاریخ ایران تا زمان «مظفرالدین شاه» هیچ اقدامی برای برگزاری انتخابات و نظرخواهی از مردم در امر کشورداری انجام نشده است. به عبارت دیگر در زمانی که وجود برخی انواع دموکراسی یا جمهوری در یونان و روم سبب پیدایش مباحثی حول نقش مردم در تعیین سرنوشت خودشان شده بود، ایران در میان سلسلههای پادشاهی دست به دست میشد و کوچکترین حقی برای عموم مردم در اداره کشور وجود نداشت. ماهیت پاتریمونیالیستی حکومت سبب میشد منافع طبقه شاهی بر منافع عمومی ترجیح داشته و اساساً هیچ تفکیکی درباره این دو حوزه از حقوق (خصوصی و عمومی) انجام نشود. در این میان حتی اگر برخی از وجود مجلسی همچون مجلس مهستان در زمان اشکانیان سخن میگویند، باید دانست آن مجلس متشکل از اشراف و بزرگان بوده و در واقع ماهیتی الیگارشیک داشته است.
انتخابات در عهد قاجار
تقریباً تا پایان دوره قاجاریه هیچ اهتمامی برای دخالت دادن مردم در امر سیاست وجود ندارد. در نهایت پس از انقلاب مشروطه در مرداد 1285 خورشیدی، مظفرالدین شاه قاجار با پذیرش حکومت مشروطه فرمانی مبنی بر برگزاری انتخابات مجلس برای مشاورت و کمک به وزرای دربار صادر کرد:
«مصمم شدیم مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف، به انتخاب طبقات مرقومه، در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مدافعه لازم را به عمل آورد». برابر ماده یک نظامنامه انتخابات، رأیدهندگان به 6 گروه تقسیم میشدند: شاهزادگان و قاجار، علما و طلاب، اعیان، بازرگانان، مالکان و کشاورزان و پیشهوران که هر طبقه نمایندگانی برمیگزید اما همچنان که مشاهده میشود عموم مردم و رعایا از شرکت در انتخابات محروم بودند. مطابق ماده 2 این نظامنامه انتخابکنندگان باید دارای مقامات ذیل باشند: اول: سن آنها کمتر از 25 سال نباشد. دوم: رعیت ایران باشند. سوم: معروفیت محلیداشته باشند. چهارم: ملاکین و فلاحین آنها باید صاحب ملکی باشند که هزار تومان قیمت داشته باشد. پنجم: تجار آنها حجره و تجارت معینی داشته باشند. ششم: اصناف آنها باید از اهل صنف و کار معین صنفی داشته باشند و دارای دکانی باشند که کرایه آن دکان مطابق کرایههای حد وسط محلی باشد. مجالس ششم تا دوازدهم در دوره پادشاهی پهلوی اول برگزار شد. در مجالس دوره رضاخانی ترکیب مجلس توسط شخص رضاشاه تعیین میشد و مجلس به صورت نهادی بیتأثیر درآمده بود. معالوصف شاه اصرار داشت که همه اقدامات اجرایی به تصویب قوه مقننه برسد. لاجرم مجلس، هرچند به شکل تشریفاتی، به کار خود ادامه داد.
ادوار انتخابات مجلس در عهد قاجار
دوره اول: دوره اول مجلس شورای ملی مهر 1285 خورشیدی با نطق افتتاحیه مظفرالدین شاه گشایش یافت. این مجلس توانست قانون اساسی ایران را که مشتمل بر 51 اصل بود دی ماه 1285 به امضای مظفرالدینشاه و پس از فوت وی متمم قانون اساسی را مهر 1286 به امضای محمدعلی شاه برساند. مجلس اول، تیر 1287 شمسی به دستور «محمدعلی شاه» به توپ بسته شد.
دوره دوم: مجلس دوم پس از حدود یک سال و 5 ماه از به توپ بسته شدن مجلس اول فروردین 1288 شمسی افتتاح شد اما درپی اولتیماتوم روسیه دی 1289 شمسی منحل شد.
دوره سوم: مجلس سوم پس از 3 سال از زمان انحلال مجلس دوم، آذر 1293 شمسی توسط احمدشاه افتتاح شد اما این مجلس نیز به علت شروع جنگ اول جهانی و با ورود نیروهای روس، انگلیسی و عثمانی به کشور پس از یک سال منحل شد.
دوره چهارم: مجلس چهارم حدود 5/5 سال بعد، اول تیر 1300 شمسی توسط احمدشاه گشایش و 30 خرداد 1302 شمسی پایان یافت.
دوره پنجم: پنجمین دوره مجلس 22 بهمن 1302 شمسی افتتاح شد در 22 بهمن 1304 شمسی خاتمه یافت. انتقال قدرت به پهلوی، تصویب لایحه نظام وظیفه اجباری، لغو القاب اشرافی چون الدوله، السلطنه و الممالک و الزام همه مردم به دریافت شناسنامه و اختیار کردن نام خانوادگی از مهمترین مصوبات این مجلس است.
جمهوریت در زمان پهلوی اول
با انتخاب رضاخان به پادشاهی عملاً جمهوریت و انتخابات در ایران از بین رفت. سوابق نظامی رضاخان و روحیات خاص او در اداره کشور امکان هرگونه تأثیر مردم در تعیین سرنوشتشان را از بین میبرد. «یرواند آبراهامیان» درباره مجلس ششم تا دوازدهم در عصر رضاخان اینگونه مینویسد: «مجالس ششم تا دوازدهم در دوره پادشاهی پهلوی اول برگزار شد. در مجالس دوره رضاخانی ترکیب مجلس توسط شخص رضاشاه تعیین میشد و مجلس به صورت نهادی بیتأثیر درآمده بود. معالوصف شاه اصرار داشت همه اقدامات اجرایی به تصویب قوه مقننه برسد. لاجرم مجلس، هرچند به شکل تشریفاتی، به کار خود ادامه داد». رضاخان که خود با کودتا علیه حکومت قاجار در زمانی که احمدشاه قاجار به اروپا رفته بود به حکومت رسیده بود، در نهایت به همان روش از سلطنت عزل شد. پس از اشغال ایران توسط نیروهای روس و انگلیس، بریتانیا در پیامی به رضاخان چنین نوشت: «ممکن است اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد».
جمهوریت در زمان پهلوی دوم
محمدرضا پهلوی میراثدار یک پادشاهی بهوجود آمده از کودتا بود. در 7 سالگی ولیعهد کشور بزرگ ایران میشود و مدل زمامداری پدر از او نیز فردی بیتوجه به مردم در حکومت تربیت میکند. زمانی که در 22 سالگی به پادشاهی رسید خود را مدیون مصالحه انگلیس برای پذیرش پادشاهیاش میدانست. همین امر او را از مردم و روابط دوجانبه میان حاکم و ملت بینیاز میکرد، از این رو از همان ابتدا گفتمان سیاسی خود را بر پایه اتکا به بیگانگان مفصلبندی کرد.
بر همین اساس در حین جنگ دوم جهانی وقتی سران کشورهای انگلیس، آمریکا و شوروی (وینستون چرچیل، فرانکلین روزولت و ژوزف استالین) برای شرکت در کنفرانس تهران به تهران میآیند بدون پذیرش دعوت و میزبانی شاه ایران به سفارتخانههای خود میروند. تنها استالین است که به دیدار او میرود. در این حال شاه ایران در کمال خفت به دیدار 2 نفر دیگر در سفارت شوروی به عنوان محل برگزاری کنفرانس میرود. برخی معتقدند او از اینکه اینگونه تحقیر شد، رنجید و این رنجش هرگز التیام نیافت. تمایل شاه به افزایش بیقید و شرط قدرت، او را به وادی اعمال غیردموکراتیک میکشاند. دی 1327 شایعاتی به وزارت امور خارجه آمریکا رسید که شاه به دنبال فرصتی برای اصلاح قانون اساسی مشروطه و بالابردن قدرت خود در مقابل مجلس است. تنها یکماه بعد در 15 بهمن با ترور نافرجام شاه در دانشگاه تهران، او بهانه کافی برای این کار را به دست آورد. به تعبیری این ترور یک موهبت در لباس مبدل برای شاه بود، چرا که شاه با برقراری حکومت نظامی در همان زمان هم انتخابات مجلس مؤسسان را برگزار کرد و هم مصوبه تشکیل مجلس سنا را گذراند که مطابق آن نیمی از سناتورها به وسیله خود شاه انتخاب میشدند. یک پژوهشگر آمریکایی درباره نوع عملکرد شاه پس از ترور و میل او به خودکامگی چنین مینویسد: «همه آثار رهبر بودن، در شاه ناپدید شده است. او که تاکنون تظاهر میکرد مایل است رهبری «پیشرفت و اصلاحات» را برعهده داشته باشد، در عمل، نه توانایی این رهبری را دارد و نه شخصیت لازم برای اینکار را».
کودتای 28 مرداد
تلاش محمد مصدق، نخستوزیر برای محدود کردن قدرت شاه در چارچوب قانون اساسی مشروطه عملاً به اختلاف عمیق میان او و شخص محمدرضا انجامید. به همین جهت شاه یک سال پس از اعتراضات 30 تیر 31 در 28 مرداد 32 با هماهنگی سازمانهای مخفی انگلیس و آمریکا طی یک کودتا علیه دولت قانونی مصدق اوج دیکتاتوری خود را به نمایش گذاشت و نخستوزیر را در دادگاه نظامی محاکمه و به احمدآباد تبعید کرد.
انتخابات مجلس پس از کودتا
پس از کودتای 28 مرداد، فعالیت سیاسی نیروهای ملیگرا ممنوع شد. محمدرضا برای نشان دادن ژست مردمدوستی خود، 2 نفر از نزدیکان خود یعنی منوچهر اقبال و اسدالله علم را مأمور تشکیل 2 حزب ملیون و مردم کرد. به دنبال اختلاف این 2 حزب بر سر مساله تقلب در انتخابات، شاه هر دو حزب را منحل و حزب فراگیر رستاخیز را تشکیل داد. شاه معتقد بود این حزب تنها حزب قانونی کشور است و «هرکسی مایل نیست به این حزب بپیوندد، باید کشور را ترک کند». در انتخاباتهای پس از کودتا پیروزی و کسب کرسیهای مجلس شورای ملی و مجلس سنا منحصراً در اختیار احزابی چون مردم، ایران نوین، رستاخیز و... بود. در مواردی مثل انتخابات بیستم در سال 39 آنچنان تقلب وسیعی در انتخابات رخ داد که شاه مجبور شد انتخابات را باطل اعلام کند. در این انتخابات با وجود اجازه به اعضای محبوب جبهه ملی برای نامزدی در انتخابات اما حتی یک کرسی هم نصیب ایشان نشد. نمونه دیگر در انتخابات خرداد 54 بود که تمام 268 کرسی مجلس شورای ملی و مجلس سنا، به حزب سلطنتطلب رستاخیز رسید(!)
انقلاب مردمی علیه شاه
در نهایت به دلیل بافت متمرکز حکومت سلطنتی و عدم اعتنا به رأی و نظر مردم در ساختار حکومت و وابستگی و اتکا به بیگانگان، انقلاب اسلامی با رهبری دینی خود به وقوع پیوست. بیاعتمادی فزاینده میان مردم و شاه که از کودتای 32 به این سو هر سال بیشتر میشد با هیچ اصلاحات یا وعده اصلاحاتی قابل جبران نبود. در نهایت شاه در انتخاب میان مردم و آمریکا با انتخاب قدرت آمریکایی خود را از ملت برکنار دید و انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی توانست در پروسهای کاملاً مردمی به عمر دیکتاتوری در ایران پایان دهد.
منبع: برهان