صادق مؤمنی: «درست میانه دیوار خانه خاله صبورا، یک میخ طویله توی دیوار هست که هر جور و از هر زاویه که به سالن نگاه کنی از چشمت پنهان نمیماند.» این یک خط ورودی رمان «بگذار تروا بسوزد» اثر آناهیتا آروان است که نشر علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده و در جایزه ادبی پروین اعتصامی که سال جاری برگزار شد به عنوان اثر شایسته تقدیر معرفی شد. اثری که با نشان دادن یک میخ طویله روی دیوار در خط اول آغاز میشود و از همانجا این رمان گسترش پیدا میکند و تبدیل به اثری میشود که نمیتوانید آن را کنار بگذارید. برای این موضوع هم استدلالهایی وجود دارد که به مرور بیان میشود. اولین نکتهای که درباره این اثر باید مورد اشاره قرار داد ضرباهنگ آن است. رمان آروان از ریتم خوبی بهره میبرد و همین نکته خواننده را برای ادامه دادن اثر ترغیب میکند. ضرباهنگی که سرعت یکدستی دارد و فراز و فرود ندارد و سبب میشود خواننده با آن هماهنگ شود و اثر را به پایان برساند. این ضرباهنگ به هیچوجه کُند نیست، بلکه میتوان گفت ریتم نسبتا بالایی دارد ولی طوری نیست که خواننده از اتفاقات و حتی اطلاعات اثر جا بماند. «بگذار تروا بسوزد» اثری است که حرف یا همان قصهای برای گفتن دارد. این هم به خاطر نویسندهاش است. اصولا به نظر میرسد نویسندههای زنی که امروز اثر خلق میکنند تجربههای بیشتری نسبت به مردان نویسنده دارند و حرفهایشان شنیدنیتر است (هرچند این حرف مطلق نیست). شاید گفته شود که این رمان اثری زنانه است در صورتی که گذشته از اینکه چنین قضاوتی درباره آثار نویسندههای زن منطقی نیست اما رمان آناهیتا آروان با ساخت شخصیتی به نام «فروغ» رمانی قصهگو محسوب میشود در کنار اینکه دغدغههای یک دختر جوان را مطرح میکند. دختری عاشق که در جستوجوی عشق گمشده سفر را انتخاب میکند ولی حتی زمانی که خیانت میبیند دست برنمیدارد. دختری که نحوه شخصیتپردازی آن، خواننده را ترغیب میکند کار را تا پایان بخواند تا بتواند سر از کار او و مسیری که انتخاب کرده در آورد. البته شخصیت اصلی، فقط برای خودش کار میکند و انگیزههای شخصی او بسیار برجسته است در صورتی که این شخصیت با تعریف قهرمان همخوانی ندارد و بیشتر در این اثر شاهد تکقهرمان هستیم (شاید باید گفت که دیگر نباید انتظار داستانهای قهرمانمحور را داشت). همچنین «پایانباز» و «کشمکشهای درونی» شخصیت سبب میشود رمانی را شاهد باشیم که بر پایه ضدپیرنگ ساخته شده است. شخصیتهای فرعی رمان هم هرکدام قصهای دارند و میخ طویلهای که در ابتدای این یادداشت هم به آن اشاره شد، قصه خاله صبورای شخصیت اصلی است که به تنهایی میتواند گسترش پیدا کند و این موضوع میتواند درباره شخصیتهای دیگر قصه هم روی دهد. از این رو میتوان گفت نویسنده در پرداخت شخصیتهای فرعی داستانش هم کوتاهی نکرده و تمام شخصیتها را به اندازه نقشی که در داستان دارند پرورش داده است و این یکی از نقاط قوت داستان «بگذارتروا بسوزد» محسوب میشود. طبیعی است که عشق را به عنوان موتور محرک هر اثری در نظر بگیریم و در این اثر هم عشق به عنوان موتور محرک کار میکند اما ویژگی این عشق در نرسیدن است و نویسنده در صدد نبوده کار با وصال به پایان برساند و همین مساله سبب میشود که «بگذار تروا بسوزد» اثری متمایز باشد و پایان باز این اثر هم ناشی از همین موضوع است و نویسنده خواننده را در انتخاب پایان مخیر کرده است. شخصیت اصلی ویژگیهایی دارد که برای برخی خوانندهها میتواند جذاب باشد. برای مثال او شخصیتی اهل مطالعه است و این در طول مسیر داستان مشهود است. استفاده از جملات مشهور آثار نویسندگان و شعرا در دیالوگهای میان شخصیتها نشان از تسلط نویسنده به آثار ادبی دارد و در کنار آن، این مساله تبدیل به یک ریزهکاری در شخصیتپردازی کتاب شده است. همچنین علاقه او به نقاشی و تسلط بر آثار نقاشی مشهور، خواننده را با شخصیتی فرهیخته روبهرو میکند که از تنهایی گریزان است.آناهیتا آروان در این اثر سراغ روایت پیچیده نرفته و در یک روایت سرراست و فرمی متعارف قصهاش را تعریف کرده است. این نشان میدهد نویسنده این کتاب، قصه گفتن برایش موضوعیت داشته و ترجیح داده به جای بازیهای ساختاری یا زبانآوری در داستان، قصه محکمی تعریف کند تا خواننده از خواندن آن لذت ببرد. البته یک نکته وجود دارد آن هم پیشینه شخصیتهاست که در بسیاری از بخشها ابهام دارد. ابهامهایی که نویسنده در صدد روشن کردن آنها نیست و همین موضوع موجب شده گاهی خواننده نسبت به شخصیت اصلی دچار شک و تردید شود. شاید اگر نویسنده حتی به اشاره به برخی سوابق درباره شخصیتهایش اشاره میکرد، خواننده ارتباط بیشتری پیدا میکرد اما نباید از این نکته نیز چشم پوشید که این ابهامها میتواند منجر به افزایش جذابیت شخصیتها و رازآلود بودن آنها شود. رمان «بگذار تروا بسوزد» اثر آناهیتا آروان کتابی است که خواننده در مواجه شدن با آن راضی میشود. رمانی که قصه دختری را تعریف میکند که خود را تنها حس میکند و تکیهگاهی ندارد اما با این حال دست از جستوجو برنمیدارد حتی اگر این جستوجو به قیمت پاگذاشتن روی عرف جاری خانواده و حتی جامعهاش باشد. این موضوع سبب میشود مضمون و درونمایه اثر در کنار ساختار روایی «بگذار تروا بسوزد»، خواننده را غافلگیر و او را با فضایی متفاوت مواجه کند.