سیدمجتبی طباطبایی: «تنگه ابوقریب» بیش از اینکه روایتی از دفاعمقدس باشد، خود جنگ است. جنگی که حرف از دفاع میزند، از صلح میگوید و برنده آن را فروشندگان اسلحه میداند. از حضور گردان عمار در آخرین روزهای جنگ میگوید و حماسهای که آنها میآفرینند. رزمندگانی که برای مرخصی آماده شدهاند، دوباره عازم خط مقدم میشوند. شاید نتوان قصه منسجمی برای آن در نظر گرفت اما «تنگه ابوقریب» برای مخاطبش خط مقدم جنگ را صادقانه روایت میکند. از نگاهی میتوان این نکته را نقطه قوت فیلم دانست. مخاطبی که جنگ را ندیده است همانند «علی» بین صدای انفجار و اسلحه کپ میکند و به صندلیاش میچسبد. «مهدی قربانی» نقش نوجوانی را بازی میکند که پدرش جانباز قطع نخاع همین جنگ است و 3 سالی از مجروحیتش میگذرد. او که میخواهد خط مقدم جنگ را ببیند وارد معرکه میشود. در میان شخصیتهای فیلم، برای عدهای که جنگ را ندیدهاند شخصیت «علی» قابل توجه است. نوجوانی که جنگ، دوربینش را میگیرد و اسلحه دستش میدهد. شور و شوق دوران نوجوانیاش را دارد. میخواهد خط مقدم جبهه را ببیند اما برای ماسک شیمیایی زدن هم آماده نیست. در تبلیغات گردان عکاسی میکند. به تدارکات میآید و آنجا مشغول میشود اما میخواهد در مقدمترین خط باشد و به کمتر از آن راضی نمیشود. وارد میدان میشود. جنگ به جایی میرسد که نگاه کردن از لنز دوربین برایش زجرآور است و «جواد عزتی» که نقش مجید- دانشجوی پزشکی- را بازی میکند هنگام حمل مجروح به او میگوید: در جنگ باید یاد بگیری از چیزهایی که خوشت نمیآید هم عکس بگیری! جنگ دوربین را از علی میگیرد. او به حمل مجروح مشغول میشود و صحنههای بسیاری را میبیند. روحیه پرسشگر نوجوانی همراه اوست؛ «چرا ما شیمیایی نمیزنیم؟ چرا برای آنها حلال است برای ما حرام؟ چرا وقتی جنگ است افرادی به عقب بازمیگردند؟» یا استدلالهای خودش را دارد. جریان فیلم از این دست شخصیتپردازیها بسیار دارد. «علی» جنگ را لمس میکند. متحیر میشود، میترسد، رشد میکند و آن شور نوجوانیاش رنگ و بوی بزرگسالی میگیرد. اسلحه به دوش از معرکه بیرون میآید و حس افتخار را به تماشاگران هدیه میکند. نگاه غرورآفرینی که تماشاگر از مقاومت گردان عمار پیدا کرده با تصویر پایانی و خروج اسلحه به دوش «علی» از میدان نبرد تکمیل میشود. روایت واقعی جنگ است که تماشاگران را بعد از اتمام فیلم به فکر فرو میبرد. تماشاگری که تا به حال چنین روایتی از خطوط مقدم جنگ را کمتر دیده است. کتاب انقلاب اسلامی ورق میخورد، رویشهای بسیاری مثل «علی» قابل دیدن است. رویشهایی که انقلاب و دفاعمقدس را ندیدهاند و دلشان از بعضی دیدهها، با انقلاب همراهتر است.