محمدرضا کردلو: 1- شهریور 94 بود. در برنامه «خندوانه» رقابت سختی میان امین حیایی و امیرمهدی ژوله در مسابقات استندآپ کمدی شکل گرفته بود. بعد از اینکه رئیس دفتر دولت آزادی بیان و غیره و ذلک، آن سازماندهی عجیب و غریب را در «نه به امین حیایی» (بهخاطر بازی در قلادههای طلا) به راه انداختند و تصویر صورت امین حیایی را به جای شمایل شعبان بیمخ در آن عکس معروف با چماق روی سقف اتومبیل با فوتوشاپ درست کردند، یکی دیگر از دوستانشان یعنی مهدی خزعلی هم متنی نوشت به این شرح: «من هرگز به هنرمندی که در خدمت دربار باشد رای نخواهم داد، هنرمند باید در خدمت مردم و ارزشها باشد و بس، هرگز اجازه ندهد که ارباب زر و زور و تزویر بر گردنش قلاده بیندازند، حتی اگر آن قلاده از طلا باشد!...» (حالا شاید یکی، دو روز از فوت مرحوم پدرش آیتالله ابوالقاسم خزعلی میگذشت و برای من سوال بود که این چه حرکتی است از این بشر! نه اینکه آدم باید کمی سنگین باشد در این جور مواقع و متاثر؟!) اما مهدی خزعلی مراسم پدرش تمام شده و نشده آمده بود اینستاگرام و پست گذاشته بود برای «نه به امین حیایی». آنجا به خودم گفتم این جماعت چه عناصر پای کاری در تشدید و توسعه دوقطبیها تا کشاندن آن به یک مسابقه طنز عادی دارند! رسما به «هنر برای هنر» گفتهاند برو جلو بذار باد بیاد. سر شعار «هنر آزاد» را هم کرده بودند توی گونی و خلاص!
2- همین اتفاق برای بازیگر دیگر قلادههای طلا هم افتاد. وقتی در مراسمی برای کمک به زلزلهزدگان حاضر شده بود، کارگردان مارمولک به او میگوید: «تحمل این را ندارم که شما را اینجا ببینم. بفرمایید بیرون. شما برو «قلادههای طلا»تو بازی کن!» همین جماعت مریلا زارعی و بابک حمیدیان را بهخاطر بازی در فیلمهای حاتمیکیا نادیده گرفتند. علیه شهاب حسینی و پروانه معصومی بهخاطر صحبت در حضور رهبری کمپینهای «نه» در فیسبوک به راه انداختند. یکشبه به علیرضا افتخاری گفتند «مطرب» و علیهاش مطلب زدند که سطحش را پایین بیاورند. یعنی این جور آدمهایی هستند اینها!
3- در یکی از گفتوگوهایم با یکی از کارگردانان صاحبنام سینما همینها را مطرح کردم؛ گفتم پس چه شد آن هنر برای هنر! این فیلمساز گفت: «88! برگرد به 88 و ببین این دوقطبی که در 88 برساخته شد، چه بلایی بر سر فرهنگ آورده است. مثلا همین «مدافعان حرم» سوژه من هم هست و به آن اعتقاد دارم اما نمیگذارند دربارهاش فیلم بسازم». آف رکورد گفت: «پدرم را درمیآورند!» البته گفت: «کاش یکبار دیگر بیایی و فقط درباره این دوقطبی صحبت کنیم.» البته فرصت نشد که بروم و با او گفتوگوی مفصلتری درباره «این دوقطبی که در فرهنگ درست شده است» داشته باشم، البته «یکفی بالاشاره».
4- اپوزیسیون جمهوری اسلامی اگرچه طیفهای مختلفی دارد اما در نقاطی «سفت و سخت» خودش را نشان میدهد. فرهنگ و هنر همواره محل ظهور و بروز دگماندیشیهای سیاسی و تناقضهای شخصیتی بوده است. آنچنان که جدیترین مدعیان «هنر برای هنر» در قد و قواره فعالترین عناصر کمپینهای انتخاباتی ظاهر شدهاند و هیچ به روی خودشان نیاوردهاند! سال 88 اما متاسفانه اتفاقی بسیار بدتر افتاد. فضای غبارآلود در عرصه سیاست خیلی از هنرمندان را تا منتهاالیه مخالفت با نظام برد. در این میان برخی نیز اصرار نداشتند تا منتهاالیه مخالفت با نظام بروند، بلکه بسیاری اصرار داشتند آنها را به این قهقرا بکشانند. هم از آنسو مانند صادق صبا که کلاه بر سر شجریان گذاشت و برای نخستینبار روی ترانههای او تصاویر تند سیاسی را با اجازه خودش میکس کرد و هم از اینسو که عدهای منتظر بودند یک گلایه کوچک اهالی فرهنگ و هنر را به اعتراض علیه نظام تعبیر کنند و آنها را یکشبه به اپوزیسیون تبدیل کنند. حتی برای مدتی اصطلاح «کارخانه اپوزیسیونسازی» تعبیری بود که برای برخی مسؤولان یا اهالی رسانه استفاده میشد. آنها که فقط دافعه داشتند! طی سالهای اخیر جریان رسانهای و فرهنگی وفادار به نظام و انقلاب با «اصحاب دافعه» مرزبندی کرده است و بارها در نوشتهها و گفتوگوها تاکید کرده است: «ما با اینها نیستیم». آن طرف قضیه اما اینطور نیست؛ عقدهایهایی هستند که هنوز میخواهند این دوقطبی لعنتی سیاسی و بیربط به فضای فرهنگ و هنر را ادامه دهند. هزار مثال برای این ادعا هست. نوع مواجهه طیف مدعی روشنفکری در سینما و رسانه، در قالب یک دیکتاتوری دگم مطبوعاتی، ظهور کرده است.
5- سانسور هدفدار فوت ضیاءالدین دری، کارگردان «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» در زنجیرهایهای رسانهای، دلیل مشخصی دارد. این رسانهها به اصل خود بازگشتهاند و اتفاق عجیبی نیفتاده است. دوست دارند این دوقطبی ادامه پیدا کند، چرا که همه حیات و مماتشان در گیر و دار این دعواهای سیاسی است. آنچنان گود فرهنگ و هنر را به چاله میدان سیاست تبدیل کردهاند که منافعشان موجب میشود حتی از انتشار خبر فوت کارگردان سریالهای محبوب تلویزیونی در صفحه یک خود دریغ کنند! گور پدر آزادی، درود بر سانسور و لابد سلامتی رضاخان میرپنج یک کف مرتب!