زینب افراخته: ما میتوانستیم یک آدم حسود معمولی ببینیم. یک حسادت معمولی ببینیم. حسادتی روزمره. حسادتی که نه اندازه حسادتهای کوچک و عادی خودمان است و نه آنچه تبدیل به جنایت میشود. حسادت کاراکتر فرید در «شعلهور» نه که باورپذیر نباشد اما کاش عامتر بود. در اطراف ما آدمهای حسود کم نیستند اما واقعا چند درصد از آنها حاضرند دست به سوزاندن سوژه حسادتشان بزنند؟ چند نفر حاضرند با دست خودشان طرف مقابلشان را جزغاله کنند؟... شاید پرداخت به همین حسادتهای معمولی میتوانست فیلم را واقعیتر و اخلاقیتر کند. اما وقتی موضوع تا این اندازه دور و بعید میشود، بیننده خود را از قرار گرفتن در چنین وضعی بَری میداند. و همین باعث میشود خطیر بودن ماجرا را درک نکند. ما طرفداران نعمتالله، ما که او و عالمش را میشناسیم، باور نمیکنیم او به بخشی از مردم سرزمینش با دیده تحقیر بنگرد. پس حتما نعمتالله نیت بدی نداشته است. نیت بدی نداشته که در «شعلهور» چنین سیستان و بلوچستانی را نشان میدهد. تصویر کلی سیستان در فیلم نعمتالله یک تصویر اگزوتیو است. جایی و جغرافیایی که بدوی و عقبمانده است. ناشناخته است. رازآلود است. پُر از افیون و تخدیر است. پُر از گرد و غبار است و البته سرزمین بدبختی است. این چیزی است که ما از سیستان در فیلم میبینیم. شاید اگر فقط فیلم به یک کاراکتر از بین اهالی سیستان نزدیک میشد، طلسم این نگاه و تصویر میشکست ولی چون این اتفاق نیفتاده و ما به هیچ کدام از مردمان این خطه نزدیک نمیشویم، لاجرم همین تصویر کلی برایمان باقی میماند. سیستان در این فیلم صرفا همان جغرافیای رازآلود و بدوی است. فضا و اتمسفری که کارگردان تمهید کرده تا قهرمان - یا ضد قهرمان- فیلمش در این جغرافیای خطیر با موقعیتهای مرزیِ وجودش رو به رو شود. سیستان در «شعلهور» همان سرزمین دور و رازآلود است، نه استان سیستان و بلوچستان واقع در شرق ایران. هویت سیستان در فیلم محقق نمیشود و برای همین دیالوگ امین حیایی در ماشین که از خشکی هیرمند و بیآبی و بیکاری منطقه میگوید، کمکی به شکستن آن تصویر اگزوتیو و هویت یافتن سیستان نمیکند. من «شعلهور» را به اندازه فیلمهای قبلی حمید نعمتالله دوست ندارم و حتما آثار قبلی او را قویتر از فیلم تازه نعمتالله میدانم اما مثل همیشه از تماشای یک عالم متفاوت در سینمای ایران لذت بردهام. در سینمایی که همه فیلمها شبیه هم هستند. همه یا از فلان کارگردان هموطن تقلید میکنند و تردید و امر اخلاقی! یقهشان را گرفته یا فیلمهایشان کپی فیلمهای خارجی است. وقتی به تماشای فیلم نعمتالله میروی، اگر از هیچ چیز مطمئن نباشی، حتما از این اطمینان داری که فیلم هرچه باشد، با تصاویر و قابها و چیزهایی مواجه میشوی که تا به حال ندیدهای. عالمی، فضایی که خاص شخص حمید نعمتالله است. تالیف خودِ اوست. نعمتالله در تمام سالهای پشت سر، خودش بوده و فیلم خودش را ساخته است. خودش بوده و خلاق بوده. نعمتالله درباره رذائل اخلاقی مثل غرور و حسد و ... فیلم ساخته. آسیبهای اجتماعی را متعهدانه نقد کرده است. سینمای نعمتالله با امر دینی نسبتی جدی دارد اما چون هوار هوار به ترویج ارزشها! نپرداخته است، از نگاه برخی که چشم و گوششان به گل درشت دیدن و شنیدن عادت کرده، فهم نشده است. وضع نعمتالله وضع جالبی است. همواره مردمی بودهاند که پیگیر او بودهاند و فیلمهای او را دوست داشتهاند و همواره بدنه سینما بوده است که نعمتالله را ندیده و جدی نگرفته. برای همین هر بار بعد از هر فیلم جدید و جشنوارهای، همه منتظر جایزه و تقدیری بجا از او بودهاند و هر بار این اتفاق، آنچنان که مستحق بوده است، نیفتاده. و جالبتر اینکه گویا برای نعمتالله اینقدر نادیدنها اهمیتی ندارد. برای همین است که او هر بار بیاعتناتر از دفعات پیشین، چشمش را روی اتمسفر غالب بر سینما میبندد و باز فیلم خودش را میسازد. باز عالم خودش را تصویر میکند. حمید نعمتالله سرش را پایین انداخته و کار خودش را میکند. او راه خودش را میرود. اگر چه افتان و خیزان. اما راه، راهِ خود اوست. سینمای خود اوست... .