رضا شیبانی: مرگ نابهنگام اصغر فردی، شاید به همان اندازه غریبانه بود که نحوه انتشار و تبلیغات آخرین اثرش «شهریار و انقلاب ملت». اگرچه در تهران برای این اثر مراسمی در نیاوران برگزار شد اما در تبریز و در زادگاه شهریار و فردی عنایتی شایسته و بایسته به آن نشد. البته نهادهای فرهنگی در تبریز کارهای مهمتری دارند؛ از عکس یادگاری گرفتن با فوتبال و تخممرغ و برگزاری جشنوارههای روزمره تا مراسم رونمایی برای ترجمه کتاب ترکیهای حریم سلطان! بله! باور کنید نهادی که در تبریز از بیتالمال ارتزاق میکند برای یک کتاب مبتذل که ترجمهای از فیلمنامه سخیف و فرهنگسوز حریم سلطان است، مراسم برگزار میکند و کسی نیز متعرض نمیشود!
به هر جهت فردی درگذشت و در محوطهای خاکی و بیحصار که به حکم و فرموده مسؤولان امر، مقبرهالشعرا محسوب میشود، به خاک سپرده شد اما حیفم میآید در این وانفسای فرهنگی که شمالغرب کشور عرصه تاخت و تاز دشمنان ملیت و ایرانیت است، شاهکارهای فردی به فراموشی سپرده شود. شاهکارهایی که در برگیرنده بیواسطهترین روایتها از اسطوره معاصر ادبیات آذربایجان، مرحوم استاد شهریار است.
شهریار پس از بازگشت به تبریز در میانسالی، در یک گوشهنشینی خودخواسته قرار گرفت. او دیگر آن شهریار فاش و آشکارای دهههای جوانی نبود. رو به یکسری سلوک معنوی و رازناک آورد و سیری را تجربه کرد که جز معدودی، راه به خلوتسرای این سیر و سلوک نداشتند. اصغر فردی در سالهای پایانی عمر شهریار، به این خلوتسرا نظارهای داشت و از یکی از مهمترین دورههای ادبی و اندیشگی زندگی شهریار که مصادف است با انقلاب اسلامی و جنگ، برای جامعه ادبی ایران، روایتهایی ارائه داد. در واقع فردی شاهد عینی دهه پایانی زندگی شهریار و مخزنالاسرار او بود.
شهریار هم پرحرف و حدیثترین شاعر معاصر است و هم پررمز و رازترین. شاعری سراغ نداریم که در هشتاد و چند سالگی، آنچنان پا به میدان پرمخاطره شعر سیاسی بگذارد. در واقع او بیهیچ واهمه در روزهایی که شهرهای ایران و از جمله تبریز، زیر بمبارانهای شدید است و جهان برآورد میکند که در نهایت جمهوری اسلامی بیش از چند ماه دوام نخواهد آورد و دشمنان با تیغهای آخته خود را برای انتقام جویی از انقلابیون حتی آنهایی که محاسن دارند آماده میکنند، برای انقلاب شعر پرشور میگوید، با قامت پیر و خمیده، پالتوی مدل آلمانی ارتشی به تن کرده و در باغشمال در جمع هزاران بسیجی عازم به جبهه، شعر «یا علی باز از خدا دستی به همراه بسیج» را میخواند و فراتر از این، تمام اعتبار و گذشته ادبی خود را مصروف انقلاب اسلامی میکند. فردی شاهد مستقیم خلوت شهریار در چنین روزهایی است و آگاه به رمز و رازهای معنوی این روزها. پس از مرگ شهریار، هجومها برای مصادره او آغاز شد؛ عموما از سمت 2 جریان فرصتطلب؛ یکی قومگرایانی که میخواستند با جعل و تحریف تاریخ کلاهی از این نمد برای خود بسازند و دیگری جریان ضد انقلاب که بر نمیتافت اعجوبهای قدر قدرت همچون شهریار، شاعر انقلاب و تشیع باشد. اینجا بود که روایت فردی و امثال فردی، راه را بر تحریف حقیقت میبست. در واقع اگر خدمت فردی به ادبیات را همین قدر بدانیم که روایتی درست از شهریار ارائه کرده است، باز خدمت سترگی است. اما صادقانه باید گفت فردی فراتر از این نیز قدم گذاشت. او به همراه چهرههایی چون شعردوست، جمشید علیزاده و... عرصه و جریانی را در فرهنگ آذربایجان تثبیت کردند که با محوریت نام و آثار شهریار، در یک سو از شعر میگفت و در سویی دیگر به طراحی فضای سیاسی و دیپلماسی میرسید. فردی سالها بعد یک دیپلمات ادیب یا بهتر بگوییم یک ادیب دیپلمات بود که در مهمترین سیاستگذاریهای نظام در حوزه قفقاز رد پایی از او به چشم میخورد.
فردی آثاری جالب در باره قفقاز دارد که نشان از فرصتشناسی ویژه او است. بلافاصله بعد از فروپاشی شوروی و بروز آزادی در این قلمرو، فردی در مرکزیت پروژهای قرار گرفت که قصد آن، ثبت خاطرات و اسناد پیرمردهای فرقه دموکرات بود که سالهای پایانی عمر خود را در شوروی میگذراندند. شاید اهمیت این کار در دهههای آینده مشخص شود، چرا که اسنادی در این پروژه ثبت و ضبط شد که میتوانست و میتواند چراغ راه دیپلماسی و حتی سیاستهای داخلی در قبال مساله قومیت باشد. در همین دوره بود که مستند بلند «هفده شهر قفقاز» نیز ساخته شد. اثری جاودانه و تاثیرگذار که در شکلدهی ذهنیت مخاطبان و ممانعت از فراموش شدن ریشههای ایرانی قفقاز نقشی ویژه داشت. علی ای حال در مرگ اصغر فردی، آنچه از دست رفت، فقط یک شاعر یا یک دیپلمات نبود. مرگ او، در میانسالی و در دورهای که تازه کار یک مرد فرهنگی میتواند به پختگی برسد، دهها پروژه بزرگ را ناتمام گذاشت. مرگ فردی، فروپاشی یک لشکر بزرگ بود که عازم نبردی بزرگ بود. دریغا که این لشکر، فقط و فقط اصغر فردی بود و با مرگ او دیگر چنین لشکری وجود ندارد!