حسن حنیف: پس از جنگ سرد میان 2 بلوک شرق و غرب آنچه برای آمریکاییها به عنوان تجربهای بس پرهزینه برجای ماند، جایگاه رسانه و عملیات روانی در وصول اهداف سیاسی- نظامی واشنگتن در کشورهای هدف است. در همین راستا با نگاهی گذرا میتوان به این شناخت رسید که بزرگترین بستر رسانهای برای تقابل و جنگ از سوی آمریکاییها در مقابله با انقلاب اسلامی ایجاد شده است؛ اختصاص بودجهای سرسامآور و راهاندازی بیش از 100 شبکه فارسیزبان با ماموریتهای مختلف که از سوی سرویس اطلاعاتی واشنگتن با تفکیک ماموریتهای ابلاغی دنبال میشود. بهترین نمونه برای چگونگی استفاده غرب از رسانه را میتوان در فتنه 88 و بحران تروریستی شام و عراق بررسی کرد که در اینجا تنها برای درک بهتر مخاطب به آن اشاره شد. این در حالی است که رسانههای فارسیزبان ضد انقلاب نهتنها در مواقع بحران از پروتکلی معین بهره میبرند، بلکه وظیفه دارند در مواقع غیربحرانی نیز ماموریت خاص خود را با اهدافی از قبل مشخص شده دنبال کنند. برخی تجمعات پراکنده که اخیرا در برخی شهرهای کشور شکل گرفت، بهرغم برخی شعارهای ساختارشکنانه که عموماً با همراهی مردم روبهرو نشد، موضوعی است که ابعاد پیدا و پنهان زیادی در خود نهفته دارد. آنچه واقعاً در خیابانهای برخی شهرهای کشور رخ داد تجمعی مردمی با محوریت معترضان به گرانیهای اخیر بود که البته عملکرد ضعیف دولت را هدف گرفته بود. در این بین اما در هر تجمعی حضور ضد انقلاب کاملاً مشهود بود تا از کمترین فرصتها برای به حاشیه کشاندن اصل مطالبات مردم و موجسواری بر اقدامات ناهنجار و ساختارشکن استفاده کرده و نتیجه کار را به آشوب و اغتشاش بکشانند. غیر از نقش اپوزیسیون اعم از سلطنتطلبان، منافقین و دیگر گروههای ضدانقلاب و برانداز، این صحنه در بطن خود بازیگر مهم دیگری دارد که بررسی رفتار آن میتواند راهبرد دشمنان نظام در فضای این روزهای کشور را بیشتر تبیین کند. رسانههای ماهوارهای معاند پا به پای عناصر میدانی گروههای ضدانقلاب سعی دارند کوچکترین تحرکات خیابانی را در سطح شورش مردمی جلوه داده و با القای فضای بحران و خط ناامنی، جنگ روانی جدیدی به راه انداخته و نظام اسلامی ایران را از طریق مطالبات مردمی مجبور به پذیرش خواستههای آمریکا کنند. اطلاعرسانی لحظه به لحظه برای تجمعات همچون تعیین ساعت و مکان تجمعات از جمله برنامههای در دستور کار این شبکههاست. برخی از کانالهای ماهوارهای به روشهای متنوع سعی دارند ضمن خطدهی به تجمعات و رادیکال کردن رفتارها در کنار هدایت مطالبات بحق مردمی به تقابل با نظام، روشهایی را برای درگیری و بروز خشونت در دستور کار خود قرار دهند. به عنوان نمونه یکی از شبکههای ضد انقلاب با نمایش یک اعتراض خیابانی در یکی از کشورها درباره شیوههای آتشزدن و بستن خیابانها صحبت میکند و به عبارتی آموزش تجمعکنندگان برای ایجاد درگیری را علناً مطرح و ارائه میکند. خبررسانی این شبکهها درباره تجمعات ایران بهگونهای است که گویی اساساً تجمعات با اهداف سیاسی و مطالبات ضد نظام انجام شده و هیچ اشارهای به حرکتهای مثبت گفتوگو میان مردم و مسؤولان و عدم همراهی بسیاری از تجمعکنندگان با عوامل ضد انقلاب و هنجارشکنان نمیشود. نگاهی به تیترهای بیبیسی فارسی به عنوان شبکهای که سعی دارد رهبری و خطدهی اپوزیسیون را بهدست گیرد، میتواند اهداف این کانالها را بیش از پیش نمایان کند. بازتاب گسترده و پررنگ کوچکترین اظهار نظرها علیه نظام و همسو با درخواستهای آمریکا مبنی بر مذاکره با ایران هم از دیگر برنامههای ابلاغی این شبکهها به شمار میرود. تحلیلگران شبکههای ضد انقلاب در حرکتی همسو سعی دارند موضوع مذاکره با آمریکا را به عنوان راهحل بحران نمایش دهند و بیتوجه به سابقه بدعهدی، دشمنی، جنایت و صدها خیانت آمریکا علیه این ملت، راه برونرفت از مشکلات اقتصادی را در دستان آمریکا وانمود کنند. برنامههای تحلیلی نیز به شکلی غیر حرفهای و کاملاً جهتدار سعی دارند تحلیل خود از وقایع اخیر را به شکل اعتراضات ضد حکومتی نمایش دهند. یکی از مهمترین خطوط مورد توجه این رسانهها تمرکز بر اقشار کمدرآمد و اصطلاحاً طبقه پایین جامعه است و تلاش میشود این قشر را که معمولاً در پازل طرحریزی ضد انقلاب نبوده به صحنه اعتراضات وارد کنند. در همین راستا میتوان به فعالیت چند برابر ضد انقلاب در شبکههای اجتماعی و تولید محصولات مرکب رسانهای با این محتوا اشاره داشت؛ محصولات رسانهای که تمرکز خود را بر تحریک و تهییج قشر مذکور قرار دادهاند. این در حالی است که حوزه فعالیت شبکههای ضد انقلاب فقط محدود به مسائل اقتصادی و القای مطالبات سیاسی نبوده و در زمینههای دیگر برای سیاهنمایی تلاش میشود. به عنوان مثال در حوزههای محیطزیستی نیز عملیات روانی رسانههای ضد انقلاب با تمرکز بر بحث گرما و خشکسالی کاملاً نمایان است. در این حوزه برنامهسازی شبکههای ضد انقلاب بر پایه القای بحران و سیاهنمایی در آینده نزدیک ایران استوار شده است. به عنوان مثال برنامه 60 دقیقه بیبیسی در روز هشتم مرداد با عنوان «ارزیابی بحران خشکسالی در ایران» به سیاهنمایی اغراقآمیز درباره وضعیت امروز ایران پرداخت. ادبیات و واژههای به کار رفته توسط کارشناسان این برنامه چنین القا میکند که «بحران خشکسالی در ایران موضوع تازهای نیست. سالهاست همه میگویند بیآبی را جدی بگیرید حالا بحران به فاجعه تبدیل شده؛ شهر به شهر، روستا به روستا، تالاب به تالاب و رودخانه به رودخانه خشک میشوند و بیآب. رئیس مرکز ملی خشکسالی و مدیریت بحران هواشناسی امروز گفته 97 درصد مساحت ایران به خشکسالی انباشته و بلندمدت دچار شده...». باید توجه داشت در حالی که بحران بیآبی امروز دامنگیر بسیاری از نقاط دنیا شده و حتی کشورهایی مانند بریتانیا نیز با این مساله دست به گریبانند، مشاهده میشود کارشناسان این برنامه تلاش برای گرهزدن همه مشکلات به سوءمدیریت را در جهت ناکارآمد نشان دادن نظام ایران در دستور کار خود قرار دادهاند: «مهاجرت اقلیمی هم حرف امروز و دیروز نیست. سالهاست بسیاری از مردم بویژه در روستاها و شهرهای کوچک به خاطر بیآبی و خشکسالی خانه و کاشانه خودشان را رها میکنند و به شهرهای دیگر میروند. همه میگویند اگر برنامهریزی درستی صورت نگیرد فاجعه در راه است؛ فاجعهای که به نظر میرسد از برنامهریزیهای درست و نادرست پیشی گرفته». به همین ترتیب، شبکههایی مانند منوتو، صدای آمریکا و رسانههایی مانند دویچه وله، رادیو زمانه، ایران وایر و ... نیز همین خط را دنبال کردهاند. اما آنچه باید در این میان مورد توجه قرار گیرد، این است که اساساً مطالبات برحق مردم هیچ ارتباطی با اهداف ضد انقلاب نداشته و صفبندی و فاصلهگرفتن از سوءاستفادهکنندگان صحنه تجمعات اخیر باعث میشود مطالبات طبیعی و بر حق جامعه زودتر به نتیجه برسد و عدم توجه به هشدارهای موجود در این رابطه میتواند خسارات جبرانناپذیری بر جامعه وارد کند.