وارش گیلانی: سینا علیمحمدی را از زمانی که جوانتر بود میشناختم؛ او از آن دسته شاعران جوانی بود که همواره سعی در تازهکردن شعرهایش داشت اما چندان موفق نبود. در واقع نوگرایی کاری است که از هر کسی برمیآید، چون هر کسی یک کار برخلافآمدی کند، بالطبع او کار متفاوت یا به قولی کار تازهای انجام داده است که ممکن است این کار عادی یا خیلی غیرعادی باشد اما واقعیت و شاید حقیقت نوگرایی در آن است که شاعر بتواند نقشش را در شعرهایش به گونهای اجرا و پیاده کند که برای مخاطب باورپذیر باشد. بگذریم و برسیم به اصل مطلب که نگاهی تقریبا گذراست به دفتر شعر سینا علیمحمدی با نام «صحن علنی»! همین انتخاب عنوان دفتر شعر از جانب شاعر که با قاطعیت آن را اعلام میدارد؛ در واقع میخواهد بگوید که در پی برهمزدن قاعدههایی است که با آنها الفت گرفتهایم. شاعر سعی کرده اسامی شعرهایش نیز متفاوت باشد. این متفاوت و تازه نشان دادن وقتی تازه و متفاوت خود را نشان میدهد که به واقع اشعار این دفتر تازه و متفاوت باشد، در صورتی که با خواندن چند شعر اول تنها چیزی که دریافته میشود، سادگی گفتار جملات است که به نثر ادبی پهلو نمیزند: «نه...!/ تو این همه راه/ از پشت کوه نیامدهای/ تا سادهلوحیات را/ به رخ پنجره بکشی/ و نمناکی دیوارهای اتاق/ تو را با آسمان و طراوت جنگل/ آشتی نخواهد داد...» بین پشتکوهی و سادهلوحی ارتباط هست اما بازیکردن شاعر با آن و بیمعنی کردن و بیارتباط کردن آنها و همچنین «اتاق نمناک با آسمان و طراوت جنگلی»، آیا ما را به شعر میرساند یا به یک بازی بیهوده و سرکاری که نشان میدهد که شاعر حتی بازیکردن با کلمات را هم بلد نیست. قسمت دوم همین کار هم همین حالت را دارد اما شاعر وقتی میخواهد ساده و قابل فهم شعر بگوید و از ارزشها یاد کند، دیگر این مشکلات را ندارد، اگرچه باز بخشهایی از کارش نثر ادبی است و نه شعر:
«کاش دوباره بیایی/ به افتخار همین نام مستعار/ یک دقیقه، تنها یک دقیقه/ عاشق باشیم/ با عطر خمپاره و امن یجیب». دیگر اینکه اگر کلمه «فینال» ما را دچار این تخیل ساده کند که توپ را دو گونه ببینیم، یکی در میدان فوتبال و دیگری در میدان جنگ، آیا همین کافی است برای تخیل و شعر شدن؟! همین که در ابتدا بگوییم: «شلیک میشود»، معمولیترین مخاطب هم ذهنش میرود به شلیکی از نوع جنگی، یعنی مثل فیلمهای آبکی آخرش لو میرود. هیچ تمهیدی برای سادگی گفتار شعر به کار گرفته نشده، نه از معیارهای گذشته نزدیک به امروز و نه تفاوتی و تازگی در گفتار! پس تکلیف شاعر با نوگرا بودنش کجا رفته! «توپ شلیک میشود/ گلی میروید/ هیجان تمام تخیلم را برمیدارد/ میبرد وسط این مستطیل سبز/ (امروز فینال است)/ کسی میبرد/ کسی میبازد/ و شگفت که این بازیها/ همیشه مساوی تمام میشود!/ توپ شلیک میشود/ ویرانهای میروید/ وسط زیتونزارها/ تمام تخیلم را برمیدارم/ میبرم وسط خیابان/ و مشتهایم را رها میکنم/ (فینال امروز است)/ نه جام را میخواهم/ نه جهان را...!» سطر سطر اثر بالا، بر هر کدام یکی دو اشکال وارد است؛ اولش را که گفتیم. بعد با بیان اینکه گونه زبانآوریها که «گلی میروید» یا با جمله «هیجان تمام تخیلم را برمیدارد»؟ مثلاً نوآوری کردهایم؟! مطول بودن نیز یکی دیگر از ویژگیهای منفی این دفتر است؛ مثل کار «چوبپنبه» که در ابتدا میرفت که خوب باشد اما خوش آمدن شاعر از مستی کلام خودش کار دستش داد و شعر مطول شد. در صورتی که یکی از ویژگیهای مدرن و تازه و نوگرا و متفاوت بودن، ایجاز را رعایت کردن است. سادهگوییهای شاعر گاه امیدی را زنده میکند که شاعرانگی هم گاهی در این دفتر یافت میشود، مثل شعر «باقلاوا» اما وقتی به ادعای نوگرایی و متفاوت بودن که ظاهراً از جانب سینا ابراز نشده اما بیان نکردنش گوش را کر کرده، میرسیم و... و نیز وقتی میرسیم به این کار که: «شاعر نیستم/ شعر نمیگویم/ مینویسم بهار/ تا تمام خیابان را/ باران نقاشی کنی/ و بهانه امروز / برای سرودن/ تنها تو باشی/تو/ درست مثل بهار» به این سادهانگاری و نثری که حتی ادبی هم نشده و... براستی چه باید گفت. او خود باید دست به کار شود و از پشتوانهها نیز بهتر از بیان یک واقعیت صرف بهره ببرد، زیرا اینکه گفت صرفاً بیان یک واقعیت صرف بود که تا کنون به ذهن خیلیها نیز رسیده است. سینا با انتخاب ضمنی «شعر گفتار»، انتخاب سختی کرده، زیرا این نوع شعر اگر پر از تمهیدات و پشتوانه نباشد، بزرگترین شاعران نیز در گفتنش درمیمانند اما کسی او را یا کسی را مجبور نکرده که چگونه بگو که راحت یا سخت باشد!
سادگیها گولمان نزند؛ ساده گفتن راحت نیست، ساده و ممتنع گفتن!