مایکل کاکس: زمان در فوتبال سریع میگذرد؛ در کوتاهمدت، جالب است که تنها 3 هفته بعد از قهرمانی فرانسه در مسکو، بازی سوپرجام انگلیس بین منچسترسیتی و چلسی را در ویمبلی تماشا کردیم و در بلندمدت، اینکه پپ گوآردیولا حالا یک دهه از مربیگریاش گذشته، خبر مهمی است. مربیهای تحولگرا که گوآردیولا را باید یکی از آنها بدانیم، بعد از یک دهه کنار میروند؛ یا زیر بار سنگین استرس مربیگری کمر خم میکنند مثل آریگو ساکی یا از متدهایشان الگوبرداری میشود یا بهتر از خودشان عمل میکنند مثل آرسن ونگر. گوآردیولا بعد از یک دهه همچنان از بهترین مربیهای اروپا محسوب میشود، چون بعد از دوران سنگین مربیگری در بارسلونا یک سال استراحت کرد و مثل ساکی نشد و به مشکل ونگر هم دچار نشد، چون دیدگاههایش را اصلاح میکند و رقبا همواره به این فکر میکنند چه ایده نویی دارد. از 2 سال قبل که به منچسترسیتی آمده، 2 رقیب اصلیاش شامل ژوزه مورینیو نمیشود که رقابت سختی با او داشته؛ اولی، «آنتونیو کونته» مربی چلسی بود که در فصل اول کارش در لیگ برتر روی گوآردیولا سایه انداخت و با سیستم 3-4-3 قهرمان لیگ برتر شد و در اتحاد هم به پیروزی 3 بر یک دست یافت.
دومی «یورگن کلوپ» مربی لیورپول بود که سیستم «گگن پرسینگ» او دردسرهای زیادی در تقابلهای مستقیم برای گوآردیولا درست کرده، نمونه بارزش پیروزی 3 بر صفر در لیگ قهرمانان در آنفیلد. بر خلاف مسائل قبلی با مورینیو، روابط 2 مربی بزرگ شهر منچستر کاملا حرفهای و خوب بوده؛ گوآردیولا برای کونته و کلوپ احترام خاصی قائل بوده است.
اما او قطعا یکی از کسانی است که مربی جدید چلسی، مائوریتزیو ساری –که اصلیترین رقیبش برای ارائه فوتبال زیبا بوده- را تحسین میکند. سیستم تدافعی کونته در تقابل آشکار با عشق گوآردیولا به فوتبال مالکانه است، مثل فوتبال جسورانه و پرانرژی کلوپ، البته به شکلی کاملا متفاوت اما شیوه بازی ناپولی ساری یادآور بارسلونای گوآردیولا بود؛ پاسکاری ساختاری و نافذ آنها تکرار تیکیتاکا بود. او از بازیکنانش میخواهد تیم رقیب را که مالکیت توپ را در اختیار دارد، «تحریک» کنند، مدافعان با حریف بازی میکنند و ناگهان با توپربایی از دفاع به حمله تغییر حالت میدهند بدون اینکه از توپهای بلند استفاده کنند. ناپولی اگر چه نتوانست از یوونتوس سبقت بگیرد اما فوتبال کاملا تاثیرگذاری ارائه کرد. ساری و گوآردیولا فلسفه فوتبالی مشابهی دارند. فصل قبل که سیتی و ناپولی با هم روبهرو شدند، گوآردیولا گفت تیمش با بهترین رقیب بازی کرده است. وقتی ساری بهعنوان مربی جدید چلسی معرفی شد، گوآردیولا را «باکلاس، قهرمان و نابغه» توصیف و اعتراف کرد جبران فاصله 30 امتیازی چلسی با سیتی در فصل قبل بینهایت سخت است. سیتی 2 سال تجربه کار با روش گوآردیولا را دارد، چلسی کمتر از یک ماه با ساری بوده است. سیتی ترکیب اصلی و در مجموع تیم بهتری دارد با تنوع تاکتیکی بیشتر اما چلسی چه دارد؟ ژرژینیو. اگر چلسی این فصل سیتی را کنار بزند، تصمیم ژرژینیو برای انتخاب آبی پررنگ به جای آبی آسمانی قطعا موثر بوده است. گوآردیولا مصمم بود این برزیلی ایتالیایی شده را بگیرد و از او بهعنوان یک بازیساز از عقب زمین استفاده کند اما ژرژینیو تصمیم گرفت به دنبال مربیاش به استمفوردبریج برود. درک او از سبک کار ساری، چلسی را متحول میکند. بازیساز عقب زمین در سیستم 3-3-4 برای دیکته بازی تیم حیاتی است و برای همین تحول ذهنی سریع چلسی با نرمی انجام میشود.
یک بازیساز عقب زمین باکیفیت چیزی است که سیتی ندارد. فرناندینیو فوقالعاده است و گوآردیولا هم قدر او را میداند اما در اندازه سرخیو بوسکتس یا ژابی آلونسو نیست که گوآردیولا وابستگی زیادی به آنها داشت. او بیشتر یک کارگر و سرباز پیاده است. ژرژینیو اما میتواند در پست خودش بهترین دنیا باشد، بازیکنانی در این پست در حدود 30 سالگی اوج میگیرند ولی او 26 سال دارد. برای چلسی هم سرمایه غریبی است. سالها اتکای این تیم به هافبکهای دفاعی بوده که در قلمروشان حکمرانی میکردند، تکل میزدند و توپ پخش میکردند. از دیدیه دشان تا کلود ماکلله، جان اوبی میکل و انگولو کانته، هافبکهای چلسی بیشتر دفاعی بودند تا خلاق. چلسی در دوران مالکیت رومن آبراموویچ هرگز به فوتبال زیبا مشهور نبوده که شاید دلیل اصلیاش نداشتن هافبکهای طراح و بازیساز بوده. ژرژینیو اقتدار و آرامش را به بخش پاسکاری از عقب چلسی میآورد. بیانصافی است اگر گفته شود چلسی با این مفهوم بیگانه است، چون سزار آسپیلیکوئتا بخصوص فصل قبل در این بخش فوقالعاده بود و داوید لوییز هم بیش از وظایف و مهارتهای دفاعی دوست دارد خود و تیم را به خطر بیندازد و در حمله مشارکت کند اما سطح شجاعتی که ساری از تیمش طلب میکند قبل از این در لیگ برتر دیده نشده حتی از سیتی گوآردیولا.