حسن حنیف: به زعم برخی آمریکاپرستان داخلی اگر اقدام آمریکا در کودتای 28 مرداد 32 را به عنوان سندی جدی در کارنامه دشمنی آنها با مردم ایران در نظر نگیریم، باید به آغاز تقابل واشنگتن با ملت ایران از بدو پیروزی انقلاب اشاره داشت؛ موضوعی که با مهندسی سرویس اطلاعاتی این کشور و هدایت برخی عوامل آن در ایران به دروغ به دوران پس از فتح لانه جاسوسی نسبت داده میشود و همواره به دنبال القای چنین دروغی به عنوان یک واقعیت غیرقابل انکار در ایران بودند؛ دروغی که دنبال این مساله است تا به نسلهای بعدی انقلاب اینگونه القا کند که آمریکا تا زمان اشغال سفارت خود در تهران هیچ مشکلی با ایران نداشته و حتی دایه مهربانتر از مادر برای مردم ایران بوده است. این در حالی است که اگر نگاهی اجمالی به اقدامات واشنگتن در قبال تهران و انقلاب اسلامی از بدو پیروزی در بهمن 57 داشته باشیم، به روشنی میتوان موضوع غائلههای خلقی در ایران را از گنبد تا خوزستان و بلوچستان و مهمتر از همه کردستان مشاهده کرد؛ مسالهای که برخلاف واقع، به دلیل ماهیت چپ برخی گروهکها به شوروی نسبت داده شده است.
سران واشنگتن و آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا به دلیل نفوذ سنگین در ایران و ارتباط با عناصر ساواک، توانستند ارتباط و اشراف قابل توجهی بر برخی گروهکهای مسلح داشته باشند.
موضوع قابل توجه، نوع برخورد واشنگتن از شهریور 59 و آغاز تجاوز سراسری بینالمللی به ایران به سرکردگی رژیم بعث صدام است؛ جنگی که آغاز آن نهتنها باعث ورود مستقیم آمریکا در تحمیل جنایات مختلف به ملت ایران شد، بلکه مناسبات سرویس جاسوسی این کشور با برخی گروهکهای داخلی از جمله سازمان منافقین را دستخوش تغییرات زیادی کرد.
آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا با آغاز جنگ تحمیلی ماموریت مهمی را در قبال ایران در دستور کار خود قرار داد و آن شکلگیری ستادی با مرکزیت اپوزیسیون و همچنین تقابل تشکیلاتی گروههای معاند و تروریست در قالب یک مجموعه ساختارمند در بستر سیاسی و امنیتی بود. انتقال رجوی و اجرای عملیاتهای تروریستی منافقین در ایران نخستین قدم در اجرای این سناریوی آمریکا به شمار میرود که در نهایت با فراری دادن رجوی از ایران و شکلگیری قرارگاه «اُوِرسوراُواز» در پاریس و همچنین ایجاد اشرف و ارتش آزادیبخش ملی در کنار شورای ملی مقاومت به یک تقابل تشکیلاتی منظم و برآمده از تجمیع همه گروههای معاند از سلطنتطلب تا کمونیستهای رادیکال و سازمان به ظاهر اسلامی منافقین در برابر ایران رسید.
اما باید یادآور شد واشنگتن با تحمل هزینههای بسیار هنگفت و همچنین پشتیبانی کامل از تروریستهای به اصطلاح وطنی هرگز نتوانسته شکستهای خود در این مسیر را پنهان کند.
این در حالی است که واشنگتن بعد از فتنه 88 دو پروژه خارجی و داخلی را برای هدف قرار دادن امنیت مردم و کشور ایران کلید زد. پروژه خارجی موضوع تروریسم تکفیری در غرب آسیا و آتش زدن کشورهای همسایه ایران با هدف نابودی بازوهای خارجی نظام جمهوری اسلامی بود؛ پروژهای که علاوه بر نابودی بازوهای منطقهای ایران، هدف دیگری را هم دنبال میکرد. اتحاد غربی- عربی- عبری به دنبال توجه ایران به خارج از کشور و نوار مرزی خود بود که در نهایت بتواند وضعیتی سالم و سفید برای رشد تشکیلات عناصر داخلی آنها در ایران و همچنین بسترسازی مناسب برای ضدانقلاب و عوامل داخلی آنها با هدف اعتراض، اغتشاش و آشوبی که به درگیری مسلحانه منجر شود، ایجاد کند.
این سناریو به خروج از برجام و افزایش فشار روانی در بستر اقتصاد نیاز دارد که اقدامات سران واشنگتن خود بیانگر ماهیت این طرح و سناریو است. «مایک پمپئو» وزیر خارجه فعلی ایالاتمتحده آمریکا را میتوان متصدی پیادهسازی طرحهای براندازی علیه نظام ایران دانست. وی با سابقه کار و مدیریت در سرویس اطلاعاتی آمریکا نسبت به گروههای ضدانقلاب و اپوزیسیون ایران شناخت و رابطه عمیق چند ده ساله داشته و سعی دارد در بخشی از طرح براندازی نظام ایران از ظرفیت این گروهها بهره ببرد.
هر چند افتراق گروههای اپوزیسیون، ناتوانی و اساساً نگاه درآمدزایی اکثر قریب به اتفاق آنها در موضوع دشمنی با ایران کار آمریکا را بسیار سخت کرده اما وی سعی میکند از میان این جریانات به تولید و تعیین یک آلترناتیو برای نظام ایران دست یابد که بخشی از پروژه اعمال فشار بر جمهوری اسلامی به شمار میرود. حضور پمپئو در جلسه اخیر ضدانقلاب در لسآنجلس نشان داد وی سعی میکند به جریانات برانداز رسمیت بخشیده و حمایتهای علنی آمریکا برای قدرت بخشیدن به این گروهها را نشان دهد؛ سناریویی که با مدیریت منافقین و اپوزیسیون از اوایل پیروزی انقلاب آغاز شده و با اجرای چندین فتنه و درگیری، امتحان خود را پس داده و امروز به شکل علنی خود رسیده است.
اما اتفاقات موجود در حاشیه آلترناتیوسازی در میان اپوزیسیون ایران آن هم از زبان برخی اعضا و شرکتکنندگان در نشست اخیر ضدانقلاب در لسآنجلس کاملاً نمایانگر افتراق و ازهمگسیختگی این جریانات است که اکنون بعد از 40 سال هیچ کدام آنها ظرفیتی برای مطرح شدن در برابر نظام ایران ندارند. «کریم عبدیان بنیسعید» یکی از اعضای گروههای جداییطلب مدعی قوم عرب که اتفاقاً در نشست لسآنجلس نیز شرکت کرده بود، ضمن تجلیل از این اقدام، شرحی درباره اتفاقات نشست و وضعیت گروههای مختلف ضدانقلاب داد که نگاهی به بخشهایی از آن نشان میدهد ضدانقلاب همچنان درگیر خود بوده و فقط بر سر کسب منابع مالی از حامیانی همچون آمریکا و سعودی، رقابتی تنگاتنگ دارند.
بنیسعید در مقاله خود- که 28 جولای/ 6 مرداد، در الشرقالاوسط منتشر شده- نوشت: «نهادهای تصمیمگیرنده در آمریکا بهطور ملموس متقاعد شدهاند که هیچیک از جریانهای ایرانی یا فارسزبان بهتنهایی نمیتوانند نظام را سرنگون کنند و بدون مشارکت اقوام غیرفارسزبان کنار گذاشته شده از حاکمیت، نمیتوان از هیچ جایگزین دموکراتیکی برای نظام آینده سخن به میان آورد و این همان چیزی است که تحولات جنبش سبز در سال 2009(1388)، آن را به اثبات رساند، زیرا این جنبش به دلیل عدم مشارکت اقوام غیرفارس شکست خورد.
من در سمینار سلطنتطلبها بهعنوان یک شخصیت عرب به همراه سایر رهبران احزاب و سایر اقوام غیرفارس درباره لزوم پذیرش تعددگرایی قومی و شکلگیری یک دولت فدرال غیرمرکزی در ایران آینده، به منظور پیشگیری از شکلگیری استبداد و انحصار حاکمیت و ثروت سخن به میان آوردم، زیرا اقوام برخلاف جریانهای پراکنده ناهماهنگ فارسزبان، بزرگترین قدرت جهت ایجاد تغییر در ایران به شمار میروند. البته این مطلب خوشایند برخی شرکتکنندگان نبود و میان من و آنها جر و بحث به وجود آمد و صداها بالا رفت، زیرا آنها همچنان دارای اندیشه شوونیسم خشکی بودند که خود را به صورت تندروی قومی و برتری قوم فارسزبان نشان میدهد. آنها میخواهند ایران دارای یک هویت، زبان و قوم واحد یعنی «پارسی» باشد و به زور آن را بر سایر اقوام ایرانی تحمیل کنند».
بنیسعید از دیگر رقیبان برای قرارگیری در جایگاه آلترناتیو هم سخن گفت که لیستی از تروریستها را دربرمیگرفت: «البته علاوه بر سلطنتطلبها، سازمان مجاهدین [منافقین] خلق نیز خود را بهعنوان تنها جایگزین دموکراتیک نظام ایران مطرح میکند».
جبهه دموکراتیک ایران، حزب کومله کردستان ایران، حزب همبستگی دموکراتیک اهواز، مرکز فرهنگی- سیاسی آذربایجان، حزب دموکرات کردستان، حزب ملت بلوچ، مرکز فرهنگی- سیاسی ترکمن، حزب اتحاد بختیاری و لرستان نیز از دیگر گروههای نام برده شده توسط بنیسعید بودند که برخی از آنها صرفاً با تغییر نام سعی کردهاند سوابق تروریستی خود را پنهان کنند. از دیگر نکات جالب گروههای ضدانقلاب این مساله است که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، بشدت در حال تاخت و تاز به یکدیگر هستند و حتی سوابق تروریستی یکدیگر را به رخ هم میکشند. آخرین نمونه، درگیری لفظی «رضا پهلوی» نماینده گروههای سلطنتطلب با منافقین بود که چند روز پیش از نشست اخیر منافقین در پاریس رخ داد. رضا پهلوی که خود داعیهدار بازگشت به ایران است، از سوی دیگر گروههای سلطنتطلب چندان جدی گرفته نمیشود و حتی برخی جریانات بشدت به وی تاخته و او را گزینهای نالایق برای جانشینی پدر مخلوعش در ایران میدانند.
اما درباره جلسه ضدانقلاب در لسآنجلس به این مساله میتوان اشاره کرد که تقریباً اثری از 250 هزار ایرانی ساکن ایالت کالیفرنیا نبود و برگزارکنندگان جلسه نیز برای آنکه به مشکل هر ساله منافقین در نشست ویلپَنت، یعنی نمایش چهرههای خارجی، پناهنده و سیاهپوست دچار نشوند، از نمایش تصاویر نزدیک شرکتکنندگان توسط رسانهها جلوگیری کردند. اما در همین حال بیرون آمدن چند فیلم موبایلی از نشست نشان داد در این نشست نیز سالن با حضور خارجیها پر شده و باز هم اقبال مردمی به چنین حرکتهایی حتی از سوی ایرانیان ساکن آمریکا وجود ندارد. وضعیت امروز ضدانقلاب در شرایطی است که به نظر میرسد همه تلاشهای ترامپ و پمپئو در این حوزه بینتیجه بوده و سرمایهگذاری آمریکا روی گروههای اپوزیسیون باز هم مانند گذشته کیسههای مالی ضدانقلاب را پر میکند. واقعیت این است که عواملی همچون نبود کوچکترین واکنش مثبت به این اتفاقات در داخل ایران، بیتوجهی کامل ایرانیان خارج از کشور و عدم همراهی خیل عظیمی از آنها، دعوا و درگیری عمیق گروههای ضدانقلاب بر سر ایدئولوژی، طرح رقابت بر سر دریافت منابع مالی و بسیاری موضوعات دیگر، ضدانقلاب را به درجه بینظیری از بیخاصیتی رسانده است!
این در شرایطی است که اپوزیسیون همواره به دنبال مصادره هر اعتراضی در ایران به نفع خود بوده و در شرایط کنونی با وجود اعتراضهای مختلف در برخی شهرها؛ در حالی که در جایگاه ثبت وقایع و مصادره به مطلوب قرار ندارد، با وجود درگیری شدید در میان خود، ورود میدانی به اعتراضهای مدنی مردم در ایران را در دستور کار خود قرار داده است(!) آنها با توجه به سناریوی ابلاغی واشنگتن برای مدیریت و هدایت برخی اعتراضها در داخل ایران برای تغییر وضعیت آن از حالت اعتراض به اغتشاش و آشوب، همه توان خود را هم در حوزه عملیات روانی و هدایت افکار عمومی و هم در بستر میدانی پای کار آوردند؛ اقدامی که در نهایت تنها هدف آن ایجاد درگیریهای مسلحانه و همچنین ایجاد اخلال در امنیت ملی ایران است.
در آخر باید یادآور شد پرداختن به موضوع چگونگی ایجاد ناامنی در داخل ایران که از سوی دو قرارگاه عملیاتی در غرب ایران (واقع در اقلیم با مدیریت موساد و سیا) و شرق کشور (اتاق عملیات واقع در مرز پاکستان و افغانستان) در دستور کار قرار دارد، خود مجال دیگری میطلبد اما باید افکار عمومی را مطلع کرد که در این برهه با توجه به اختلافات عمیق میان اپوزیسیون، مدیریت ایجاد بحران و ناامنی در اختیار سرویس آمریکا قرار دارد و شاید بتوان ادعا کرد یک هماهنگی عملیاتی از سلطنتطلبها تا داعش و القاعده در اتاق عملیات غرب برای هدف قرار دادن امنیت ملی ایجاد شده است. بدون تردید اگر در چنین برههای با آگاهی کامل و مدیریت صحیح، مطالبات اقتصادی، معیشتی، اشتغالخواهی و ... خود را دنبال نکنیم، فرصت مناسبی را به دشمن قسمخورده خود دادهایم؛ فرصتی که میتواند زمینهساز ایجاد بحران در سطوح مختلف باشد که بیبصیرتی و هدایت چنین بحرانی میتواند هزینههای زیادی را برای ما بر جای بگذارد.