فرشاد گلزاری*: بررسی «تبهکاری»، جرم و جنایت برای عدهای بسیار جذاب است. جذابتر از آن کالبدشکافی مجموعه جرائم ارتکابی کیفری طی یک دوره مشخص یا در یک کشور یا منطقه معین و اعمال آن از سوی نفر یا نفرات خاص است که طرح مسائل گوناگونی را ایجاب میکند.
در بطن یک جنایت (اعم از جنایات انفرادی، جمعی یا سازمان یافته) علل مختلفی وجود دارد که از قرون گذشته تا به امروز در حال تغییر شکل (شکلی و ماهوی) و پوستاندازی است. بدون شک تبهکار هم بر اساس متغیرهای زمانی و مکانی و همچنین ابزار موجود برای وقوع جرم، سناریوهای مختلفی را برای رسیدن به مقصود و انتفاع از ماحصل آن طرح و اجرا میکند. اینجاست که طبق این مولفهها باید سراغ یکی از پدیدههایی رفت که زایش آن بر اساس نظریه دورکیم، مرتون و بسیاری از جرمشناسها بر پایه تغییر ساختارهای اجتماعی و دگرگونی ارزشهای بومی شکل گرفته و آن چیزی نیست جز «مافیا».
سیسیل؛ از انجمن سری تا کوزا نوسترا
اسناد زیادی درباره پایهگذاری مافیا وجود دارد. برخی از دادهها، هسته اولیه تشکیل مافیا را به سال 1417 در شهر سویل اسپانیا (این شهر در استان سبیا و بخش خودمختار اندلس در جنوب اسپانیا واقع است) ثبت کرده است که نام «انجمن اخوتی» بر آن نهاده شده بود و قبل از آن هم در یک داستان به نام «رینکُنته و کُرتادیو» (اثر میگل د سروانتس، شاعر اسپانیایی) نامی از «سازمان بزهکاری گواردونا» برده شده است اما اسناد دیگری وجود دارد که نشان میدهد همه چیز از شبه جزیره سیسیل واقع در جنوب ایتالیا شروع شده و البته در آن زمان سیسیل تحت سلطه اسپانیا بوده است.
اگر بخواهیم به صورت موشکافانه مافیا را تشریح کنیم باید حدود صدها صفحه درباره شکلگیری این پدیده قلم زد. اما آنچه مشخص خواهد بود این است که سیسیلیها در حدود 2500 سال (از زمان اقامت اقوام سیکان و سیکول در سالهای 1500 قبل از میلاد مسیح تا استقرار حزب فاشیسم به رهبری موسولینی) در حالت بردگی به سر بردهاند و در سایه تمدنهای مختلف مورد ظلم و اذیت و آزارهای زیادی قرار گرفتهاند. به صورت خلاصه باید بگویم سیسیل در قرن هفدهم میلادی به حال خود رها شده بود و حتی با به کار بستن قانون همچنان دارای مشکلاتی بود. در بخش اعظم این جزیره قاچاقچیان، دزدهای احشام، سارقان و... بیش از آنکه از مسؤولان بترسند از یکدیگر ترس داشتند. نایبالسلطنهها و اشراف همچنان در حال گسترش زورگویی، کشتار و شکنجه بودند و فشار اقتصادی و اجتماعی روز به روز افزایش پیدا میکرد که آرام آرام سیسیلیها تنها با 2 انتخاب روبهرو شدند.
2 گزینه مقابل آنها از این قرار بود که یا باید «برده» باشند یا «راهزن»، لذا قرار بر این شد که افراد شجاعتر به راهزنی مشغول شوند و نفراتی که از بهره هوشی بالاتری برخوردار هستند «محافل و اجتماعات مخفی» را شکل دهند و روی مقابله زیرکانه با اشراف و کلیسا معطوف شوند. در این رابطه باید به یادداشتهای «پرنس مارکز ویلابیانکا» که در نیمه دوم قرن هجدهم نگاشته شده و هماکنون در کتابخانه عمومی پالرمو (پایتخت سیسیل) نگهداری میشود نگاهی گذرا بیندازیم. او نوشته است در نیمه نخست قرن هجدهم (1700 میلادی) انجمن سری به نام بئاتی پائولی (Beati Paoli) در پالرمو به وجود آمده است که یکی از خروجیهای آن خیزش انتقامجویانه مردم و اصناف مختلف سیسیل علیه حاکمیت در سال 1773 میلادی بود که با نام مَاسترانزا (Maestransa) مشهور شد، لذا باید گفت این نخستین رگههای پیدایش مافیا بود که البته چگونگی خلق عبارت مافیا در این بین مورد شک و تردیدهای زیادی است که بیان تاریخچه آن، از توان متن فوق خارج است اما قویترین سند به شعار Morte Alla Francia Italia Anela (مرگ بر فرانسه، درود بر ایتالیا) اشاره میکند که حروف اول آن MAFIA را شکل میدهد که در جریان تجاوز فرانسویها به سیسیل داده شده بود. در نهایت نتیجه آن شد که کوزا نوسترا به عنوان مافیای خانوادگی و بومی در سیسیل ایتالیا حرف اول و آخر را بزند که تا امروز هم فعالیت آنها ادامه دارد و از خانوادهها و تودههای درهم آمیخته و
چند لایه تشکیل شده است.
مافیا زیر چتر سیا!
شاید برای بسیاری از مخاطبان این سوال پس از خواندن مقدمه فوق یا حتی با دیدن فیلم پدرخوانده اثر فرانسیس فورد کاپولا پیش بیاید که چرا مافیای سیسیل سر از نیویورک، فلوریدا و سایر ایالتهای آمریکا درآورد؟ منشأ آن به جنگ دوم جهانی بازمیگردد. سال 1941 آلمان به رهبری هیتلر و ایتالیا به رهبری موسولینی علیه ایالات متحده با یکدیگر متحد شدند و از این جهت مامورانی که در جامعه اطلاعاتی آمریکا مشغول به خدمت بودند به دنبال ضربه از درون به این اتحاد برآمدند و طبیعتاً باید عناصر داخلی را برای این کار برمیگزیدند. در میان سناریوهای سیا به یکباره بحث استفاده از سردستهها و روسای محلی مافیای سیسیل مطرح شد. بهترین و نخستین گزینه «لاکی لوچیانو» یا همان سالواتوره لوچیانو بود. او به دلیل وادار کردن زنان سیسیل به ورود در گردونه تجارت روسپیگری، از سال 1936 در زندانهای موسولینی بود و در نهایت افسران سازمان سیا در سال 1942 با او در زندان ملاقات کردند و قرار بر این شد لوچیانو در ازای آزادی، با ایالات متحده همکاری کند که البته در قاموس مافیا هر کس با پلیس یا ماموران امنیتی دیده شود، جزای او مرگ است. به هر حال سیا از طریق وکیل لوچیانو با او وارد معامله شد و نخستین سوال از سوی واحد ضد جاسوسی نیروی دریایی آمریکا مطرح شد. سوال این بود: چه کسی سوخت زیردریاییهای آلمان را تامین میکند؟
یک هفته بعد ماموران سیا یک گروه یونانی را که وابسته به نازیها بودند و برای آلمانها سوخت زیردریایی تامین میکردند، دستگیر کردند. اطلاعات از لوچیانو و شبکه زیرزمینی (خانوادگی) او در سیسیل به سیا داده شده بود. حالا نوبت ضربه آخر بود، آمریکا نیروهای خود را در سیسیل پیاده کرد و از آنجا بود که مافیا احیا شد و پس از آن شاهد پیوند مافیای سیسیلی- آمریکایی بودیم.
جوخه ایتالیایی و تجارت هروئین
زمانی که نیروهای آمریکایی در ژوئن 1943 وارد سیسیل شدند، آیزنهاور به عنوان رئیس جمهوری وقت آمریکا یکی از 2 لشکر متفقین را فرماندهی کرده بود. تمام اعضای مافیا با ورود آمریکاییها به جزیره، از زندانها آزاد شدند و حتی پستهای مهمی مانند شهردار یا دهدار به آنها داده شد که میتوان به «دُن کالوجرو ویتزینی» اشاره کرد که به عنوان شهردار ویلاآلبا از سوی آمریکاییها منصوب شد. به صورت کلی از 76 منطقه شهرداری، 62 منطقه آن توسط افراد وابسته به مافیا اداره میشد که هر کدام از آنها حداقل 40 فقره قتل در پرونده خود داشتند! آمریکا به دنبال آن بود بتواند فاشیسم و نازیسم که مدتی در ایتالیا علیه واشنگتن کار میکردند را ریشهکن کند و از این رو به مافیا رو آورد.
نکتهای که در اینجا باید مورد اشاره قرار گیرد تجارت مواد مخدر توسط مافیایی بود که ریشه آن در سیسیل بود اما از نیویورک هدایت میشد. سازمان یافته بودن این اقدامات سابقهای طولانی داشت اما زمانی که 5 خانواده بزرگ مافیایی از سیسیل به آمریکا کوچ کردند ماجرا تا حد زیادی تغییر کرد. این خانوادهها عبارتند از: خانواده لوچیانو، خانواده پروفاچی، خانواده رینا، خانواده گامبینو و خانواده بونانو. ماجرا از این قرار است که در 1950 ساختار و ماهیت فعالیت مافیا در ایتالیا و آمریکا در سایه خوابآلودگی دولتها تغییر کرد. آنها تجارت هروئین را در دستور کار قرار دادند و برای مقابله با این موضوع در سال 1956 کنگره آمریکا لایحه مبارزه با مواد مخدر را تصویب کرد که البته یک روند نمایشی بود.
بلافاصله در 1957 سرکردههای مافیای آمریکا با قوم و خویشهای سیسیلی خود در «هتل بزرگ ا دس پالمس» دیدار کردند و قرار شد حق انحصاری واردات مواد مخدر به آمریکا در اختیار سیسیلیها قرار گیرد. این موضوع بخوبی سازمانیافته بودن این روند را نشان میدهد اما بدون تردید سرویس اطلاعاتی ایالات متحده که زیر و بم این تشکیلات سیسیلی را بخوبی و از دهه1940 میشناخت، دقیقاً متوجه بود چه اتفاقی قرار است بیفتد. با صرف نظر از منازعات درونی مافیا و اینکه چه عاملی موجب شد رهبری و بدنه میانی مافیای سیسیل و نیویورک در طول این چند سال (تا اواسط دهه 90 میلادی) مرتباً دستخوش تغییر یا منهدم شوند، باید به این موضوع توجه کرد که آمریکا استفاده خود را از آنها کرده بود و حال باید وارد سناریوی دیگر میشد.
واشنگتن و در راس آن معاونت نظارت بر جرائم سازمانیافته سازمان سیا از اواسط دهه 90 میلادی به دلیل تغییر ساختار نظام سیاسی در مقیاس بینالملل و گسترده کردن هژمونی خود سناریوهایی را در دستور کار قرار داد که منازعات منطقهای کلان (مانند افغانستان، عراق، سوریه) و رخنههای سخت داخلی (مانند کلمبیا، ونزوئلا، کوبا و...) نمونهای از آن به شمار میرود و بدون تردید برای تامین مالی آن باید راهحلی بومی اندیشیده میشد.
رابطه مواد مخدر با کارتلهای سازمان یافته و تروریسم
فرآیند تولید و توزیع مواد مخدر یکی از بیدردسرترین مشاغلی است که کارتلهای مواد مخدر با خطدهی سرویسهای اطلاعاتی از دهههای قبل و از زمان وجود مافیای کلاسیک قرن نوزدهم طی میکردند تا بتوانند پول خوبی به جیب بزنند. طبیعتاً در کشوری مانند کلمبیا که معدن تولید کوکائین است و در کنار آن «جریان مسلح فارک» با هدایت سیا در حدود 5 دهه علیه دولت مرکزی سلاح به دست دارد، چگونگی تامین منابع مالی مورد نیاز، واضح است. از آنجا بود که کارتلی مانند کارتل مدلین شکل گرفت، یا کارتلی به نام کالی با محوریت قاچاق ماریجوانا و هروئین کار خود را از دهه 70 میلادی شروع کرد. همین موضوع را در «دره وایاگای علیا» واقع در پرو و همچنین بولیوی میتوان به چشم دید.
سیا با این ترفند، نهتنها بازار مواد مخدر را در دست خود دارد، بلکه برای آنچه «خلق و توزیع بحران» نامیده میشود، براحتی منابع مالی دست و پا میکند. در ولایت هلمند افغانستان چیزی حدود 93 درصد تریاک دنیا کشت میشود که امروز طالبان و داعش بر سر تسلط بر آنجا با یکدیگر در جنگ هستند. در چین بویژه اطراف استان سینک یانگ مزارع خشخاش وجود دارد که ایالات متحده در آنجا هم نفوذ دارد و چند سال قبل جداییطلبان مورد حمایت واشنگتن در آنجا دست به شورش زدند. این وضعیت در بطن خود بحرانی را حمل میکند که بدون تردید به مناطق اطراف هم سرایت خواهد کرد. به عنوان مثال سرایت کشت و فروش تریاک در پاکستان و افغانستان متوجه ایران خواهد بود، چرا که این حجم از تریاک نخست توسط نظامیان و سرپلهای آمریکا در افغانستان از این کشور خارج میشود که در این زمینه افشاگریهایی هم از سوی افسران و خلبانان نیروی هوایی آمریکا شده بود و دوم استفاده از مسیر زمینی به سمت ترکیه و اروپای شرقی و مرکزی خواهد بود که ایران به عنوان ورودی این مسیر از افغانستان به ترکیه و اروپا یکی از قربانیان آن به حساب میآید. وجه مهم دیگر این موضوع استفاده از درآمد فروش مواد مخدر توسط کانونهای جرائم سازمانیافته در جهت تقویت تروریسم است. به عنوان مثال تجارت تریاک در افغانستان در جهت حمایت از طالبان و سایر گروههای تروریستی مانند داعش در این کشور به کار میرود و از اینرو کنشگری ناتو و آمریکا در بحث نابودسازی مزارع خشخاش بشدت زیر سوال است. در این راه، مسیر بالکان به عنوان مسیر طلایی قاچاق مواد مخدر، سلاح و انسان یکی از مسیرهای مورد توجه سیا و باندهای تبهکاری منتسب به آن است که یوگسلاوی سابق، بلغارستان و صربستان از مهمترین ایستگاههای آن به حساب میآید. بنابراین حلقه وصل میان تبهکاران سازمان یافته و تروریسم بینالمللی را باید سرویسهای اطلاعاتی کشورها بویژه آمریکا، فرانسه و اسرائیل دانست.
تروریسم مواد مخدر و آینده آن
در سال 1985 پنتاگون 40 میلیون دلار برای مبارزه با مواد مخدر هزینه کرد که نشان از تهدید امنیت ملی ایالات متحده (امنیت عمومی و اجتماعی) دارد. رتبه نخست لیست پنتاگون به کلمبیا، افغانستان و مکزیک تعلق میگیرد. در آنجا بود که آمریکا متوجه شد بخشی از درآمد تجارت مخدر صرف عملیاتهای چریکهای مارکسیست و به قول آنها شورشیهای ضدامپریالیسم میشود. مدیران ارشد سیا معتقد بودند پیوندی ناگسستنی میان مواد مخدر و گروههای تروریستی (بخوانید مارکسیستی، چپی و ضد آمریکایی) وجود دارد. در این برهه آمریکاییها به این ایده پرداختند که چرا خودمان این تروریسم مواد مخدر را هدایت نکنیم؟! نمونه بارز این موضوع را باید حمله بیش از 27 هزار تفنگدار آمریکایی به پاناما در سال 1989 دانست. این عملیات که با نام «هدف مشروع» انجام شد، از دسامبر 1989 تا اواخر ژانویه 1990 به طول انجامید. هدف واشنگتن بازداشت مانوئل نوریگا (رئیسجمهوری وقت پاناما) به اتهام دست داشتن در قاچاق گسترده مواد مخدر بود که سپس او را به زندانی در آمریکا منتقل کردند. درست است که پنتاگون تولید مواد مخدر در پاناما را تهدید امنیت ملی خود میدانست اما جالبتر آنجاست که پس از خروج چتربازان آمریکا از آنجا، تولید مواد از سر گرفته شد اما اینبار زیر نظر مستقیم سیا.
* کارشناس ارشد جزاء و جرمشناسی
پژوهشگر حوزه تروریسم