صادق فرامرزی: در روزهای اخیر انتشار فیلم حمله سرنشین یک دستگاه خودروی لندکروز به نیروی گشت پلیس راهور محور شیراز - کازرون در فضای مجازی حجم زیادی از واکنشها را به خود برانگیخت. در این میان عبارت «میدونی یک میلیارد چقدره؟» که در جریان فیلم مورد بحث بارها از جانب سرنشین خودروی چپ کرده خطاب به پلیس راهور تکرار میشد تبدیل به حاشیهای پررنگتر از متن شد و غالب واکنشها بیش از آنکه معطوف به اصل حمله شخص مورد نظر به پلیس باشد متمرکز بر این جمله خاص بود. در این میان اگر بخواهیم در بررسی اتفاق رخ داده تفکیکی قائل شویم میتوانیم فعل «حمله به مامور قانون» را از نقل «میدونی یک میلیارد چقدره؟» جدا کنیم و برای هر کدام در جایگاه خود به تحلیلی مجزا بپردازیم. طبیعی است که حمله فیزیکی شخص خاطی که بهعلت سرعت غیرمجاز توانایی کنترل اتومبیل گرانقیمت خود را از دست داده است، به یک مامور راهور جرمی انکارناپذیر محسوب میشود و با طی شدن یک پروسه قانونی بر اساس ماده 607 قانون مجازات اسلامی احتمالا محکوم به 3ماه تا یک سال حبس (در چارچوب جنبه عمومی جرم) نیز میشود. اما در این میان اگر فراتر از عمل مورد نظر به عبارت نقل شده شخص متجاوز بیندیشیم شاید با جنبه کیفری خاصی مواجه نشویم اما میتوانیم آن را بهعنوان نشانهای از نمود یافتن تفکر یک «طبقه نوکیسه» که در وضعیت فعلی جامعه ایران به دنبال رسمیت بخشیدن بر خود است، مورد ارزیابی قرار دهیم.
حادثه اخیر هر چند بهعلت داشتن نمود عینی مجرمانه یعنی حمله به مامور قانون و به لطف دوربینهایی که در دست حضار در صحنه بود در فاصله زمانی کمی میلیونها بار دیده شد و تبدیل به یک سوژه خبری شد اما آن را میتوان صرفا مشتی از نمونه خروار پیرامون این خشونت نمادین دانست. واقعیت امر آن است که نوکیسهها اساسا مختار به انجام چنین رفتاری از خود نبوده و نیستند، بلکه آنها را میتوان محکوم به انجام چنین رفتار تحقیرآمیزی در نسبت با اکثریت جامعه دانست؛ نوکیسگی زاییده تمایزطلبی بر مبنای مصرفی است که حاملان آن جز مصرف هیچ سرمایه اجتماعی دیگری برای هویتبخشی به خود ندارد. هر قدر که فریادهای سرنشین اتومبیل مورد نظر سرشار از خشم و واجد ماهیت خشونتطلبانه بود اما بستر شکلگیری این طبقه اتفاقی، در فضایی خیلی نرمتر پیگیری میشود.اصالت پیدا کردن «مصرف» بهعنوان تنها عامل هویتبخش اجتماعی آن هم در جامعهای که روند توزیع درآمد آن شکافهای اجتماعی را روز به روز گستردهتر کرده است، مهمترین عامل شکل دادن به یک طبقه نوکیسه اقتصادی است که میتواند با چنین ادبیات تحقیرآمیزی داشتن خودرویی گرانقیمت و تعلق داشتن به یک طبقه فرادست را عامل مجاز بودن در عدم تمکین به قانون تفسیر و طلبکارانه به یک مامور قانون حمله فیزیکی کند. هرچند که شخص حملهکننده به مامور پلیس راهور در اسرع وقت توسط نیروی انتظامی شناسایی شد اما برای پیدا کردن فردی که آن عبارات را به زبان آورد باید بیش از این به جستوجو پرداخت. مهم نیست که عبارت «میدونی یک میلیارد چقدره؟» در آن ویدئو چندثانیهای از زبان چه کسی خارج شده، بلکه آنچه اهمیت دارد آن است که اساسا این منطق در چه فضایی تولید و برای یک طبقه نوکیسه به گونهای تثبیت شده است که آنها انتظار تایید اجتماعی آن را پیدا کردهاند. برای پیدا کردن شخص خاطی در این حیطه دیگر نیاز به بازبینی آن ویدئوی سراسر خشونت نیست و میتوان با یک نگاه نسبتا جامع به محیط اطراف با حجم انبوهی از رفتارهای نرم و تبلیغاتی مواجه شد که در همه آنها «شأن» اجتماعی مساوی با میزان «مصرف» معنا میشود. برای پیدا کردن شخص خاطی در این حیطه میتوان به تمام نمودها و نمادهایی نگریست که از بیلبوردهای شهری تا تبلیغات تلویزیونی و بروندادهای سیستم رسانهای مبلغ مصرفگرایی و هویتبخشی از طریق مصرف میشوند. آن کسی که قانون و مامورش را در آن ویدئوی جنجالی به استهزا گرفت یک راننده متخلف نبود، یک فرهنگ مسموم بود که دارندگی را علاوه بر برازندگی شامل دور زدن قانون نیز تلقی میکند. بحران نوکیسگی در یک کلام بحران «میدونی یک میلیارد چقدره؟»هایی است که دایره خشم و خشونتش چه با زیر مشت و لگد بردن یک مامور راهور و چه در قالب جذابیتهای رسانهای یک تیزر تبلیغاتی به دنبال نهادینه کردن یک حس تحقیر اجتماعی است.