وارش گیلانی: 1- اشعار آیینی یا مذهبی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران چنان رشد چشمگیری داشته که اگر تاریخ شعر آیینی را به 2 تاریخ پیش از انقلاب و بعد از انقلاب تقسیم کنیم، شاید حتی کفه کمی و کیفی اشعار آیینی بعد از انقلاب به پیش از خود بچربد! علاوه بر این، 2 ویژگی برجسته و خاص شعر آیینی بعد از انقلاب دارد که یکی تفسیر، تحلیل و در کل برخورد دیگرگونه و انقلابی با مفاهیم و مسائل و تاریخ اسلام، بویژه مذهب تشیع است. یعنی آن دسته از اندیشههایی که عدالتخواهی و ظلمستیزی را رواج میدادند و نگاه انقلابی را تبلیغ میکردند، چنان بر شعر شاعران بعد از انقلاب تاثیر گذاشتند که سوگسرودها را به شعرهای حماسی و شعرهایی صرفاً عاطفی را به اندیشههای انقلابی و انسانی تبدیل کردند. هرچند که به مرور، وجه سوگواری و عاطفی نیز آرامآرام بهصورت طبیعی به شعر آیینی بعد از انقلاب بازگشت. در واقع میتوان گفت شعر آیینی بعد از انقلاب، به انقلاب و شعر انقلابی گره خورده است، چرا که شاعر انقلاب، انقلاب را برخاسته از اسلام و انقلاب حسینی میداند. یعنی گاه چنان شعر آیینی و شعر انقلاب و پس از آن شعر دفاعمقدس به هم گره میخورند که تفکیکشان از هم دشوار است. وجه برجسته و خاص دیگر، زبان شعر انقلاب است که باز به شعر انقلاب و شعر آیینی گره میخورد. یعنی شعر انقلابی و دفاعمقدسی و آیینی شاعران نسل اول از زبانی برخوردار است که در عین تنوع، نشان میدهد تازه و بیسابقه است و شباهت بسیاری به خود انقلاب دارد؛ یعنی شبیه شعر شاعرانی نیست که فقط زبانشان در خدمت انقلاب است.
2- گذشته از این، تقسیمبندی های شعر آیینی بعد از انقلاب نسبت به پیش از خود، بهواسطه اهمیت و ارزشی که در این دوران پیدا میکند، مشخصتر و پررنگتر میشود. یعنی زیرمجموعههای اشعار آیینی، نامگذاری، تشریح، تفسیر، تجزیه و تحلیل و حتی گاه از منظر آسیبشناسی، بعضی از آنها نقد هم میشوند؛ زیرمجموعههایی همچون اشعار مناجاتی یا نیاشوارهها، اشعار نبوی، علوی، فاطمی، عاشورایی، رضوی و مهدوی. زیرمجموعههای دیگری نیز وجود دارد که بنا به دلایلی هنوز نامگذاری نشدهاند؛ از جمله اشعاری که برای دیگر امامان سروده شده است. در این میان نیز، یعنی در بین زیرمجموعههای شعر آیینی، «شعر عاشورایی» و در کنارش «شعر علوی» به سبب و دلایل بسیاری که میدانم و میدانیم، اشعار بیشتری سروده شده که شاید به لحاظ کیفی هم نسبت به مابقی زیرمجموعهها برتری داشته باشند. بالطبع همه 14 معصوم علیهمالسلام از یک نور واحدند و کمیت و کیفیت پیداکردن نسبی شعر عاشورایی و علوی، بیشک به مظلومیت آن 2 امام بازمیگردد؛ مظلومیت توأم با حساسیت و ضرورتی که نوع قیام و حرکت ایشان در همه دورهها، بویژه دوران معاصر، بر مذهب تشیع داشته است. اگر غیر از این بود که حضرت پیامبر(ص) و حضرت فاطمه(س) پیش از ایشان و همه امامان بعد از ایشان، بر مظلومیت
این 2 امام نمیگریستند؛ امام علی(ع) و امام حسین(ع).
3- مجموعه شعر «ناگهان زلال» مزین به مقدمه زندهیاد محمود شاهرخی (جذبه) است؛ از شاعران مشهور و فرهیختهای که شعر و زبانش در خدمت انقلاب و ادبیات بوده است. وی در مقدمه آورده: «بدون مداهنه و مبالغه میگویم که شعر سهرابینژاد بسیار شیوا و پرشور و برآمده از مشرب زلال اعتقاد و ارادت او است که برخی از عناوین و ابیات نیز در اوج شیوایی و رساییاند... سهرابینژاد با بهکارگیری شیوه سنتی، با تعابیر و ترکیبات بدیع و مضامین نو، تاثیری شگفت بر شعر خویش بخشیده است... غث و سمین و فراز و فرود در آثار همه شاعران وجود دارد اما در این دفتر کمتر به لغزشی فاحش برخوردم و...» مجموعه شعر ناگهان زلال، شامل شعرهای علوی است؛ از اشعاری که در ستایش شأن و شخصیت و مقام امام است تا اشعاری که در سوگ و مظلومیت ایشان و همچنین اشعاری که درباره کتاب سترگ امام، نهجالبلاغه یا روز بزرگ او، غدیر و نیز درباره بزرگانی است که بهطور مصداقی، شخصیت، سخن یا زندگی ایشان با امام گره خورده یا... و اینک در این دفتر شعر نیز جلوهگر شده است؛ شخصیتهای بزرگی همچون فاطمهزهرا(س)، میثم تمار و... . «ناگهان زلال» محمدرضا سهرابینژاد شامل غزلها، مثنویها، دوبیتیها، رباعیها و چند شعر نیمایی و سپید است. هر چند که سهرابینژاد را بیشتر به رباعیاتش میشناسند. من و دوست بزرگواری نیز چند ماه پیش رباعیاتی از وی شنیدیم که بسیار قویتر و تازهتر از رباعیاتی بود که در کارنامه دارد. حال این اتفاق ممکن است شامل دیگر اشعار کلاسیکش نیز شده باشد و شاعر یک پوستاندازی شاعرانه کرده باشد!
4- نمیتوان گفت که زبان شعر و نوع نگاه شاعرانه شاعران نسل اول انقلاب، از نصرالله مردانی گرفته تا سیدحسن حسینی، قیصر امینپور، سلمان هراتی، احمد عزیزی و چند تن دیگر، یکسره نو بوده است؛ چرا که به قول نیمای بزرگ: «هر کسی یا هر چیزی محصول خود و دیگران است». شعر و شاعران ما نیز چنین هستند اما آنچه شعر شاعران نامبرده را از دیگران جدا میکند، بیشتر آن نگاه جزئینگری است که ایشان آن را در زبانی نو به استقلال رسانده است. در واقع و در کل، در اشعار کلاسیک و سنتی کمتر این اتفاق میافتد اما با این همه، شاعران نامبرده، در اشعار کلاسیک، خود را تا حد شاعران نوکلاسیک بالا کشیدهاند تا امروزیتر باشند، چرا که درست است که مولانا و حافظ امروز نیز بالای سر گذاشته و خوانده میشوند اما شاعر امروز باید زبان امروزی داشته باشد. این است که ما در طول تاریخ ادبیات تنها یک سهراب و یک نیما میتوانیم داشته باشیم؛ همانطوری که یک مولانا و یک حافظ! شعر سهرابینژاد اگرچه کلاسیک است و ناگزیر به رعایت قوانین ظاهری و باطنی بخشهایی از شعر سنتی دیروز و بالطبع زبان شعر دیروز اما شعر خود را به لحاظ نو بودن تا حد شعر شاعران نوکلاسیک هم تغییر نداده است؛ حتی در بیان تعابیر، تشبیهات و استعارات نیز این امر کمتر انجام شده است. البته اصل تغییر در نوع نگاه است که اتفاق میافتد، چون قرار است هر شاعری به یک شاخه گل یا یک واقعه یا هر چیز، آنگونه بنگرد که خود تجربه کرده است. قرار نیست که من هم مثلاً گل را آنگونه توصیف کنم که دیگر شاعران! اینجاست که بهصورت طبیعی، تشبیهات، استعارات و نوع تصویرپردازیهایم و از همه مهمتر، در کل، نوع نگاهم نسبت به آنچه بوده (در عین پیوستگی به آنها و نه وابستگی به آنها) تغییر پیدا میکند؛ حال در شعر کلاسیک نسبیتر و در شعر نو کلیتر. این است که میتوان گفت تعابیر، تشبیهات و استعارات این دفتر از اشعار سهرابینژاد چندان تازه نیست و زبان در آن، در کل وابسته به زبان شعر دیروز است.
5- سهرابینژاد اگرچه قدرت و زیباییهای زبان و نوع نگاه را نادیده میگیرد اما معنا و محتوای قوی و زیبا را در همه ابیات و اشعارش از دست نمیدهد (چرا که نگاه و زبان تازه، دست شاعر را در تولید محتوا و معنا بازتر میگذارد و مضمونآفرین است)؛ وقتی که میگوید:
«به زهر کینه تیغ فتنه، تر کرد
علی را غوطهور، در خون سر کرد
شگفتا! هیچکس این راز نگشود
چگونه کافری شقالقمر کرد»
یعنی تمام زبان شعر وامدار زبان دیروز است و نیز تکرار زبان دیروز است و تنها در مصراع آخر به واسطه «شقالقمر شدن ماه» که کنایه از شکافتهشدن فرق سر مولاست، معنا تازه میشود. اما سهرابینژاد تا کی و کجا میتواند در این زبان که اغلب مستعمل است، تازگی بیافریند و مضمون تازه پیدا کند؟! بیان درست تاریخ اسلام و تشیع و بیان دقیق اخلاق 14 معصوم علیهمالسلام و صدق نوع ارتباطشان با هم و مردم، از زبان شاعران آیینی یکی از اصول شعر آیینی است. اما اگر این موارد و مسائل بهصورت جزئی و مصداقی بازگو نشود و در این جزئینگری و برخورد مصداقی، اگر شعریت و شاعرانگی حفظ نشود و نظم و گفتاری کال بر اثر حاکم باشد، اثری میشود مثل کار ذیل:
«از پیمبر رنگ و بو دارد علی
مقصدش را پیش رو دارد علی
خار در چشم و سکوتی مرگبار
استخوانی در گلو دارد علی
با دل چاهی به ژرفای زمان
نیمهشبها، گفتوگو دارد علی
با فقیران و اسیران، همطراز
کفش و جامه؛ پر رفو دارد علی...»
خب! همه این حرفها و چیزها را که در ابیات بالا آمده، ما میدانیم، دیگر چه لزومی دارد که آنها را با عنوان- آن هم- شعر تحویل مردم دهیم! البته تنها تعبیر «ژرفای زمان» است که کل بیت سوم را نیز تغییر داده تا حرفی برای گفتن داشته باشد. آری! جز ابیاتی از این دست که در مجموعه ناگهان زلال پراکندهاند و 2 نمونهاش در بالا آمد، باقی مجموعه درگیر آن چیزهای است که باز در بالا اشارتی به آن شد.