حسام آبنوس: سال ۹۱ بود که مشغول طی کردن دوره خدمت سربازی بودم و همزمان برای گذراندن امورات زندگی متاهلی باید کار میکردم. به افراد مختلفی که میشناختم برای دست و پا کردن کار پارهوقت سپرده بودم و فکر و ذکرم شده بود کار! از سوی یک گروه مستندساز دعوت به همکاری شدم. قرار بود بخشی از کار را من انجام دهم. نخستین چیزی که به من گفته شد این بود که قرار است درباره «آیتالله محمدحسین بهجتیاردکانی» مستندی ساخته شود. اسم برایم آشنا نبود اما به محض اینکه گفته شد ایشان همان آقای «شفق» سراینده شعر مشهور «قدرت خدا» با مطلع «هرچه که بیند دیده/ خدایش آفریده» است، به سرعت یادم آمد که قرار است درباره چه کسی فیلم ساخته شود و در آن پروژه همکاری داشته باشم. پیشنهاد همکاری را پذیرفتم و کار شروع شد. با توجه به اینکه مرحوم «شفق» دورهای امام جمعه اردکان بوده طبیعتا فهرستی از افراد را در لیست قرار دادیم که یزدی بودند، البته چهرههای فرهنگی هم در فهرست بودند، بالاخره جایگاه شاعری او نیز قابل انکار نبود به همین خاطر چهرههایی نظیر علی انسانی و... برای مصاحبه هماهنگ شدند و حتی خاطرم هست استاد انسانی گفت «بیاید همینجا (مغازهاش) و حرف بزنیم!» تماسها آغاز شد؛ از دفتر وزیر وقت ارشاد گرفته تا فلان مدیر مسؤول روزنامه. حتی چهرههای سیاسی هم در فهرست تماسها بودند اما چون من سرباز بودم و شرایط کاری گروه سازنده هم ویژه، موفق به ادامه همکاری با آنها نشدم و از همان اواسط راه موفق به ادامه دادن پروژه نشدم. هرچند بماند که آن مستند هیچگاه ساخته نشد و هنوز میطلبد که یک نفر پای کار بیاید و مستندی از زندگی این روحانی شاعر و مبارز تهیه کند اما در هر صورت این نخستین برخورد شاید هم دومین برخورد با راه و رسم مرحوم «شفق» بود (اولین برخورد به رویارو شدن با شعر او در کتاب درسی دوره ابتدایی بازمیگردد). شاید تکراری باشد اگر بگوییم محمدحسین بهجتیاردکانی سال ۱۳۱۳ در خانوادهای مذهبی متولد شده که به گفته خودش «پدرش کاسبی ساده و مادرش خانهدار بوده است» اما این نشان میدهد پدر، با تلاش شبانهروزی خانواده را اداره میکرده است. او از سنین پایین وارد مدرسه علمیه شد و پای درس اساتید مشهور حوزه علمیه زانو زد و با چهرههایی نظیر آیتالله العظمی خامنهای، مرحوم هاشمیرفسنجانی و ... همدرس و دوست بوده است. اگر امروز بشنویم فلان روحانی و طلبه زبان انگلیسی میداند یا به فلان زبان خارجی تسلط دارد خیلی تعجب نمیکنیم، همانطور که بسیاری از رفتارها را از طلاب علوم دینی میبینیم و دیگر متعجب نمیشویم اما تصور کنید در دوران خفقانی که علما و روحانیون در تنگنا زندگی میکردند، مرحوم بهجتی اردکانی زبان انگلیسی فرا میگیرد و این در آن دوره یک نقطه برجسته در شخصیت وی محسوب میشده است. آیتالله محمدحسین بهجتیاردکانی شعر را از سنین جوانی آغاز میکند و سوگسروده او در وفات آیتالله بروجردی بر سر زبانها جاری شده بود. او را به گواه اشعاری که سروده میتوان یکی از پیشگامان شعر انقلاب اسلامی دانست. این روحانی و شاعر که ذوق و طبع شاعرانهاش بر کسی پوشیده نبود پس از سخنرانی امام خمینی(ره) علیه طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی قصیدهای با مطلع: «درود باد بر این انقلاب پاک، درود/ که زیر سایه آن جان ملّتی آسود» سرود که شاید باید آن را نخستین شعر انقلاب اسلامی تحت رهبری امام خمینی (ره) نام نهاد. این شعر، شب همان سخنرانی در منزل امام در حضور جمعیت حاضر توسط مرحوم شفق قرائت شد و تحسین امام و علمای حوزه را برانگیخت و شوری در مردم پدید آورد. فردای آن روز مرحوم هاشمیرفسنجانی و طلّاب دیگر از شاگردان امام، این شعر را با اسم و رسم واقعی بهجتیاردکانی تکثیر و در میان مردم توزیع کردند. شهربانی و ساواک قم به سرعت واکنش نشان دادند و مرحوم بهجتی دستگیر شد و مورد اذیت و آزار و بازجویی قرار گرفت. از آن پس هرگاه شعری در حمایت از امام و انقلاب 15 خرداد منتشر میشد، بهجتی جزو متهمان ردیف اول بود. شاید گفتن این اطلاعات دانشنامهای هم برای چهرهای که بسیاری او را نمیشناسند ضروری باشد، زیرا بسیاری از فرزندان این کشور که سالهای پس از انقلاب وارد مدرسه شدند با شعر مشهوری که بالاتر به آن اشاره شد، آشنا هستند ولی به دلیل ضعف در سیستم آموزشی هیچ شناختی از این شخصیت متواضع و البته دوستداشتنی شعر انقلاب ندارند. این نبود شناخت مختص مرحوم بهجتی نیست، بلکه درباره بسیاری از چهرههای ادبیات و هنر پس از انقلاب اسلامی نیز همین اطلاعات دانشنامهای نظیر سال تولد و کمیتهای شخصی از قبیل نحوه زندگی و ... را نداریم. آیتالله مصباح در مصاحبهای به جایگاه شعر مرحوم شفق اینطور اشاره کرده: «شاید بشود گفت مرحوم آقای شیخ محمدحسین سرودههایشان و گفتههایشان در زمینه انقلاب و مهرورزی به حضرت امام بیشتر ظهور داشت. وقتی از امام صحبت میکردند و از سایر مظاهر دینی و مذهبی با یک حرارتی و سوزی سخن میگفتند که مخاطب را تحت تأثیر قرار میدادند». اما این تمام قدر و منزلت مرحوم شفق نیست. چهرهای که پس از درگذشت او رهبر انقلاب در پیامی که به همین مناسبت منتشر کردند مرحوم بهجتی را «دوست دیرین» خواندند؛ «ایشان عالمی پرهیزگار، و ادیبی فرزانه، و شاعری بلندآوازه و انسانی وارسته بودند و فِقدان ایشان برای کسانی که با فضائل و مکارم اخلاقی آن بزرگوار آشنایی داشتند دردآور و تأسفانگیز است». همانطور که در بخشی از پیام رهبر انقلاب نیز به آن اشاره شده، ایشان مرحوم بهجتی را شاعری بلندآوازه خوانده و بر جایگاه ادبی او تاکید کردند و به جایگاه شعر و شاعری او چنین نگاه باریک و ریزی داشته و آن را در این پیام ستایش کردهاند. وقتی به نقل قولهای چهرههای سرشناس درباره جایگاه علمی مرحوم بهجتی مینگریم، در باورمان نمیگنجد که مشغول سخن گفتن از چهرهای نورانی و دانشمند هستند، زیرا تواضع و حسن خلقی که از این روحانی مبارز در خاطر میآید جایگاه او را پوشیده میدارد. این تواضع بهقدری است که تا پیش از فوت او کسی بر مقام اجتهاد وی آگاهی نداشته و مرحوم شفق را با عنوان حجتالاسلام خطاب میکردند، که این موضوع نشان از تقوا و تواضع او داشته است. او در جایگاه شاعری نیز بر مسیر تواضع رفته و کمتر کسی بر جایگاه او وقوف دارد. وقتی اشعار مرحوم شفق را مرور میکنیم استواری زبان و فخامت کلام در آنها قابل توجه است. همچنین توجه به مضامین عالی از او شاعری با سرودههایی عرفانی ساخته که کمتر خوانده میشود و اگر خوانده شود هم کسی از نام شاعر اطلاعی ندارد، در صورتی که ساختمان شعر و زبان اشعار او استحکام داشته و کمتر شعری از او دیده میشود که فاقد زبانی شیوا و مضامینی عالی نباشد.
«خواهم دلی،که محو بود در لقای تو
خواهم سری که مست بود در هوای تو
این جان ز من بگیر که با غیر، آشناست
جانی دگر دَهم، که بود آشنای تو»
همچنین توجه به معارف شیعی از جمله ادعیه منتسب به ائمه در اشعار مرحوم بهجتی اردکانی(شفق) یکی دیگر از نکاتی است که باید به آنها اشاره کرد. علاوه بر ارتباطی که مرحوم «شفق» بنا به موقعیت اجتماعی با منابع دینی داشته اما بهکارگیری آنها در شعر نیز نشان از تسلط او بر شعر و البته منابع عمیق دینی دارد. به نظم درآوردن دعای ابوحمزه ثمالی یا منظوم کردن مناجات «خمسعشر» از امام سجاد(ع) از اشعاری است که هر دلبسته کوی محبت ربالعالمین را به خود جلب میکند. در جایگاه شعر مرحوم شفق این بس که مرحوم علامه طباطبایی فرموده بودند: «شما شاعرید، شعر گفتهاید و تشعّر نکردهاید یعنی از موهبت الهی و ذوق سرشاری که خدا به شما داده شعر گفتهاید».