محسن شهمیرزادی: کارگردان سریال درخشان «کیف انگلیسی» این روزها در بستر بیماری است و در انتظار پیوند کبد به سر میبرد. ضیاءالدین دری که تحصیلات خود را نیمهکاره در رشته ارتباطات رها کرد، در سن 28 سالگی وارد دنیای سینما شد و بیش از یک دهه طول کشید تا اقبال خود را در تلویزیون پیدا کند. دری که از آغاز دهه 90 و پس از پایان سریال کلاه پهلوی همواره عنوان داشته که پروژههای مختلفی نظیر حضرت زینب، رئیسعلی دلواری و... را در دستور کار دارد، با این وجود همچنان در انتظار است تا موافقت مدیران تلویزیونی برای تولید آثار تاریخی، او را به سیمای ملی بازگرداند.
سینما، سینما نبود
ضیاءالدین دری اگر چه با فیلم «گرداب» و در کسوت مشاور کارگردان در سال 1360 به دنیای سینما وارد شد اما او با «صاعقه» در سال 1363 نخستین تجربه کارگردانی خود را از سر گذراند. این فیلم که در ملودرامی خانوادگی روایت میشود، درباره زن و شوهر جوانی به نام حسن و آذر است که بلندپروازیهای زن، شوهر را به رشوهخواری واداشته و سر آخر نیز به سکته قلبی حسن و مرگ وی ختم میشود. «صاعقه» اگر چه درونمایه متفاوتی را در سینمای خانگی تجربه کرد اما با عامهپسند بودن فاصله فراوانی داشت و در گیشه شکست سختی را تحمل کرد به گونهای که باعث شد دری 11 سال از سینما فاصله بگیرد. «لژیون» دیگر اثر دری بود که در سالهای ابتدایی دهه 70 جلوی دوربین رفت اما حدود 7 سال طول کشید تا این اثر به سرانجام برسد. همین اتفاق موجب شد فیلم چندپاره به نظر برسد و با وجود درونمایه سیاسی و بهره بردن از بازیگرانی چون خسرو شکیبایی، دانیال حکیمی، هما روستا و... نتواند اقبالی در گیشه داشته باشد. «سینما سینماست» در سال 75 تجربه جدید دری محسوب میشد که به پشت صحنه سینما میپرداخت؛ «رضا کیانیان» در این فیلم در نقش کارگردانی ظاهر شد که با انتخاب دختری جوان برای ایفای نقش اصلی فیلم وارد ماجراهای پیچیدهای میشود. بازی خوب کیانیان در کنار کارگردانی سنجیده دری، از نقاط قوت فیلم محسوب میشد که بازی بسیار ضعیف و اغراق شده مریم مقدم به کیفیت آن لطمه زد. دری در همان سال بار دیگر با «باد و شقایق» به پشت صحنه زندگی هنرمندان توجه نشان داد؛ در آن به داستان کارگردانی به نام رامین پرتوی میپردازد که بابت اعتیاد کار خود را در تلویزیون از دست داده و زندگی شخصیاش هم دچار مشکلات فراوانی میشود. او که تصمیم به ترک اعتیاد گرفته و در آن موفق میشود، با تشویق عزتالله انتظامی در نقش خود، بار دیگر به دنیای هنر بازمیگردد و اثر سینمایی با مضمون اعتیاد تولید میکند اما در نهایت و در خلال تولید فیلم بار دیگر به اعتیاد بازمیگردد و زندگیاش با آلوده شدن به ویروس ایدز پایان مییابد. دری در میانه دهه 80 با 2 فیلم «عشق ممنوع» و «من و دبورا» به فعالیت خود در سینما پایان بخشید و این 2 فیلم هیچگاه نتوانستند به اکران عمومی برسند.
مهره مار در کیف انگلیسی
ضیاءالدین دری اگر چه با سینما به تجربه خوبی نرسید اما حضور او در تلویزیون شگفتی آفرید؛ هم برای او و هم مخاطبان رسانه ملی که پیش از این از تماشای مجموعهای چون «کیف انگلیسی» بهرهمند نشده بودند. اثری تاریخی- سیاسی که با وجود درونمایه خشک آن، مخاطبان عام و خاص را از خود راضی نگه داشته بود و به صورت محسوسی بین نمایش کیف انگلیسی با خلوت شدن خیابانها رابطه مستقیمی برقرار شده بود؛ اثری تاریخی که در دهه 1320 روایت میشد. دورانی که یکی از حساسترین مقاطع تاریخی ایران محسوب شده و تحولات بسیاری از جمله پایان یافتن جنگ دوم جهانی و سقوط رضا شاه و تقابل سهگانه ملی، مذهبی مارکسیستی در آن برهه برجسته به نظر میرسد. دههای که همچنان سوژههای فراوانی را برای پرداخت سینمایی و تلویزیونی در خود دارد و آثاری چون مجموعه شهرزاد از این برهه برای پرداخت سوژههای خود بهره بردند. اما کلاه پهلوی به صرف روایت تاریخی جذاب نبود، شخصیتپردازی کمنظیر و روایت بازی سیاست در بطن تاریخ بر جذابیت این اثر افزوده بود. روایتی از بازیهای سیاسی که در دل قدرت صورت میگیرد. گروههای اپوزیسیونی که نان مبارزه را میخوردند و در طول زمان خود به استحکام ظلم و حکومت پهلوی کمک میرساندند و عملا از ارکان حکومت میشدند. این سریال روایتی پرکشش و جذاب را با خود به همراه دارد که موجب شده فضای سخت سیاست و قدرت و حرفهای جدی دری در این روایت جذاب عامهپسند شوند.
کلاه پهلوی؛ درجا زدن آقای کارگردان
روایت تلویزیونی تاریخ برای دری خوشیمن بود، او پس از تجربه موفق کیف انگلیسی سراغ «کلاه پهلوی» رفت. این سریال که در همان حال و هوای کیف انگلیسی سیر میکرد، ابتدای دهه 90 روی آنتن شبکه یک رفت. از آنجایی که کلاه پهلوی به کارگردانی خالق کیف انگلیسی تولید شده و از سوی دیگر بنا بود جایگزین مختارنامه در کنداکتور جمعههای شبکه یک شود، انتظارات زیادی را با خود به همراه داشت؛ انتظاراتی که برخلاف تعداد بالای بازیگران چهره این سریال، برآورده نشد و دری اگر چه با کلاه پهلوی شکست نخورد اما نمیتوان گفت او بعد از کیف انگلیسی تجربه درخشان دیگری را از سر گذرانده است. این سریال روایتی از شخصیتی به نام «فرخ باستانی» است که از طبقات ضعیف جامعه سر برآورده اما دست تقدیر او را برای تحصیل به پاریس میکشاند. وی که پس از اتمام تحصیل به ایران بازمیگردد، با سفارش سفیر ایران در فرانسه به عنوان فرماندار شهرستان «سامان» منصوب میشود. او با قرار گرفتن در این سمت به مرور اقدام به تخریب بافت سنتی شهر کرده و در پی ایجاد فرهنگ «از نوک پا تا فرق سر غربی شدن» تحولات مختلفی را در این شهر نمادین به وجود میآورد و با واکنشهای متفاوتی روبهرو میشود.
در انتظار فرصتی دوباره!
ضیاءالدین دری پس از کلاه پهلوی همواره در گفتوگو با رسانهها از ایدههای متفاوت خود پرده برداشته است. در این میان سریال حضرت زینب(س) و رئیسعلی دلواری از جمله آنهاست که به اذعان وی، مورد نخست سالهاست در کشوی مدیران سیاستگذار صداوسیما خاک میخورد و دیگری را برای تولید در خارج از ایران تدارک دیده است. اگر چه دری در این سالها بیشتر روند کمکاری را در پیش گرفته و حضورش بیشتر از عرصه تولید فیلم در جایگاههای مدیریتی سینما از جمله شورای صدور پروانه نمایش آثار سینمایی بود اما به نظر میرسد این کارگردان همواره دردمند و دغدغهدار، فرصتی دیگر نیاز دارد تا حرفهای جدی خود را در قالب روایتی جذاب به تلویزیون بیاورد؛ اتفاقی که این روزها کمتر در رسانه ملی دیده میشود و جلب مخاطب تنها در سرگرمی محض و دورهمیهای خندوانهای خلاصه شده است.