حسام آبنوس: نوشتن در نگاه اول امر سادهای به نظر میرسد اما وقتی صحبت از ریاضیات و مهندسی و عواطف به میان بیاید و قرار باشد با استفاده از این 3 موضوع اثری را خلق کنیم به نظر باید در باورهایمان تجدیدنظر کنیم، زیرا ساختمان یک اثر داستانی نیازمند رعایت پیشنیازهایی است که در نوع خود مهندسی محسوب میشود و «دودو تا چهارتای» اثر هم که زمینه باورپذیری یک کار را فراهم میکند ریاضیات آن محسوب میشود و البته عواطف و تخیل هم که بخش جدا نشدنی یک اثر داستانی محسوب میشود. حالا که دقیقتر میشویم میبینیم نوشتن چندان کار سادهای نیست و نمیتوان براحتی ادعا کرد هرکسی، نویسنده است و هر نوشتهای، داستان. حالا با همین نگاه میخواهیم درباره یک اثر داستانی با عنوان «همیشه دختر» اظهار نظر کنیم. اثری که یک روحانی آن را خلق کرده و باید آن را در جرگه آثار داستانی طلاب داستاننویس برشمرد. محمد ترکاشوند در این اثر در کنار رعایت پیشفرضهایی که بالا ذکر شد، دست به کار دشوار و شاید تا حدودی خطرناک در روایت داستان زده است. شخصیت، یکی از عناصر اصلی شکلگیری یک داستان محسوب میشود و ترکاشوند هم برای خلق جهان داستانش سراغ شخصیت دختر مجردی رفته و این در نوع خود کار دشوار و البته بدیعی است که باید به نویسنده به خاطر این کار تبریک گفت، زیرا وقتی اثر را مطالعه میکنید، میبینید در خلق چنین شخصیتی موفق هم بوده و توانسته از پس ساخت شخصیتی که نسبتا میتواند برای نویسنده ناشناخته باشد، بربیاید. از این رو نویسنده در ساخت شخصیتی که خواننده با آن همزادپنداری کند موفق بوده و توانسته در جهانی که شخصیتهای مرد داستانها هم نیمهکاره از آب در میآید، شخصیتی بسازد که خواننده نسبت به آن حسی مثبت و احتمالا با دغدغه و دردهای او حس نزدیکی پیدا کند. این نشان میدهد نویسنده تجربیاتی داشته که در این بخش به کمک او آمده است. قصه سرراست و بدون پیچیدگی کتاب سبب میشود خواننده از موضوع اصلی خیلی دور نشود و بدون دستانداز اتفاقات را پیگیری کند و به نهایت برساند. در واقع نویسنده حتی اگر دارای توانایی پیچیدهنویسی هم بوده، باز نخواسته دست به چنین کاری بزند و تلاش کرده قصهاش را بدون دستانداز روایت کند و خواننده را اسیر بازیهای فرمی و احیانا زبانی خود نکرده است. این نشان میدهد قصه گفتن برای ترکاشوند اتفاق مهمی است که نویسنده تلاش کرده از این اصل دور نیفتد. اتفاقی که در داستانهای این روزگار میتوان نمونههای مشابه بسیاری برای آن برشمرد که نویسنده دست به شیرینکاریهایی فرمی و احیانا زبانی زده تا توانایی و تسلط خود را به رخ خواننده و احیانا منتقد بکشد. افزایش سن مجردها و کاهش میزان ازدواج و دغدغهها و تبعاتی که مجرد ماندن در جامعه ایجاد میکند موضوعی است که ترکاشوند در «همیشه دختر» پیگیری و سعی کرده سوالاتی را طرح کند و پاسخهایی برای برخی از آنها مطرح کند و البته برخی را نیز تا حدودی بیپاسخ رها کرده که شاید بتوان گفت با این کار در صدد این بوده که خواننده را به جستوجو و یافتن پاسخ وادار کند. او در این کتاب سراغ موضوعی رفته که شاید امروز باید از آن به عنوان یک معضل اجتماعی یاد کرد و البته سعی کرده با زبان داستان و به هنرمندی آن را طرح کند و حتی ولو به قدر تلنگر زدن تلاش کند خواننده را نسبت به موضوع حساس کند. او در موقعیتهایی که خلق میکند خواننده را جای دختر مجردی قرار میدهد تا بتواند اندکی در مشکلاتی که او تحمل میکند همراه شود. این مدل روایت داستان سبب میشود خواننده مردی که دغدغههایی از جنس شخصیتهای قصه ندارد هم در مشکلات با آنها همراه شود و اندکی نسبت به رنج آنها حس نگرانی کند. اینکه یک طلبه داستاننویس نسبت به این موضوع احساس مسؤولیت کرده نشان میدهد موضوع آنقدر اهمیت دارد که با زبان داستان نیاز به طرح آن در یک گستره وسیع باشد.
شاید اتفاقی که آثاری از این نوع با آنها دست به گریبان میشوند موضوع شعارزدگی باشد. اتفاقی که در «همیشه دختر» خواننده با آن روبهرو است دوری از شعارزدگی و کلیشهسازی است. نویسنده بخوبی تلاش کرده بتواند داستانش کلیشهای و شعاری نشود و به نظر میرسد در رسیدن به این نقطه موفق بوده است.
در مجموع رمان «همیشه دختر» شاید از نظر بسیاری اثری کلیشهای و شعاری یا حتی غیرجذاب خوانده شود اما نباید فراموش کرد آثار بسیاری در جهان ادبیات وجود دارند که خواننده را با موضوعات عمیق و دغدغههای ذهنی نویسنده و جامعه پیرامون وی آشنا میکنند و شاید باید «همیشه دختر» را هم به عنوان یک زنگ خطر برای جامعه در قالب داستان تلقی کرد (البته به نظر میرسد خیلیها علاقهای به شنیدن این صدا ندارند) که به دور از سیاهنمایی و نشان دادن تصاویر غیرراهگشا، میخواهد گرهای را با دست باز کند و برای باز کردن آن به دندان متوسل نشده است. این رمان را نشر «کتاب نیستان» منتشر کرده است.