printlogo


کد خبر: 196820تاریخ: 1397/5/20 00:00
آیا باج دادن را پیشنهاد می‌کنید؟!

امید رامز: صاحب‌نظران علم و فن مذاکره، اصول گوناگونی را برای موفقیت در مذاکره توصیه کرده‌اند؛ اصولی که فارغ از موضوع و محتوای مذاکره، همیشه کاربردی بوده‌اند. اصولی که حاصل منطق عقلانی و تجربه افراد مختلف در موقعیت‌های متنوعی هستند که توجه به آنها در هر شرایطی ضروری به نظر می‌رسد. در شرایطی که با وجود شکست برجام و تجربه ناموفق این توافقنامه و اثبات خباثت عموسام، افراد و جریان‌های بسیاری از پیشنهاد مذاکره ترامپ ذوق‌زده شده و از آن با آغوش باز استقبال کرده‌اند، مروری بر برخی از این اصول می‌تواند برای ادامه مسیر راهگشا باشد.
1- قبول مذاکره در شرایط قرار داشتن در موقعیت ضعف، قدرت چانه‌زنی و اعمال فشار طرف مقابل را افزایش می‌دهد. به‌رغم موفقیت‌های چشمگیر جبهه مقاومت در منطقه، موقعیت اقتصادی کشور و شرایط نابسامانی که با ناکارآمدی تیم اقتصادی دولت رقم خورده و آشفتگی بازار، شوک بزرگی به کشور وارد کرده و بخش اعظمی از مردم را کلافه کرده است. در چنین شرایطی نشستن بر سر میز مذاکره، تیغ برش طرف مقابل را برنده‌تر کرده و این گزاره را به طرف مقابل مخابره می‌کند که گزینه دیگری غیر از قبول شرایط او نداریم. شوک اول با نابسامانی اقتصادی وارد شده و جامعه مبهوت و کرخ است، بنابراین پذیرش پیشنهاد مذاکره در این شرایط، به قول «نائومی کلاین»، نویسنده کتاب «دکترین شوک» به این معنی است که جامعه حاضر است از چیزهایی که در حالت عادی سرسختانه از آنها محافظت می‌کرده، دست بکشد.
2- مذاکره در شرایطی معنادار است که طرفین آلترناتیوهای مختلفی برای انتخاب داشته باشند تا مذاکره و چانه‌زنی مطلوبیت طرفین را به تعادل برساند. این در حالی است که بخوبی می‌دانیم در مذاکرات پیشنهادی آمریکا فقط یک گزینه پیش روی ایران قرار دارد. به عبارتی، مذاکره با آمریکا ترجمه دیپلماتیک و مودبانه «چماق و هویج» است. بیا روی صندلی بنشین و این گزینه را قبول کن، اگرنه چماق تحریم را بالای سرت داری! بنابراین بهتر است اسم این راهبرد را «گروگانگیری» یا «باج‌خواهی» بگذاریم نه مذاکره. وقتی فقط با یک گزینه مواجه هستید مفهوم مذاکره زیر سوال می‌رود و کارکرد میز مذاکره صرفا به محلی برای پذیرش خواسته طرف مقابل تقلیل می‌یابد. پس تزیین باج‌خواهی آمریکا به نام «مذاکره با آمریکا» یاوه‌گویی محض است.
3- اصل مهم هر مذاکره برای هر طرف رعایت شدن «خطوط قرمز» است. خط قرمز در واقع حداقل خواسته‌های ما یا حداکثر امتیازاتی است که حاضریم به طرف مقابل بدهیم. این مفهوم معادل «حد چانه‌زنی دشمن» یا «نقطه ترک میز مذاکره» توسط ما است. نکته مهم اینکه وقتی برای یکی از طرفین «نقطه شروع مذاکره» بر «نقطه ترک میز مذاکره» منطبق است، هیچ توجیهی برای مذاکره وجود ندارد. در موضوع از پیش تعیین شده آمریکا برای مذاکره، خط قرمز یا نقطه ترک میز مذاکره جمهوری اسلامی، ممنوعیت در استفاده از موشک‌ها و محدودیت‌ فعالیت‌های منطقه‌ای ایران است که عملا تهدیدی برای «امنیت ملی» محسوب می‌شود و محل تامل اینجاست که این نقطه دقیقا نقطه شروع مذاکره برای آمریکا است، لذا نمی‌توان از این لحاظ هیچ توجیهی برای آن قائل بود.
4- هر یک از طرفین مذاکره برای امیدواری به حصول نتیجه برد- برد نیازمند «متقاعدسازی» طرف مقابل است. نگارنده در یادداشت 2/5/97 که با عنوان «بهترین دفاع، حمله است» در «وطن امروز» به چاپ رسید، بر مبنای نظریه بازی‌های «توماس شلینگ»، به صورت مبسوط تشریح کرد آمریکا در طول سده گذشته، چه در مقابل شوروی و چه در برابر ایران، همواره خود و مطلوبیت خود را نقطه کانونی (Focal Point) قرار داده و سعی کرده طرف مقابل را به نقطه کانونی (مطلوبیت حداکثری خود) نزدیک کند. جز در موارد ایستادگی که مربوط به حوزه خارج از مذاکره است، آمریکا هیچگاه حاضر نشده در مذاکره از  موضع اصلی خود عقب‌نشینی کند. حاصل این فرآیند مشخص است. بازی با حاصل جمع صفر نه بازی برد- برد. به عبارت دیگر، این فقط ایران است که باید امتیاز بدهد نه طرف مقابل.
5- اصل «اعتماد» اصل زیربنایی هر مذاکره‌ای است. لزوم عمل به تعهدات است که هر مذاکره را توجیه، توافق متناسب با آن را حاصل و تعهدات طرفین را ایجاد می‌کند. هنگامی که طرف مقابل اولا به هزار و یک دلیل غیرقابل انکار نشان داده غیرقابل اعتماد است و ثانیا ساختار حقوقی نظام بین‌الملل نیز که به صورت بالقوه می‌تواند اهرم فشار عمل به تعهدات را فراهم کند، بدون اغراق در خدمت ابرقدرت‌ها و کشورهای متروپل است و توانایی هرگونه احقاق حقی را در صورت عدم انجام تعهدات طرف مقابل از کشورهای «پیرامون» سلب می‌کند، چگونه می‌توان سر میز مذاکره نشست؟


Page Generated in 0/0081 sec