مرحوم «محمود گلابدرهای» که داستانواره «آقاجلال» او چند بار تجدید چاپ شد و تا اواخر عمر خود را «جوجه جلال» میخواند و به آن اصرار میکرد، در بخشی از گفتوگو با یادنامه آلاحمد، شماره سوم یادآور میگوید: «کیهان جفنگ نوشت «جلال آلاحمد در ویلای شخصیاش در شمال مرد!» یک تکه زمین توکلی داده بود به جلال و جلال با دست خودش خشت روی خشت گذاشته بود و به قول خودش عمارت کلاهفرنگی درست کرده بود و اینها نوشته بودند ویلای شخصی! از مردهاش هم دست برنمیداشتند. فضای سالهای 47 - 46 دنیا را برو ببین. هر روشنفکری یا باید سوسیالیست میبود یا عضو یکی از احزاب کمونیست دنیا. غیر از این بود، اصلا روشنفکر نبود، اروپایی و هندی و ایرانی هم نداشت. در چنین فضایی جلال آلاحمد کفر ابلیس را مرتکب شده و رفته گفته اسلام! معلوم است که باید پوستش را کند. همه به او فحش میدادند، حتی اینهایی که ادعا میکنند طرفدارش بودند و برایش سینهچاک میکنند. کسی نبود که مسخرهاش نکند. روشنفکرها که غوغا کردند».