رامین پرچمدار: از سال 1932 که «عبدالعزیز بنسعود» حکومت پادشاهی عربستان را تأسیس کرد، از کمک و اتحاد وهابیت به عنوان عامل دینی و مشروعیتبخش به پادشاهی آلسعود استفاده کرد. اگر چه اختلافاتی نیز میان آلسعود و وهابیت بروز کرده که گاهی تا مرحله درگیری نیز پیش رفته است اما در طول همه این سالها که 7 پادشاه بر عربستان حکومت کردند تا آخرین نفر در این سلسلهمراتب که ملک سلمان است، در مجموع وهابیت در کنار آلسعود حضور داشته و این دو گروه همواره از منافع متقابل هم بهره بردهاند. عبدالعزیز و به طور کلی خاندان سعود با علم به اینکه جامعه عربستان نگاه ویژهای به جایگاه دین و تأییدات دینی نسبت به احکام پادشاه داشته، همواره نیاز به وجود وهابیت برای تأیید نظرات و احکام پادشاه را لازم و ضروری دیده است، از این رو همواره سعی کرده علمای وهابیت را در کنار خود نگه داشته و بخشی از قدرت را با آنها تقسیم کند. وهابیت نیز بر مبنای تأمین منافع خود همواره در کنار جناح سیاسی قدرت از فرصتهای پیش رو برای گسترش قدرت و نفوذ خود ارتزاق کرده است. از همین رو همواره احکام و نظرات آلسعود را مشروع نشان داده و به تأیید آنها پرداخته است. منافع متقابل این 2 گروه در عربستان و حمایت آن 2 از هم نیز سبب شده در طول 80 سال گذشته همواره وهابیت به حمایت تمام و کمال از آلسعود به عنوان جناح قدرت بپردازد و این مساله فرصت را برای روی کار آمدن یا عرضاندام دیگر قبایل از بین برده است. در مقابل آلسعود نیز با حمایت از وهابیت به عنوان مذهب رسمی کاری کرده تا دیگر اندیشههای دینی همواره سرکوب شده و فرصت نفس کشیدن نداشته باشند. این مهم در قبال شیعیان عربستان و حتی اهل سنت در این سرزمین نیز با قدرت بیشتری اعمال شده است. البته اگر بخواهیم در تقسیم قدرت برای یک سمت دوگانه «آلسعود/ وهابیت» سهم بیشتری قائل شویم، قطعاً این آلسعود بوده که همواره در رأس قدرت بوده و در برخی مواقع حتی برخوردهایی با برخی علمای وهابیت که سعی در مخالفتهای جدی با برخی اقدامات آلسعود داشتهاند اعمال کرده است اما باز هم در مجموع وهابیت با منفعتطلبی و نگاه فرصتمحور، راهبرد حیات خود را در حمایت و تأیید آلسعود دیده و در بیشتر مواقع نوع مخالفتهایش نیز برای آلسعود خطرناک نبوده است. دست باز وهابیت در عربستان آنها را مجاز به راهاندازی پلیس دینی کرده و این کار به نام امر به معروف و نهی از منکر انجام میشود. پلیس دینی مبتنی بر احکام و فتاوای مورد تأیید و صادر شده از سوی علمای وهابیت، مجاز به دستگیری شهروندان عربستانی و تازیانه زدن در ملأ عام یا زندانی کردن آنها است. حال این فتاوای وهابیت که سالهاست در دنیا بویژه در دیگر کشورهای مسلمان به عنوان مضحکه و ابزار تمسخر مورد اشاره قرار میگیرد، نهتنها با اسلام واقعی فرسنگها فاصله دارد، بلکه ضربات بسیار عمیقی به عربستان و ظرفیتهای نیروی انسانی آن وارد کرده است. مشخصاً نگاه وهابیها به زن و محدودیتهایی که بر اساس فتاوای خود برای همه شؤون زندگی زنان صادر کردهاند، باعث شده عملاً زنان از اجتماع حذف شده و درعمل نیمی از جامعه عربستان به طور کلی در انزوا، بیتوجهی و به معنی واقعی کلمه به فراموشی سپرده شود. فتاوایی همچون عدم امکان رانندگی، عدم امکان حضور در اجتماع بدون همسر یا پدر یا قیم، عدم امکان مراجعه به سیستم قضایی تا مسائل مضحکی همچون ممنوعیت دست زدن به میوههایی همچون موز و خیار(!) و استفاده از کولر یا خوابیدن در کنار دیوار با این عنوان که دیوار مذکر است و بسیاری دیگر از این دست فتاوا، زنان را در جامعه عربستان به کلی نادیده گرفته است. حمایت تمام و کمال حکام آلسعود از این قبیل فتاوا، ضمانت اجرایی محکمی برای آن ایجاد کرده و سالهای متمادی زنان عربستان را مصداق بینظیر نقض ابتداییترین حقوق انسانی در دنیا قرار داده است. سرایت رفتارهای مشابه آنچه در طول 8 دهه گذشته در عربستان درباره زنان اعمال شده، در گروههای تروریستی دستپرورده عربستان و فرقه وهابیت نیز در طول سالهای اخیر به خوبی مشاهده شده است. طالبان، القاعده و داعش نمونههایی هستند که متأثر از اینگونه فتاوا و دستورات به ظاهر دینی اما غیرانسانی با زن رفتار کردهاند. البته زنان تنها قربانی کمعقلی وهابیت و آلسعود در عربستان نبودهاند؛ جوانان، دیگر مذاهب اسلامی و دیگر ادیان الهی نیز به نوبه خود از این فتاوای وهابیت در عربستان آسیب دیدهاند. فشارهای زیاد به شیعیان عربستانی که بر اساس یک قانون عرفی زیارت آنها از مرقد مطهر پیامبر(ص) را ممنوع کرده و حتی مانع ورود آنها به شهر مدینه میشود نیز، از کمترین نمونههای حذف عقلانیت در عربستان است. اما در این بین با به قدرت رسیدن محمدبنسلمان در عربستان شاهد تغییراتی در اجرای این فتاوا در این کشور بودیم. درواقع محمدبنسلمان به دلیل اهداف سیاسی و در جهت نمایش چهرهای اصلاحطلب از خود دست به چنین اقداماتی خصوصاً در حوزه زنان زد، ولی واقعیت این است که همه تغییرات انجام شده توسط بن سلمان تاکنون دردی از جامعه منزوی و نادیده گرفته شدن زنان عربستان دوا نکرده است. به عبارت شفافتر، آنچه پیش از این در عربستان در حال اجرا بوده و جریان داشته به قدری با ابتداییترین حقوق اولیه زنان در تضاد بوده که فقط با انجام یکسری اصلاحات صوری قابل معالجه نیست. اتحاد آلسعود و وهابیت در عربستان از زمان عبدالعزیز به گونهای طراحی شده و تاکنون خود را حفظ کرده است که ضامن بقای این دو خاندان در قدرت باشد و شکاف فعلی بهوجود آمده در شرایطی که بنسلمان در چند جبهه دیگر در داخل و خصوصاً خارج از مرزهای عربستان به شدت گرفتار شده، میتواند زمینهساز اتفاقاتی عمیق در ساختار قدرت عربستان نیز باشد. با این حال یک نظریه دیگر نیز بر این مساله تأکید دارد که وهابیت کنونی در عربستان به قدری وابسته به ساختار قدرت آلسعود است که در عمل هیچگاه خودش را- ولو به قیمت رد همه نظراتش- در مقابل آلسعود قرار نمیدهد و این اتفاقات میتواند یک طراحی از پیش تعیین شده برای تثبیت جایگاه بن سلمان در جامعه معترض امروز عربستان باشد.