printlogo


کد خبر: 197682تاریخ: 1397/6/6 00:00
یادداشتی بر مستند «نفوذی» ساخته جواد موگویی
«نفوذی»، مستند یا قصه؟

امین فرج‌اللهی*: هر واقعه تاریخی، تعدادی محور اصلی دارد که روایات مختلف حول آن شکل می‌گیرد و آن موضوعات هستند که محل نزاع و جدال روایت‌های تاریخی هستند. در ماجرای انفجار دفتر نخست‌وزیری، از ابتدا چند تحلیل اصلی وجود داشت. یکی اینکه مجموعه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و چهره‌هایی چون بهزاد نبوی و خسرو تهرانی تلویحا همکار کشمیری بوده‌اند و اقدامات مشکوک‌شان در پرونده این انگاره را تقویت می‌کند. یک تحلیل این است که با بررسی ابعاد مختلف پرونده می‌توان گفت مجموعه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مقصر نیست اما کوتاهی و قصور آنها در روند رشد و ارتقای کشمیری قابل تامل است. ولی نمی‌توان به طور قطع و یقین خسرو تهرانی و بهزاد نبوی و امثالهم را به  عنوان یار کمکی کشمیری دانست. تحلیل اول علاوه بر اینکه فکت‌های تاریخی دارد، در چنددهه اخیر با دعواهای جناحی و سیاسی نیز آمیخته شده و می‌کوشد با پررنگ جلوه دادن بخش‌های مربوط به مقصر بودن سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و نادیده گرفتن قرائن ضعیف‌کننده آن، روایتی گزینشی ارائه کند و در این مسیر به نوعی گرفتار سیاسی‌کاری در نقل تاریخ می‌شود. کتاب «شنود اشباح» نماینده این نگاه است. در طول این چنددهه، همه بحث و جدل‌ها درباره انفجار دفتر نخست‌وزیری و کشمیری، حول این مساله شکل گرفته است. از این نگاه شاید مهم‌ترین ایراد مستند «نفوذی» این است که- آگاهانه یا ناآگاهانه- اساسا در این دوگانه وارد نمی‌شود. هرچند در لایه‌های عمیق‌تر روایت راویان مستند،  تحلیل اول مستتر است و تاکید راویان بر اینکه بهزاد نبوی و خسرو تهرانی باید پاسخگوی این ابهامات باشند هم این گزاره را در ذهن مخاطب تثبیت می‌کند. اما نمی‌توان درباره انفجار دفتر نخست‌وزیری سخن گفت ولی وارد این دوگانه اصلی و مهم نشد. در مستند «نفوذی» همچنین جای خالی نمایندگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و به طور خاص خود بهزاد نبوی و خسرو تهرانی خالی است. هرچند آنها حاضر به گفت‌وگوی تصویری نشده‌اند اما این نقد به سازندگان وارد است که چرا ارجاعی به روایت‌های تاریخی آنها که در مطبوعات موجود است نداشته‌اند و مخاطب تنها روایت یک طرف را که تلویحا سازمان مجاهدین انقلاب را مقصر یا مشکوک می‌داند می‌شنود؟ در حالی که یک کفه ترازوی روایت تاریخی ما خالی است نمی‌توان ادعا کرد منصفانه و واقع‌گرایانه تاریخ را روایت کرده‌ایم. علاوه بر اینکه متهم ردیف دوم پرونده پس از کشمیری، علی‌اکبر تهرانی است که اگر بخواهیم درباره روند نفوذ کشمیری سخن بگوییم، نمی‌توانیم آن را ناگفته و نادیده بگذاریم. اما مستند در کمال تعجب این کار را کرده است. مستند «نفوذی» بیش از آنکه در پی توصیف نفوذی بودن کشمیری و سیکل نفوذ باشد، در پی اثبات «ریاکار» بودن او است اما در این راه هم به بیراهه رفته است. تاکیدهای مکرر شخصیت‌های مختلف مصاحبه شونده بر اینکه او اهل نماز اول وقت، روزه مستحبی و رعایت اموال بیت‌المال و امثال اینها بوده؛ ناخودآگاه یک پیام را به مخاطب می‌دهد که این رفتارها شک‌برانگیز بوده اما اطرافیان غافل بوده‌اند. «آدرس غلط»ی که اگر در فضای آن روز بخواهیم تحلیلش کنیم از اعتبار ساقط خواهد شد، چرا که اساسا این رعایت‌ها و تقیدها در آن زمان بین اغلب نیروهای حزب‌اللهی مرسوم بوده و به هیچ وجه شک‌برانگیز نبوده است. اتفاقا کشمیری در مسیر عادی‌سازی و تطابق با محیط دقیقا مثل بقیه رفتار کرده است. اگر بخواهیم این مساله را ملاکی برای مشکوک بودن افراد بدانیم، آیا سازندگان به خود اجازه می‌دهند به شهید صیادشیرازی نیز شک کنند که در جلسه مهم با بنی‌صدر می‌گوید چون جلسه بدون بسم‌الله شروع شده من آن را ناپاک دانسته و ادامه نمی‌دهم؟ یکی دیگر از مهم‌ترین ایرادات «نفوذی»، بیان برخی اطلاعات از زبان منابعی است که جایگاه‌شان صلاحیت ارزیابی یا نقل آن اطلاعات را ندارد. به عنوان مثال اغلب صحبت‌های مطرح‌شده توسط آقای عزت مطهری که در آن زمان مسؤولیت هم داشته، شنیده‌ها و اطلاعات مسموع این مساله است که بعضا نادرست هم هست. مثلا می‌گوید کشمیری به ساختمان اصلی مجاهدین خلق رفت و آمد داشته، گزاره‌ای که از اساس اشتباه است و اتفاقا یکی از نقاط قوت کشمیری این بود که ردی از ارتباطش با سازمان مجاهدین وجود نداشته است. یا مثلا ایشان می‌گوید فکر می‌کنم این بمب ساخت آمریکا و سیا بوده. این دست صحبت‌ها، مسموعات غیردقیقی است که آقای مطهری که آن زمان معاون کمیته انقلاب اسلامی بوده‌اند نیز از زبان سایرین شنیده‌اند. اساسا مشخص نیست چرا مستند سراغ معاون کمیته انقلاب اسلامی که تعامل خاص تشکیلاتی یا شخصی با کشمیری نداشته‌ رفته و این حرف‌ها را از ایشان شنیده است؟ با توجه به آنچه گفته شد باید گفت «نفوذی» بیش از آنکه تاریخ را «مستند» بگوید، برای مخاطب «قصه» می‌گوید. به همین خاطر است که پس از دیدن آن، مخاطب احساس می‌کند در حیرت رها شده است. مساله‌ای که شاید مهم‌ترین علتش، حاکم بودن پیش‌فرض‌های سازندگان بر روایت تاریخی است چون سازندگان از ابتدا می‌خواهند «کشمیری نفوذی» را ترسیم کنند بر ریاکار بودن و نقش مهمش در مسائل مختلف تاکید می‌کنند. غافل از آنکه این مسائل «دلیل ثابت‌کننده» نفوذ نیست و آن زمان خیلی‌‌های دیگر در مراکز حساس مختلف بوده‌اند که این ویژگی‌ها را داشته‌اند. به همین خاطر است که مستند جمع‌بندی ندارد. جمع‌بندی نه به معنای «قضاوت قطعی»، بلکه به معنای اینکه چون روایت‌گری‌اش استخوان‌بندی منسجمی ندارد، مخاطب هم به نتیجه خاصی نمی‌رسد؛ گویی یک داستان پریشان را شنیده و تمام شده است.
*پژوهشگر مستند تاریخی


Page Generated in 0/0067 sec