حسین ساعیمنش: علی عطشانی، فیلمساز بهروزی است؛ نه از این جهت که فیلمهایش مخاطبان امروز را راضی میکند، از این جهت که فیلمهایش پر از اشاره به مسائلی است که در همان روزهای ساختهشدن فیلم، در اکثر جمعهای ریز و درشت به چشم میخورد. از هیچ فرصتی هم نمیگذرد برای اینکه این اشارهها و ارجاعها را تقویت کند به طوری که انگار فیلم برای همینها ساخته شده باشد. خیلی هم فرق نمیکند که قصه چه باشد یا شخصیتها چه تفاوتی با هم داشته باشند. ممکن است فیلم یک بار حول یک ایده پررنگ شکل گرفته باشد (مثل «تلفن همراه رئیسجمهور») یا بیشتر بر اساس تیپها و موقعیتهای مختلفی که در آنها قرار میگیرند، پیش برود (مثل همین «کاتیوشا»). ممکن است شخصیت داستان یک جوان آسمانجل باشد که کارش به گروگانگیری ختم میشود («در امتداد شهر») یا یک رزمنده جنگی قدیم که الان رفته آن دنیا و دارد سوالپیچ میشود («دموکراسی تو روز روشن»)؛ به هر صورت در حاصل کار، تغییر قابل توجهی به وجود نمیآید. مهم این است که بالاخره آن موارد مورد علاقه فیلمساز سر میرسند و سراسر فیلم را اشغال میکنند. همان اشارههای متعدد گذرا و متلکوار و داغی که صرفا بستگی به سال تولید فیلم دارند: یکجا میشود بحث سهمیه فرزندان رزمندگان در کنکور، جای دیگر میشود اختلاس 3 هزار میلیاردی، یکجای دیگر میشود فیلتر توئیتر و فیسبوک و حتی از خیر اینکه «-فریدون جیرانی این هفته نمیتونه «هفت» رو اجرا کنه. + مگه قبلا میتونست؟» هم نمیگذرد. خب! حالا این رویکردی که عطشانی در هر فیلم مصرانه دارد تکرارش میکند، چه نتیجهای دارد؟ به فیلم ضربه میزند یا آن را با استقبال روبهرو میکند؟ راستش جواب این سوال اهمیت چندانی ندارد تا وقتی که مشخص نشود فایده این مدل پرداختن به مسائل چیست. قرار است دردی را دوا کند؟ وقتی مثلا به بهانه چک کردن اینستاگرام یک کاراکتر چهارتا دیالوگ در این حد اینکه «این عکسها برای شما حلاله برای مردم حرومه» به طعنه گفته میشود و بعد هم تا پایان ماجرا هیچ تاکید خاصی روی آن نمیشود (چون تعداد مسائلی که باید مورد اشاره بگیرند خیلی زیاد است)، بدیهی است این رویکرد نه به تحلیل و آسیبشناسی مشکلات روز و اینجور مسؤولیتهای مورد اقبال اغلب فیلمسازان ختم میشود، نه به حل مشکلی کمک میکند، نه حتی به همدردی صرف با کسانی منجر میشود که از این مشکلات رنج میبرند. ظاهرا تنها فایده این نوع فیلمسازی این است که در نهایت بتوان گفت «فلانی فیلمساز به روزی است»، کسی است که در جریان امور جامعه است و دارد مشکلات را رصد میکند. کسی که حواسش به دور و بر خودش هست و چیزی از زیر دستش در نمیرود. خب! عیبی ندارد. هر کسی میتواند هر طور که مایل است به «سینما» نگاه کند و بر همان اساس تصمیم بگیرد که میخواهد چطور فیلم بسازد ولی باید به این هم توجه داشت که تحت هر شرایطی و با هر نگاه و تصمیمی، فیلم تولیدشده لزوما زیرمجموعه «آثار هنری» قرار نمیگیرد. چرا؟ چون فیلمسازان بزرگ، سینما را چیزی در حد تیتر جراید و شبکههای اجتماعی نمیبینند. چون فیلمهای خوب شبیه گعدههای دورهمی نیستند که هر کسی از هر دری حرفی میزند و به هر پیشامدی یک واکنش لحظهای نشان میدهد. فیلمهای خوب اتفاقا از این جهت که تاریخ مصرف ندارند، سالها بعد از ساختهشدن هم به روزند. نه اینکه به خاطر به روز بودن، همهچیز را در سطح بگذارند و به سرعت کهنه و غیرقابل درک شوند. بله! باز هم میتوانیم راه «هنرمندان» سینما را نرویم. میتوانیم هدف دیگری داشته باشیم ولی باید حواسمان باشد که در این صورت فیلممان دیگر «هنرمندانه» نیست. فیلممان صرفا «به روز» است؛ فیلممان شبیه یک تاکسی است که ما هم به عنوان راننده پشت آن نشستهایم و برای هر مسافر جدیدی که سوار میشود، ورژن تازهای از «همه این روزها مشکل دارن، آقا» را تکرار میکنیم.