پارسا خدایاری: بعد از سخنان توفانی و هنجارشکنانه دونالد ترامپ در اجلاس سران ناتو و دیدارهایش از لندن و هلسینکی با نوع گفتمان نوظهور در ادبیات سیاسی آمریکا در ارتباط با روسیه که به موجب آن ترامپ در مقام دفاع از ولادیمیر پوتین برابر اتهامهای وارده درباره دخالت سایبری در انتخابات آمریکا بر آمد- در حالی که آژانسهای اطلاعاتی آمریکا نظری برخلاف آن داشتند- اینک این پرسش برای اغلب تحلیلگران روابط بینالملل پیش آمده که دیگر از ناتو یا اتحاد بین 2 سوی آتلانتیک چه باقی مانده است؟ در واقع این رشته رویدادها متضادگوییهای نویسنده نامدار انگلیسی «چارلز دیکنز» در «داستان دو شهر» را تداعی میکند که میشود آن را به این حال و هوای این روزهای روابط بین دو سوی آتلانتیک تسری داد و گفت: «بهترین زمانها بود و بدترین زمانها؛ عصر خرد بود و عصر حماقت». رویدادهایی که در پی نشست سران در بروکسل واقع شد گویای آن است که اگرچه ناتو کماکان قدرتمند به نظر میرسد ولی میتواند براحتی آلت دست و بازیچه ترامپ به عنوان رئیسجمهوری قدرتمندترین عضو این اتحادیه قرار گیرد. قبل و بعد اجلاس سران ناتو، میزان مشارکت هر عضو در هزینههای ناتو مسالهساز شد و برای ترامپ میزان مشارکت اعضا بهانهای بود برای وارد آوردن شدیدترین حملات علیه متحدان خود در ناتو بویژه آلمان. بر اساس روند پذیرفته شده در اتحادیه، اعضای ناتو باید تا سال 2024 دستکم 2 درصد تولید ناخالص خود را به امور دفاعی اختصاص دهند و البته ترامپ فکر میکرده این میزان 2 درصد باید تاکنون محقق شده باشد و در نشست سران او به یک باره رقم 4 درصد را مطرح کرد که حتی از بودجه خود آمریکا نیز بیشتر است. ظرف چند دهه گذشته ناتو به طور کلی به عملیات صلحبانی در مکانهای دوردست مبادرت میکرد و کمتر به ماموریت اصلی خود یعنی دفاع سرزمینی میپرداخت. از دید اغلب اعضا، مزیتهای حاصل از عملیات صلحبانی ناتو کاستن از هزینههای دفاعی داخلی را توجیه میکرد ولی ظاهرا رویدادهای 2014 در اکراین و کریمه و ناآرامیها در شرق اکراین، سبب شد این وضع دستخوش تغییر شود. از آن زمان تاکنون اعضای ناتو به طور متوسط سالانه بر بودجه دفاعی خود افزودهاند، لذا هدف تعیین شده برای سال 2024 یعنی همان سقف 2 درصد تولید ناخالص داخلی قابل حصول به نظر میرسد. البته ناگفته نماند شکوه ترامپ از ناکافی بودن سهم اعضای ناتو نیز حاشیههای خاص خود را دارد؛ بودجه نظامی آمریکا که در جهان در رتبه نخست است و تقریبا معادل 72 درصد از کل بودجه نظامی تمام اعضای ناتو ارزیابی میشود ولی نزدیک به سهچهارم این بودجه در مناطقی خارج از حوزه جغرافیایی ناتو هزینه میشود. نزدیک به نیمی از بودجه نظامی آمریکا، حضور نظامی در پاسیفیک را پوشش میدهد و دیگر مصارف بودجه نظامی آمریکا شامل عملیات در خاورمیانه، فرماندهی و پایش راهبردی اتمی و سایر حوزهها غیرمرتبط با اروپا میشود. علاوه بر آن اگرچه آمریکا حضور و آرایش نظامی خود را در اروپا طی سالهای اخیر افزایش داده ولی بررسیهای انجام شده توسط کارشناسان نظامی حاکی از آن است هدف بیشتر «کمان ژئواستراتژیک »از اقیانوس هند تا آفریقای جنوبی است، زیرا آمریکا با در اختیار داشتن تسلیحاتی در پایگاههای دریایی و هوایی واقع در «رامشتین» در آلمان (پایگاه هوایی)، فیرفورد (هوایی) واقع در انگلیس، جزیره «روتا» (دریایی- هوایی) در نزدیکی «گوام» در پاسیفیک، «ویسنزا» (هوایی) در ایتالیا و سیگونلا (پایگاه دریایی) در سیسیل، از اروپا برای آمادگاه نیرو جهت اعزام به سایر مناطق استفاده کرده و تسلیحات اخطار اولیه و ردگیری که آمریکا در انگلیس و نروژ مستقر کرده، در واقع ماموریت دفاع از قلمرو اصلی آمریکا را دارند نه اروپا. در برآورد تحلیلگران نظامی سرجمع هزینههای دفاعی اروپا 2 برابر میزانی است که آمریکا برای امنیت در اروپا منظور میکند و البته این رقم 2 برابر مخارج دفاعی روسیه نیز است. اگرچه آمریکا بتازگی بریگاردهای مجهزی را در اروپا به صورت چرخشی برای رزمایشهای نظامی مستقر کرده ولی نیروهایی نظامی ثابت آمریکا در اروپا تجهیزاتی در حد دخالت محدود در اختیار دارند. در هر حال ناتو اگرچه از هنجارشکنیهای ترامپ در نشست سران تا حدی مصون ماند ولی برای اغلب صاحبنظران روشن شده است که اروپا باید در انتظار وزش تندبادهای سهمگینتری از جانب سواحل غربی آتلانتیک باشد. از دید آنها یک امر مسلم شده است و آن اینکه دیگر نباید در تصمیمهای ترامپ در ارتباط با اروپا «خردیابی» کنند. رهبران اروپایی در پی غوغاسازی ترامپ در نشست سران گروه 7 در کانادا، خود را برای یک رویارویی جنجالی دیگر در اجلاس سران ناتو آماده کرده بودند.
برای اغلب آنها روشن شده بود ترامپ درک درستی از اروپا و هدفهای تشکیل ناتو ندارد ولی از فحوای هنجارشکنی و بدعتسازیهای ترامپ آنچه بر نخبگان اروپایی مکشوف شد، این است که ترامپ به کمتر از اطاعت محض اروپا رضایت نمیدهد، در غیر این صورت از دید ترامپ اتحادی که حرف شنوی از کاخ سفید نداشته باشد، بهتر است اصلا نباشد. ترامپ به وضوح اعلام کرد اگر نظراتش پذیرفته نشود، حتی بدون تصویب کنگره از ناتو خارج خواهد شد و کار را تا آنجا کشاند که اتحادیه اروپایی را دشمن آمریکا نامید. در بحث افزایش بودجه دفاعی تا سقف 2 درصد تولید ناخالص داخلی، انگلیس و 3 کشور کوچکتر اروپایی یعنی یونان، استونی و لیتوانی 2 درصد را محقق کردهاند ولی آلمان فقط 2/1 درصد تولید ناخالصش را به دفاع اختصاص میدهد و برنامهای هم برای افزایش آن در سالهای آتی ندارد؛ به این دلیل که آرای عمومی موافقتی با آن ندارد، البته دلیل آن کمبود بودجه نیست، زیرا آلمان در حال حاضر بیشترین میزان مازاد بودجه را طی دهههای اخیر تجربه میکند. ناتو بودجه خود را از 272 میلیارد دلار در سال 2014 به 312 میلیارد در سال گذشته افزایش داد و برای بعضی کشورها تحقق 2درصد، نیازمند تلاشهای بیشتری است ولی ترامپ در نشست سران سقف را به 4 درصد افزایش داد که حتی از 5/3 درصد آمریکا نیز به مراتب بیشتر است و طبعا فشارهای بیشتری بر آنها وارد میکند. به عنوان نمونه برای «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان راضی کردن همائتلافیهای سوسیالیستش برای افزایش بودجه دفاعی صرفا از باب راضی کردن ترامپ عملا غیرممکن است، آن هم در حالی که ترامپ هیچگونه تعهد جدیدی را در قبال ناتو متقبل نشد. برای افکار عمومی اروپا نیز افزایش بودجه دفاعی تا سقف 4 درصد تولید ناخالص داخلی در نبود تهدید مشخص قابل توجیه نیست. روسیه اگرچه از نظر تحرک و سرعت در جابهجایی نیروها به مراتب از ناتو توانمندتر است ولی از حیث توان رزمی متعارف یا غیراتمی چندان بر ناتو و اروپا برتری ندارد و برتری روسیه فقط در توان موشکی و ظرفیت زرادخانه اتمی آن است. افزایش بودجه نظامی تا سقف 4 درصد تولید ناخالص داخلی گویای آن است که ناتو باید در صورت لزوم از حالت دفاعی به حالت تهاجمی نیز تغییر فاز دهد و چنین وضعیتی در شرایطی که ترامپ در ملاقات سران با پوتین به تمجیدگویی از رئیسجمهوری روسیه پرداخته، گویای آن است که ترامپ اهداف دیگری را از افزایش توان رزمی ناتو دنبال میکند که احتمالا میتواند هدفهایی در حوزه پاسیفیک را نیز علاوه بر آتلانتیک در بر گیرد. حالا دیگر برای اغلب تحلیلگران حوزه بینالملل روشن شده که برای کنکاش در ذهنیت ترامپ نمیتوان به قواعد کلاسیک دیپلماسی و سامانههای سیستماتیک توسل جست، زیرا ترامپ هنجارشکن و بدعتسازی است که سعی دارد نظم خود را در بینظمی روابط بینالملل جستوجو کند. به رئیسجمهوری آمریکا لقب «ترامپ تخریبگر» (Wrecker) دادهاند و اینکه دنیا باید با چنین پدیدهای خو بگیرد و چنین وضعیتی مصداقی خواهد بود برای یکی دیگر از متضادگوییهای پرآوازه چارلز دیکنز: «عصر باورها بود و عصر ناباوریها».